باسمه تعالی
مثنوی بهار (۱۰)
این مثنوی با زبان لطیف و عارفانه، جلوههای بهار طبیعت را بهعنوان مظهری از فیض و جمال الهی توصیف میکند. شاعر با بهرهگیری از مضامین عرفانی، ارتباط عمیقی میان جلوههای طبیعت و تجلیات الهی برقرار میکند. همچنین، ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) را بهعنوان نقطه اوج کمال و نور الهی یاد کرده و جهان را از نور وجود ایشان روشن میبیند.
شرح و تفسیر ابیات:
بهار بهار است، عطرِ نسیم
نوای شکفتن زِ باغِ کریم
بهار، فصل تازگی و زندهشدن طبیعت است. عطر نسیم، نشانهای از حیاتبخشی الهی است که از باغ کرامت و لطف خداوند سرچشمه میگیرد. این بیت به نشانههای الهی در بهار اشاره دارد که هر نسیمی، پیامآور شکفتگی و رحمت پروردگار است.
زِ سبزِ چمن، رازِ هستی عیان
شکوفا بود دل، زِ مهرِ جهان
سبزی چمن و رویش آن، نشاندهنده راز هستی و تجدید حیات است. دل انسان نیز با دیدن این جلوههای طبیعی، به مهربانی و لطف الهی شکوفا و روشن میشود.
بهار است و مستی زِ جامِ وصال
به دل میرسد شورِ حال و کمال
بهار، نمادی از وصال به حقیقت است. مستی ناشی از وصال، اشاره به حال عارفانهای دارد که انسان را به سوی کمال و حقیقت وجودی هدایت میکند.
بهار است و هر لحظه، صدها فراز
ز خاکِ عدم رُسته، باغِ نیاز
در هر لحظه از بهار، جلوههای تازهای از حیات پدیدار میشود. باغ نیاز، نماد دل انسان است که از خاک نیستی برمیخیزد و در طلب وصال الهی شکوفا میشود.
به هر برگ و هر دانه، شوقِ وصال
به هر ذرّه تابان، امیدِ کمال
هر برگ و دانهای در طبیعت، تمنای رسیدن به مبدأ هستی را دارد. هر ذرهای که در جهان میدرخشد، نشان از امید به کمال الهی است. این بیت تأکیدی بر پیوستگی همه موجودات به حقیقت واحد دارد.
به صحرا و دریا، به کوه و به دشت
نشانِ تو پیداست، در سرگذشت
در همه مظاهر طبیعت از صحرا گرفته تا دریا و کوه، نشانههایی از حضور و قدرت الهی هویداست. سرگذشت طبیعت، آیینهای از تجلیات خداوندی است.
ز هر جلوه، نوری ز روی خداست
دل از شوقِ وصلت، شفای بلاست
هر جلوهای از طبیعت پرتوی از جمال الهی است. شوق وصال الهی، درمان همه دردها و شفای دلهای بیقرار است.
ز باده شده مست روی و جمال
ز خود گشتهام بیخبر بیمقال
شاعر از دیدن جمال الهی، چنان محو و سرمست شده که از خود و هر سخنی فارغ گشته است. این حالت، وصف حال سالک در مقام فناء فیالله است.
همه هستی از پرتوی نام توست
جهان زنده از ذکر و از جام توست
هستی از تجلی نام خداوند سرچشمه میگیرد. جهان با یاد الهی و فیض بیپایان او، حیاتی جاودان دارد.
ز فیض تو روشن دلِ عارفان
به عشق تو خندان لبِ سالکان
نور معرفت و شناخت الهی، دل عارفان را روشن میکند و سالکان راه حقیقت، به عشق الهی شادماناند.
دلا، بنگر این عالم بی مثال
نبینی خدا را، چو روی و جمال
ای دل، به این جهان بیمانند بنگر! هر جا نظر کنی، جلوهای از جمال الهی نمایان است. این بیت دعوتی به تأمل در نشانههای الهی در عالم است.
بهار و زمستان، صفای خزان
نشانی ز یزدان بود در جهان
گردش فصول و تغییر طبیعت، همه نشانههایی از تدبیر و حکمت الهی است.
بهار است و هر برگ، آئینهای
زِ حسنِ خداوند، گنجینهای
هر برگ درختان در بهار، آینهای از زیبایی و کمال خداوند است و هر کدام گنجینهای از اسرار الهی را در خود نهفته دارد.
