رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

قصیده بازی عمر

باسمه تعالی

قصیده
بازی عمر

این بازی عمر، بردنش احسان است
یک دم نظری، به داور و قرآن است


 

سرمایه‌ی عمر، لحظه‌ی بیداری‌ست
بی‌نور یقین، حیات سرگردان است


 

آن را که نبرده لذّت از هستی خویش
ره چاره فقط به عشق بی‌پایان است


 

دل را نتوان به ظاهری خوش دل بست
میزانِ بقا، صفای دل‌ پنهان است

 

عزت ز دل آید، چو یوسف باشی
در خلوت دل، ناله‌ی زندان است

 

 

 

گر دیده نبیند رخ دلدار ز نور است
دل غافل وهم و غفلتِ دوران است

 

 

نه پرده ز روی رخ جانان بینی
چون حائلِ ما، خوی هر شیطان است


 

تقصیر نظر نیست، که آن یار چو نور است
چشم دل ما غرقِ گمان‌ها و فغان است

 

هر کس که رهی به ساحت یزدان برد
فهمیده که عرش، منزل جانان است

 

 

 

آنان که به جان خویش آگاه شدند
دانند که جان جمله در ایمان است

 


گر پرده بیفتد، رخ جانان پیداست
گنج ازلی در دل و در جان است

 

 

دل محرم رازِ ملکوت است عزیز
آنجا که مقامِ عاشقِ جانان است


 

هر کس که به خویش بنگرد با تدبیر
داند که وصال، در همین امکان است

 

 

هر لحظه اگر به مهر و احسان باشد
آن لحظه ز عمر، خلد جاویدان است

 

 

از خویش برون شد، آن‌که حق را طلبید
دریافت که خود، حجاب دید جان است

 

 

آن لحظه که دل ز نام  آزاد شود
با حضرت حق، نور دل، ایمان است

 

 

 

آنجا که بود درِ حضورش، بستر
آنجا همه نور بی کران، احسان است

 

 

 

دنیا ره وهم و فتنه‌پیمایش آن

آنان‌که رَهیده، شاه این میدان است

 

 

خاموش شو از هر چه فریب است و هوس
کان نغمه‌ی وصل، در دل انسان است

 

 


هر لذت بی‌یاد، خیالی گذر است
هر بهره‌ تو را، از بر ایمان است

 

 

هر جا که طنینِ ذکر و آهی باشد
رخسارِ نگار، نور جاویدان است

 

 

هر کس که نظر به نور توحید کند
هر ذره نشان جود بی پایان است

 

 

.....
با خویش بگو: ز خود چه آوردی  دل؟
گر خانه تهی‌ست، موسم حیران است

 

 

آنجا که نباشد اثر از سوز دلی
آن سینه چو سنگ، در صفِ غلیان است

 

 

باید که به دل، شعله‌ای افروزی
کاین شعله چراغِ شامِ طوفان است

 

 

صبر است کلید فتح درهای وجود
هر قفل به صبر، در ید انسان است

 

 

با نفس ستیز گر شود در ره عشق
پیروزی تو، در دل و در جان است

 

 

هر کس که اسیرِ نام و نان گشت همی
در ظلمت خویش، تا ابد حیران است

 

 

از باده ی عشق زندگی آغاز است
آری ره عشق، راه حق جویان است

 

 

از خویش گذر کن، " رجالی" دریاب
آن‌گاه رهی به حضرت سبحان است


 

سراینده
دکتر علی رجالی

  • ۰۴/۰۱/۲۶
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی