باسمه تعالی
قصیدهی "یاد خدا"
(۴۰ بیت در وصف عشق و یاد الهی)
۱. به شبستان دل، آن مهر خدا تابان است
نور او مونس جان، سایهاش از جان جان است
۲. سوز دل گرچه زند شعله به مُلکِ دل و جان
لیک آن آتش اگر عشق بود، آسان است
۳. اشک اگر در نظر عاشق شوریده رود
گوهر معرفت از دیدهی او پنهان است
۴. در میخانه، طنینِ قدم دوست بپرس
هر که آنجا رسد، آگاه ز جان و جانان است
۵. تو به هر سجده اگر یاد خُدا کردی، خوش
ورنه آن سجده چو خاک است که بیارکان است
۶. ای که از وادی غفلت به تماشاست دلت
بشنو آوای خدا را که در این میدان است
۷. بادهاش نور دهد، ساقی سرمست از اوست
هر که از جام خدا خورد، همان سلطان است
۸. هر دلی را که محبت به خدا آذین بست
بر فراز فلک از قافلهاش عنوان است
۹. هر که در خلوت دل، نام خُدا گفتی راست
در حضورش صف مَلک، خاک در ایوان است
۱۰. نیست جز یاد خدا مرهم جانهای خموش
هرکه بینور خداییست، در این زندان است
۱۱. ای خوش آن لحظه که با اشک سحرگاهِ نیاز
دل به درگاه خدا بسته و دلافشان است
۱۲. بیخدا گرچه به ظاهر همه نعمت دارد
لیک در باطن او، خلوتی ویران است
۱۳. دل نبندد به طلسمی که فنا در پی اوست
عاشق آن است که در بستر حق، مهمان است
۱۴. ای دل افسرده، مشو غافل از آن مهر بلند
چشمهی زندگی از چشمهی ایمان است
۱۵. همه افلاک و ملک، ساجد اویند هنوز
نام او ذکر فرشتهست و سرود جان است
۱۶. راه نزدیک شد آن دم که دلی یاد کند
کز میان دل و معشوق، نه صد دیوان است
۱۷. زاهد از ذکر خدا گر نچشد شهد صفا
خشت مسجد به از آنجاست که مینتوان است
۱۸. عاشقی شیوهی مردانِ خدا پرورَد
هر که عاشق نشود، مرد کدام دوران است؟
۱۹. در شب تیره اگر دل به دعا روشن شد
صبحِ امید ز آن سینهی بیپایان است
۲۰. تا نلرزد دل تو در تب و تاب طلب
حرف عشقت همه تقلید ز گفتافشان است
۲۱. بنگر آینهی دل که ز غفلت نشکند
چونکه آیینه اگر زنگ زند، کتمان است
۲۲. هر که در سینه ز سوز طلبی آتش داشت
آن دلافروز ز نسل دل مردان است
۲۳. خندهی خلق، تو را از ره حق دور کند
گریه در خلوت شب، بادهی عرفان است
۲۴. هر که بییاد خدا رفت به بزم دنیا
عاقبت در طربش، نالهی نسیان است
۲۵. کاروان رفت و تو در خواب خوشی ای غافل!
کاروان عشق، به راه ازلی روان است
۲۶. هر که از زلف خدا بویی و عطری گیرد
عاشق جانفدای خلوت رضوان است
۲۷. دل چو آیینه شود، جلوهگه یار بود
همه آیات حق از وسعت ایمان است
۲۸. در نهاد همه ذرات، طنین عشق اوست
ذره در ذکر خدا، نور در افغان است
۲۹. گِرد گَردون نرود، بیرخ آن مهر بلند
چرخ بر دامن خورشید خدا گردان است
۳۰. سوز دل گر برسد تا لب جانان، آنگاه
نَفَسِ سوخته هم حامل قرآن است
۳۱. در هوای طلبش بال و پر ار سوختهای
همچو مرغی که بر آتش به تمنای آن است
۳۲. تا دلی پاک نگردد ز هوی و خودخواهی
در دل او خبر از منزل جانان نیست
۳۳. ذکر حق قوت جان است و دوای دلها
هر که از این نچشد، محو پریشان است
۳۴. سینهات گر بشود قبلهی یاد یارم
سجده بر خاک دلت، کعبهی امکان است
۳۵. در ره دوست، گداییست به از سلطانی
تاج زرّین در این منزل، کف پنهان است
۳۶. بندهی درگه او باش، که در این درگاه
هر فقیر از نظر لطف، سرافرازان است
۳۷. چشمهی اشک، عطا از دل پرنور دهد
چونکه این اشک، ز لطفیست که بیپایان است
۳۸. هر که پیمانهی دل را به خدا داده کند
در خرابات فنا، عاقل و حیران است
۳۹. جان به جانان ده و از خویش برون آ آنگه
که فنا در ره او، اصلِ همه عرفان است
۴۰. این قصیده همه از یاد خُدا جان گیرد
ورنه هر شعر دگر، سایهی بیجان است
با کمال میل، ۳۰ بیت دیگر در ادامهی همان سبک و مضمون قصیدهی «یاد خدا» تقدیم میکنم؛ همچنان در حالوهوای عرفانی، عاشقانه، و سوز دل عارفانه:
۴۱. هر که دل باخت به آیینهی حسن ازلی
در خم زلف خدا، گمشدهی جانان است
۴۲. سرّ این عشق نهان در دل هر ذره شود
لیک آگاه از این نکته، فقط یزدان است
۴۳. گر چه عالم همه در قبضهی فرمان اوست
بنده را با دل بشکسته، نظر آسان است
۴۴. ذکر هر صبح و مناجات هر آن شام دلی
بر در خانهی او، برتر از صد خوان است
۴۵. هر که در کوی خُدا یک نفس آرام گرفت
همه طوفانِ جهان در نظرش نادان است
۴۶. دیدهی خسته اگر اشک بریزد ز نیاز
در همان قطره، رخ دوست هویدا آن است
۴۷. هر کجا نالهی دل خالص و بیریشه شود
آسمان باز شود، درّ کرم باران است
۴۸. تا نسوزی، نرسی بر دل آن یار نهان
که به هر سوز، درِ معرفتش پنهان است
۴۹. آتشی هست در این خانهی ویرانهی دل
که چراغ حرم حق، ز همان آتشدان است
۵۰. ترک دنیا نکنم چونکه جهان با او خوش است
چون خدا با من و من بیدل و او مهمان است
۵۱. هر که شد غرق خدا، فانی و باقی گردد
که فنا بر در او رمز بقای جان است
۵۲. هر که از زحمت دنیا ببُرد و به حق آویخت
در امان است، اگر دولت او ایمان است
۵۳. دفتر دل چو گشودم، همه از نام تو بود
گرچه صد حرف در آن بود، همان عنوان است
۵۴. چون دل از نام تو سرمست و سبکبال شود
نه غم هست، نه نفس، نه من و نه آن است
۵۵. دیده بر روی تو بستم، نه به دنیا و نه کس
که مرا قبلهی دل، قبلهی جانان است
۵۶. تا خدا در دل ما هست، چه باک از دوران؟
که دل عاشق حق، محرم هر طوفان است
۵۷. گر شبی دل به تو و سوز مناجات دهد
نور آن شب، سحر از عرش خدا تابان است
۵۸. در ره عشق، خطر هست ولی راهی هست
که در این راه، دعا زخم به لطف درمان است
۵۹. هر کجا نَفَس پاکی به دعا زاری کرد
در همان لحظه، حضور دل و رحمتفشان است
۶۰. روز محشر نبوَد جز دل عاشق سندی
ورنه طاعات همه بیاثر و پایان است
۶۱. از ازل تا به ابد، حرف یکی بوده فقط
«اوست محبوب، و دل عاشق او حیران است»
۶۲. عقل اگر راه برد، باز به عشق افتد کار
که خرد نیز در این دایره سرگردان است
۶۳. دل اگر با هوس آمیخت، چه حاصل از آن؟
که هوس بندگی عشق نمیداند، آن است
۶۴. هر که از خویش گذشت و به خدا پیوستاش
در صف عاشق واصل، به مقام جان است
۶۵. طایر قدس به پرواز درآید چو دلت
از قفس وا شود آنگه، دل تو رضوان است
۶۶. این همه حکمت و آیات به دل پیدا شد
که دل آگاه، نهانخانهی قرآن است
۶۷. خاک ره باش، ولی پر ز وفا باش چو گل
که گل از خاک برآید، چه خوشی نمایان است
۶۸. در ره عشق، اگر پارهتن افتد به زمین
باز هم همّت او با تو، چو کهکشان است
۶۹. بنده باشی و ندانی که در این بندهگیات
شرفی هست که از ملک، فزونتر ز آن است
۷۰. پس بخوان نغمهی توحید، به اشک و به نیاز
که سرود از دل عاشق، به خدا الحان است
با کمال افتخار، شصت بیت دیگر در ادامهی همان سبک عرفانی، عاشقانه و سوز دلانه با محوریت یاد خدا تقدیم میکنم:
۷۱. هر که را بوی خدا مست کند در دل خویش
نه به دنیا نگران است، نه در زندان است
۷۲. سینهای کو ز تمنا و دعا سوزان شد
در دلش قبلهی مقصود، فقط یزدان است
۷۳. شب اگر ذکر خدا بر لب جان جاری شد
آن سحر روشنتر از آفتاب تابان است
۷۴. گریهای کن ز ته دل، که همان اشک رقیق
برگ فتحیست که در معرکهی انسان است
۷۵. در سکوت سحر و خلوت شبهای نیاز
صد هزار آیه ز هر نالهی دل، عنوان است
۷۶. نیست با غیر خدا هیچ کسی همدم دل
که دل عاشق حق، بیکس و بیامّان است
۷۷. بندهای کو به دل و دیده وفادار خداست
پادشاهیست که در مملکت عرفان است
۷۸. هر که سرمست خدا گشت، امان یافت ز غم
که خدا حافظ این بندهی سرگردان است
۷۹. سوز دل گرچه خموش است، ولی میداند
که خموشی دل آگاه، زبان جان است
۸۰. گاه در اشک شبانه، سخنی هست عظیم
که همان آیهی لطف از دل حیران است
۸۱. دل چو آگاه شود، بندگی آسان گردد
که رضای دل و جان در طلب جانان است
۸۲. به دل خسته قسم، گرچه غمی دارد بیش
لیک محراب عبادت شده و عرفان است
۸۳. همدم خلوت شب، نغمهی آیات خداست
که نوای دل پاکان، سر این الحان است
۸۴. هر که در جذبهی او یکدمی آگاه شود
فارغ از هر چه به جز دوست، در آن میدان است
۸۵. این دل عاشق اگر خونجگر نوش کند
شربتی از لب آن یار خوش پیمان است
۸۶. جان اگر در ره دیدار فدا گردد، خوش است
که چنین مرگ نه مرگ است، که آن عرفان است
۸۷. تا نیفتی به زمین با قدم بندگیات
برنخیزی به سما، این ره انسان است
۸۸. کی رسد بنده به حق؟ آنکه خودش را گم کرد
که فنا، شرط نخستین ره عرفان است
۸۹. در ره عشق، به جز گریه، دوایی نبود
اشک دل، نسخهی درمان غم پنهان است
۹۰. دل مگو سنگ، اگر در ره او ناله نکرد
که دل زنده همان دلزدهی گریان است
۹۱. آنکه بگذشت ز جان در ره دیدار خدا
در درونش شرر نور خدا پنهان است
۹۲. همه شب چشم من از شوق تو بیدار آید
که شب عاشق حق، لحظهی باران است
۹۳. میزنم نعره ز دل تا که رسد در ملکوت
که صدای دل عاشق به خدا نزدیکان است
۹۴. دل چه داند ز سر خلوت شبهای وصال؟