اگر ذرهای عشق در جان نبود
جهانی چنین بهر انسان نبود
بدون عشق الهی، جهانی با این عظمت و زیبایی خلق نمیشد. عشق، مایه بقای جهان و علت وجود همه چیز است.
زِ خاکِ سیه، گل برآید زِ عشق
شود آدمی خود سرآمد زِ عشق
از دل خاک تیره، گلهای زیبا به عشق الهی سر برمیآورند. انسان نیز در پرتو عشق به کمال و برتری میرسد.
جهان زنده از فیضِ پنهان زِ عشق
برآورده اسرارِ عِرفان زِ عشق
تمامی جهان از فیض پنهانی عشق زنده است و این عشق، اسرار عرفانی را آشکار میکند.
بهاران، پیامِ امید و حیات
نشانِ کرامات و لطفِ صفات
بهار نمادی از امید و حیات تازه است و نشانهای از کرامت و لطف صفات الهی به شمار میرود.
زمین شد معطر زِ عطرِ بهشت
زِ میلادِ زهرا، جمالِ سرشت
ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) همچون بهار، زمین را به عطر بهشت معطر کرده و جمال الهی را در عالم آشکار ساخته است.
گلِ عصمت و لطفِ پروردگار
چراغ هدی در شبِ روزگار
حضرت زهرا (س) گل عصمت و مظهر لطف خداوند است. ایشان چراغ هدایت برای جهانیان هستند.
نسیمِ کرامت وزید از جنان
به لبها شکوفاست ذکرِ اذان
در این بیت، شاعر وزیدن نسیم رحمت و کرامت الهی را از بهشت توصیف میکند. این نسیمِ معنوی، با خود ذکر و یاد خدا را برای جهانیان به ارمغان آورده است. اذان، بهعنوان ندای توحید، نشانهی حضور دائمی حق در عالم است.
مبارک بود این طلوعِ امید
که شادی عالم، دهد این نوید
ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) همچون طلوع امیدی در دل جهانیان است. این میلاد مبارک، نوید شادی، کرامت، و نجات را برای عالم به همراه دارد.
برآور ز جان نغمهی بینشان
بزن سازِ دل را ز عمق نهان
شاعر از مخاطب میخواهد که از عمق جان خود، نغمهی عرفانی و رازآلود عشق الهی را سر دهد. این دعوت به کشف حقیقت نهفته در دل و ابراز عشق و معرفت است.
وجود از تجلّا در این روزگار
نمودی ز حق بر دل بیقرار
تجلیات الهی در همهی دورانها آشکار است. این ظهورات، دل بیقرار سالک را آرام میکند و حقیقتِ حضور حق را بر او نمایان میسازد.
وجودم سراسر ز عشق خداست
دلم غرق در نور مهر و وفاست
شاعر تأکید میکند که همهی وجودش سرشار از عشق الهی است و دلش در پرتو محبت و لطف خداوند غرق شده است. این بیت نشاندهندهی فنا فیالله و دلدادگی کامل به حق است.
به هر جا نظر میکنم جلوه اوست
همه بود من از وجودش بهپاست
هر کجا که چشم میافکند، تجلی و حضور خداوند را میبیند. هستی و بقای شاعر، بهطور کامل وابسته به وجود مطلق الهی است. این بیت اشاره به آیهی شریفهی "فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ" (هر سو که رو کنید، وجه خداوند آنجاست) دارد.
دل عاشقان مست و حیران بود
"رجالی" امیدش به یزدان بود
در پایان، شاعر به حال عاشقان اشاره میکند که در برابر جمال و کمال الهی، مست و حیراناند. او با ذکر نام خود، بیان میکند که امیدش همیشه به خداوند بوده و هست.
جمعبندی نهایی:
این مثنوی سفری عرفانی از مظاهر طبیعت به حقیقت الهی را به تصویر میکشد. شاعر با توصیف بهار، آن را نمادی از فیض و تجلی الهی میداند. در ادامه، ولادت حضرت زهرا (س) را بهعنوان مظهری از کرامت و هدایت معرفی کرده و با بیانی عاشقانه، به مقام والای ایشان اشاره میکند. در پایان، شاعر به حالت دلسپردگی خویش و امید کاملش به خداوند تأکید دارد.
این اثر، سرشار از مضامین عرفانی، توحیدی و ولایی است که پیوند میان طبیعت، عشق الهی و مقامات معنوی را به زیبایی به تصویر میکشد.
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۱/۰۲