رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

قصیده های حضرت مهدی

 

باسمه تعالی

قصیده حضرت مهدی(عج)

 

آن یار که پنهان شد و از دیده نهان گشت
بر جانِ جهان، مایه‌ی امید و امان گشت

 

خورشیدِ ولایت که ز ما روی نهان کرد
بر چرخِ وجود از کرمش نورفشان گشت

 

هر لحظه دلِ عاشقِ ما در تب و تاب است
تا پرده ز رخ برکشد و جلوه عیان گشت

 

 

در ظلمتِ دوران، همه‌جا روشنی از اوست
آن قبله که آرامشِ دل، قبله‌ی جان گشت

 

آن چشمه که جوشید ز هرسو به جهان ریخت

دل را به نوای سحری، محرمِ آن گشت

 

یک روز برآید ز افق، مَهْرِ هدایت
بر لوحِ زمین، آینه‌ی عدل و زمان گشت

 

آید که ز دل، گردِ ستم پاک نماید
آید که جهان، خرم و آزاد ز جان گشت

 

 ای مظهر حق، جلوه نما از پس پرده
تا غصه رود، موسم شادی به میان گشت

 

تا چند بمانیم در این هجرِ غم‌آلود؟
دل خسته شد و دیده‌ی ما غرقِ فغان گشت

 

ای وارث عدل و کرم و نورِ الهی
برگرد که هنگامِ ظهورِ تو عیان گشت

 

ما عاشقِ دیدار توایم، ای گلِ زهرا
بی مهر رُخت، حالِ دل از غم نگران گشت

 

هر جمعه دلم سوی دعایت بفرستد
ای وعده‌ی حق، یادِ تو آرامِ جهان گشت

 

ای دولتِ پنهان شده در پرده‌ی غیبت
دور از نظر اما به دلِ ما به نهان گشت

 

آوای تو پیچیده به افلاک و زمین‌ها

نامت همه جا جلوه‌گرِ نورِ جهان گشت

 

ای وارثِ قرآن و امینِ حرمِ حق
آیینه‌ی توحید، امامی که عیان گشت

 

ای عدلِ مجسم، قدَر و نورِ شریعت
بُرهانِ خداوند که بر خلق نشان گشت

 

کی می‌رسی ای دلبرِ دل‌ها که ز هجران
جان‌ها همه غمگین و دل از درد، فغان گشت

 

ما را برسان بر درِ دولت‌سرِ وصلت

کز شوقِ وصالت دلِ ما غرقِ فغان گشت

 

ای وارثِ زهرا و امینِ حرَمِ عشق
در هجر تو عالم همه غمگین و خزان گشت

 

آیینه‌ی حُسن ازلی، مظهرِ توحید
آن کو که ز حق، نورِ هدایت به جهان گشت

 

برخیز و بتاب از افقِ عدل و عدالت
چون مَهْرِ سحر، بر همه جا نوررسان گشت

 

ای یوسفِ پنهان‌شده در چاهِ غیابت
بر ما نگر، این دیده پر از اشکِ روان گشت

 

تا چند جدایی ز رُخِ ماهِ جمالت؟
دل سوخته از داغ، اسیرِ نگران گشت

 

ای وارثِ خاتم، تو بهاری ز پسِ دی
برگرد که دنیا همه در بند و گران گشت

 

آید که به گیتی رسد آرامشِ جاوید
چون سایه‌ی لطفِ تو، به عالم ز کران گشت

 

بگشای جمالت که جهان منتظرِ توست
زان جلوه‌ی حق، فتنه ز دنیا به خزان گشت

 

 

یک دم به جمالت ز کرم پرده برافکن
کز هجرِ تو این سینه‌ی ما غرقِ فغان گشت

 

هر جمعه امید است که آیی و ببینیم
این قومِ گرفتار، دل از درد نهان گشت

 

ما عاشقِ دیدارِ توایم، ای گلِ زهرا
برگرد که هنگامِ وصالِ تو زمان گشت

 

ای مَطلعِ نور در شبِ ظلمت و تار

کز نامِ تو جان سکون بی پایان گشت

 

چشم همگان به درگه و خانه ی توست

از لطف ولاست، جان و دل خندان گشت

 

هر شب به امید، دل گریزان از خواب

شاید که به صبح، دیده را تابان گشت

 

 

بر ما نظری کن، که" رجالی" مشتاق
یادِ تو به دلْ چاره‌ی حرمان گشت

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی


 

 

 

باسمه تعالی
قصیده حضرت مهدی(عج)
 

این جمعه به سر آمد  و شهیار نیامد
آن مونس جان محرم اسرار نیامد
 

افسوس که سلطان جهان گیر ندیدیم
صد حیف که آن یوسف اطهار نیامد

 

از طعنه ی بدخواه دلم کاسه ی خون شد
ای وای که آن منجی دادار نیامد

 

روز و مه و سال آمد و رخسار ندیدیم
جانم به ستوه آمد و سالار نیامد

 

خون شد دل من ، سرور و جانسوز  کجایی؟
سخت است غم دوری و دلدار نیامد

 

دل می‌تپد از هجرِ رخ آن گل انوار
صد حیف که آن مظهر دادار نیامد

 

