باسمه تعالی
تهاجم فرهنگی(۱)
به نام خداوند نور مبین
خداوند آیین و فرهنگ و دین
جهاد کبیر است تبیین دین
ببینی خدا را به چشم یقین
به پا شو جوان، از دل خواب سرد
به میدان بیا با جهاد و نبرد
بساز از هنر سنگری بس عظیم
ز تاریخ و قرآن و علم حکیم
جهان را اگر نور قرآن گرفت
دل اهل عالم ، به عرفان گرفت
نه هر پرده و صحنه باشد هنر
که برخی بود فتنهای در نظر
هنر آن بود کان دل آرد به نور
نه آن کان کشاند دل از راه دور
اگر کودکات با اذان جان گرفت
ز توحید، نوری فراوان گرفت
مدارس اگر مهدِ نور و صفاست
دلِ طفلِ پاکیزه، اهلِ خداست
مدارس بنا کن به شرعِ مبین
بپا کن نظامی ز تعلیم و دین
مدارس اگر مهدِ نیرنگ شد
دلِ طفلِ بیچاره، صد رنگ شد
اگر در درونش نتابد یقین
دلش بشکند از فشار حزین
هجوم آمده با قلم با خیال
نه با تیغ و شمشیر، تیر و زوال
به ظاهر همه چیز زیبا بود
درونی پر از کینه بر ما بود
ندیدی که دشمن، سخیف و پلید
به دستِ خودت ریشهات را برید؟
به آتش کشید آنچه بودش عزیز
ندید آنکه خصم است شاد و ستیز
تو ای مادر، روشن از نور جان
به میدان بیا، نسل را پروران
در این مهلکه، مهر را پاسدار
در آغوش خود، مهربانی بیار
ز فرهنگ پاکت چیزی نماند
نشانات زد آنکس که از حق براند
نمودند فرهنگشان را ظریف
به بازی، به نقشه، به فیلمِ سخیف
گرفتند غیرت ز آئین و دین
فرو ریخت بنیادِ شرم و یقین
گرفتند ایمان و شرم و حیا
نهادند تزویر و زرق و ریا
دگر رقص و آواز شد افتخار
مسیر خدا گم شد اندر غبار
دلا مرد میدان، قوی و شجاع
مکن ترک میدان، مرو با نزاع
ز غیر خدا دست و دل بر متاب
به شمشیر تقوا ببر هر عذاب
بزن با یقین، نه به وهم و جنون
که عقل است هادی، نه خشم و فسون
به تقلید خود سر مکن اعتنا
طلب کن ز عقل سلیم، اقتدا
مشو غافل از حیلهی روزگار
که با جهل و ظلم است پیوسته یار
ببین چهره را با دل هوشیار
مکن دل گرفتار نقش و نگار
جهان تشنهی قطرهای از صفاست
" رجالی" محبت نما، کیمیاست
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۱/۲۶