که در آن حال، فقط دیدهی دلداران است
۹۵. خستهدل گرچه زمینگیر شود در دنیا
لیک بالا رودش ناله، که او انسان است
۹۶. آنکه از غیر گذر کرد و به تو رو آورد
در دلش کعبهی عشقت، زلیخا خان است
۹۷. چون دل از رنگ تهی گشت و ز خود خالی شد
در درونش همه تصویر خدا تابان است
۹۸. لب اگر ذکر خدا گوید و دل همراه است
هر نفس نور خدا در دل و در امکان است
۹۹. آنکه با یاد خدا خستهی دوران نشود
دل او عرش بود، جان او رضوان است
۱۰۰. در شب تار، دلی روشن و آگاه از اوست
که دل شبشکنش شمع ره عرفان است
۱۰۱. نه مرا نام و نه آوازه و نه شهرت هست
دل من غرق خدا، بیخبر از اینسان است
۱۰۲. در دل عاشق تو جز تو نیاید یاری
که دل عاشق تو پاکترین ایوان است
۱۰۳. اشک عاشق، نه ز سستیست، که از سوز درون
و همان سوز، چراغیست که در طوفان است
۱۰۴. این دل خسته چو پژواک تو را میشنود
در دلش، آیهی فتح از دل قرآن است
۱۰۵. عشق تو آینهی فطرت هر ذره بود
که همه کائنات آیهی وجدان است
۱۰۶. بیتو یک لحظه دلم تاب ندارد، ای یار
که تویی نغمهی جان، نغمهی جانان است
۱۰۷. هر که در خلوت دل، یاد تو آورد به لب
در همان لحظه، جهان باغ گلستان است
۱۰۸. هر که در بزم تو یک جرعه ز جامت نوشد
در دلش مستی آن جام، نهان از جان است
۱۰۹. اشک چشمم نه ز درد است، که از شوق وصال
که وصالت همه افسون دل مستان است
۱۱۰. ای خداوند، اگر راه خطا رفتم باز
رحمتت راهبر و چتر دل حیران است
۱۱۱. از تو گفتن همه جا باعث آرام دل است
که زبانم همهدم ذکر تو را دستان است
۱۱۲. این همه شوق من از یاد تو پیدا شده است
که دل عاشق تو، مستترین انسان است
۱۱۳. هر که جز مهر تو آورد به دل، غافل ماند
که محبت فقط از حضرت رحمان است
۱۱۴. هر که در حضرت دل نام تو آورد، بس است
که همان ذکر، کلید در احسان است
۱۱۵. از ازل تا به ابد، نام تو گویای وجود
که وجود همه از جلوهی سبحان است
۱۱۶. دل اگر جز تو طلب کرد، پشیمان گردد
که خوشی نیست، مگر در دل آن جانان است
۱۱۷. کاروان دل من، تا که ز تو دور افتاد
در بیابان هوس، تشنه و حیران است
۱۱۸. شادمانم که دلم خانهی تو شد آخر
و به یاد تو، جهانم همهدم شادان است
۱۱۹. گر بپذیری، دگر هیچ نخواهم از کس
که رضای تو مرا، عزت و سلطان است
۱۲۰. پس به زنجیر وفایت بزنم دست و دلم
که همین بند، مرا مایهی آزادی جان است
قصیدهی "یاد خدا"
(۴۰ بیت در وصف عشق و یاد الهی)
۱. به شبستان دل، آن مهر خدا تابان است
نور او مونس جان، سایهاش از جان جان است
۲. سوز دل گرچه زند شعله به مُلکِ دل و جان
لیک آن آتش اگر عشق بود، آسان است
۳. اشک اگر در نظر عاشق شوریده رود
گوهر معرفت از دیدهی او پنهان است
۴. در میخانه، طنینِ قدم دوست بپرس
هر که آنجا رسد، آگاه ز جان و جانان است
۵. تو به هر سجده اگر یاد خُدا کردی، خوش
ورنه آن سجده چو خاک است که بیارکان است
۶. ای که از وادی غفلت به تماشاست دلت
بشنو آوای خدا را که در این میدان است
۷. بادهاش نور دهد، ساقی سرمست از اوست
هر که از جام خدا خورد، همان سلطان است
۸. هر دلی را که محبت به خدا آذین بست
بر فراز فلک از قافلهاش عنوان است
۹. هر که در خلوت دل، نام خُدا گفتی راست
در حضورش صف مَلک، خاک در ایوان است
۱۰. نیست جز یاد خدا مرهم جانهای خموش
هرکه بینور خداییست، در این زندان است
۱۱. ای خوش آن لحظه که با اشک سحرگاهِ نیاز
دل به درگاه خدا بسته و دلافشان است
۱۲. بیخدا گرچه به ظاهر همه نعمت دارد
لیک در باطن او، خلوتی ویران است
۱۳. دل نبندد به طلسمی که فنا در پی اوست
عاشق آن است که در بستر حق، مهمان است
۱۴. ای دل افسرده، مشو غافل از آن مهر بلند
چشمهی زندگی از چشمهی ایمان است
۱۵. همه افلاک و ملک، ساجد اویند هنوز
نام او ذکر فرشتهست و سرود جان است
۱۶. راه نزدیک شد آن دم که دلی یاد کند
کز میان دل و معشوق، نه صد دیوان است
۱۷. زاهد از ذکر خدا گر نچشد شهد صفا
خشت مسجد به از آنجاست که مینتوان است
۱۸. عاشقی شیوهی مردانِ خدا پرورَد
هر که عاشق نشود، مرد کدام دوران است؟
۱۹. در شب تیره اگر دل به دعا روشن شد
صبحِ امید ز آن سینهی بیپایان است
۲۰. تا نلرزد دل تو در تب و تاب طلب
حرف عشقت همه تقلید ز گفتافشان است
۲۱. بنگر آینهی دل که ز غفلت نشکند
چونکه آیینه اگر زنگ زند، کتمان است
۲۲. هر که در سینه ز سوز طلبی آتش داشت
آن دلافروز ز نسل دل مردان است
۲۳. خندهی خلق، تو را از ره حق دور کند
گریه در خلوت شب، بادهی عرفان است
۲۴. هر که بییاد خدا رفت به بزم دنیا
عاقبت در طربش، نالهی نسیان است
۲۵. کاروان رفت و تو در خواب خوشی ای غافل!
کاروان عشق، به راه ازلی روان است
۲۶. هر که از زلف خدا بویی و عطری گیرد
عاشق جانفدای خلوت رضوان است
۲۷. دل چو آیینه شود، جلوهگه یار بود
همه آیات حق از وسعت ایمان است
۲۸. در نهاد همه ذرات، طنین عشق اوست
ذره در ذکر خدا، نور در افغان است
۲۹. گِرد گَردون نرود، بیرخ آن مهر بلند
چرخ بر دامن خورشید خدا گردان است
۳۰. سوز دل گر برسد تا لب جانان، آنگاه
نَفَسِ سوخته هم حامل قرآن است
۳۱. در هوای طلبش بال و پر ار سوختهای
همچو مرغی که بر آتش به تمنای آن است
۳۲. تا دلی پاک نگردد ز هوی و خودخواهی
در دل او خبر از منزل جانان نیست
۳۳. ذکر حق قوت جان است و دوای دلها
هر که از این نچشد، محو پریشان است
۳۴. سینهات گر بشود قبلهی یاد یارم
سجده بر خاک دلت، کعبهی امکان است
۳۵. در ره دوست، گداییست به از سلطانی
تاج زرّین در این منزل، کف پنهان است
۳۶. بندهی درگه او باش، که در این درگاه
هر فقیر از نظر لطف، سرافرازان است
۳۷. چشمهی اشک، عطا از دل پرنور دهد
چونکه این اشک، ز لطفیست که بیپایان است
۳۸. هر که پیمانهی دل را به خدا داده کند
در خرابات فنا، عاقل و حیران است
۳۹. جان به جانان ده و از خویش برون آ آنگه
که فنا در ره او، اصلِ همه عرفان است
۴۰. این قصیده همه از یاد خُدا جان گیرد
ورنه هر شعر دگر، سایهی بیجان است
۴.
عقل اگر محو تماشای رُخ جانان است
در حریم دل او، آینهای حیران است
۵.
هر که از غیر برید و به خدا پیوست، او
در مقام طلب، از خویش شدن عریان است
۶.
دل اگر پاک شود از همهی غیر خدا
جلوهی دوست در آن آینهی پنهان است
۷.
صبر اگر با نفس افتادهی عاشق باشد
در ره دوست، همان خنجر جانبَستان است
۸.
هر که پیمانهی دل را به شرابش بسپرد
مست گردد، که در این باده، نشان جان است
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۱/۲۲