گل ها همه روئید ، ولی رخ ننمودی
بر دشت و چمن آن گل بی خار نیامد
 

دل می تپد از عشق تو و عشق دل افروز
در بین گلان، بلبل گل زار نیامد

 

زد شعله به جان، عاشق و معشوق نگشتیم
عشقش چو منی کشت و جهاندار نیامد
 

 

ترسم که نبینم رخ دلدار و دل افروز
منجی جهان ، مخزن اسرار نیامد

 
 

هر شب دل تنگم ز پی یار بگرید
هر چند طبیب دل بیمار نیامد

 

از دوری لیلی نتوان گفت ولیکن
کان یاور این جمع گرفتار نیامد

 

افسوس که دیدار نگار از نظر افتاد
صد حیف که آن لحظه ی انظار نیامد
 

از دوری دلدار خزان شد دل و جانم
چون همدم و دلدار به دیدار نیامد

 

شب تا به سحر منتظر یار نشستیم
از دیده روان بود ، جهاندار نیامد
 

عمریست که بی تاب قیام شه جانیم
افسوس کان منجی و سردار نیامد

 

 

آرام دل و مونس و ستار کجایی؟
یک عمر نظر کردم و یک بار نیامد
 

عمری به سر کوی نشستم ز بر دوست
آن گوهر یک دانه ی  اطهار نیامد

 

این شعر به آخر شد و محبوب ندیدم
اعمال بود مانع  و  هر بار نیامد

 

ماه رمضان آمد و دوری و فراق است
در ظلمت شب، مهر جهان دار نیامد

 

این جمعه به پایان شد و معشوق ندیدیم
آن همدم جان سوز و گهربار نیامد

 

آن نیمه ی پنهان که بود سایه ی خورشید
مانع ز رخ دلبر دیرینه و دلدار نیامد

 

 

او حاضر و ما غایب و دیدار " رجالی"
اصلاح نما خویش ، به گفتار نیامد
 

سراینده
دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

قصیده امام زمان



 

ای که هستی جانشین و مالک لیل و نهار
صاحب عز و جلال و مظهر پرودگار




 

از نظر ها غایب و در جان مردم جان توست
کی شود ظاهر رخ گلگون و یابم من قرار



 

با قیامت می شود عالم پر از نور و صفا
عدل تو جاری شود، هر گوشه و کوی و دیار



 

عاشق روی و جمال تو سراپا گشته ایم
لحظه ای بر ما نظر کن، در حجابیم و غبار


 

ای عزیز فاطمه، منجی و هادی در جهان
می کنی محروم ما را از ولایت در نظار



 

می شود تبیین کلام وحی و اسرار درون
چون امام است و بود عالم ترین آموزگار


 

می شود روزی بگویی قبر مادر در کجاست؟
نیست جای دفن او معلوم، در کوی و مزار



 

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا بگیرد انتقام خون جدش، از غیار



 

از علائم می توان گفتا ظهورت عن قریب
عمر من باشد،ببینم روی ماهت در شمار؟

 

 

ای خدا مردم گرفتارند، کی آید ولی
تا کند بر پا حکومت، بر کند ظلم شرار



 

صبح جمعه می شود، مردم بخوانندش مدام
با دعای ندبه می خواهند مهر و روی یار

 

عصر جمعه چون شود، غصه فراوان می شود
کی شود مهدی بیاید، جان کنند او را نثار


 

 چشم ها در انتظار دیدنت در جمعه ها
ای چراغ زندگی بر ما نظر کن ، در گذار



 

 صبح جمعه می شود، تا نام تو آید به لب
تا به کی ما از فراقت، در تب و آه و غبار


 

با دعای ندبه ات، دلها هوای یار کرد
تا به کی خوانیم جمعه، مهدیا با افتخار



 

 شیعیان در انتظار حضرت صاحب زمان
در فرج تعجیل کن ، با امر حی و کردگار


 

 قلب ما باشد کویر و چشم ما دریای توست
عصر جمعه می شود، مایوس از روی و عذار



 

 عصر ما، گشته پر از کبر و غرور و ظلم و جور
نیست کس فریاد رس در این زمان و این دیار



 

 چون تویی تنها امید ما،انیس جان و دل
تا به کی غایب شوی،ای غایت نور و تبار


 

 تا به کی در پشت ابری، ای امام آخرین
ظلم و جور و جنگ باشد،با فرامین کبار



 

جبهه ها آماده ای جنگ و نبرد دشمن است
لشکر اسلام تجهیز و بود صدها هزار


 

دشمن دون می کند برپا جدال و فتنه ها
در یمن هر روز بمب است و جنایت بیشمار

 


 

مردم آنجا فقیر و مردمی آزاده اند
در قیام کربلا همراه و آنان جان نثار

 

حجت حق گر نماید عدل خود را او به پا
نیست مسکین و فقیری، با قیام شهریار


 

مالک اشتر بود سردار و همراه علی
زاده شد اندر یمن، این مرد جنگ و کارزار


 

تا ابد  مشتاق روی ماه تو ما گشته ایم
در ره مولای  خود  سر گشته ایم و بی قرار

 

مهدی موعود می آید، به امر ذوالجلال
بر رجالی رو نما، ای شیعیان را افتخار


 

سراینده
دکتر علی رجالی 

 

 

 






 

  • ۰۴/۰۱/۲۰
  • علی رجالی

قصیده حضرت مهدی( عج)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی