رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

بهار

بهار است و هنگامِ شور و سرور
به دل باد، مهر و به لب‌ها، حضور

نسیم سحر بوی جان می‌دهد
به گلبرگِ خندان نشان می‌دهد

زمین سبزپوش و هوا دلربا
شکوفا شده غنچه با نغمه‌ها

به هر شاخه‌ای لاله‌ای سر زده
ز بارانِ رحمت، چمن تر زده

ز باغِ جهان، بوی یار آمده
به هر سو پیامِ بهار آمده

شکوفه ز مستی به گل خنده زد
دل از خوابِ سردِ زمستان پرید

به نرمی چمن بستر نور شد
نسیم بهاری، پر از شور شد

چو آئینه، آب روان، صاف و پاک
همی بوسد آرام خاکِ هلاک

ز باران، زمین بوی عنبر گرفت
هوا عطر گل‌های دلبر گرفت

به دامان صحرا نشاطی دگر
ز سبزه شده فرشِ دل را نظر

پرستو ز غربت، به خانه رسید
ز مهرِ وطن، بال و پر برکشید

به چشمِ سحر، خنده‌ی یار هست
به هر برگ و باری، هزاران نشست

نه سرما بمانَد، نه سختی، نه درد
بهار است، شادی به دل‌ها سپرد

به آهنگ گل، بلبلِ خوش‌نوا
بسر می‌دهد قصه‌ی آشنا

به هر گوشه‌ای رازِ هستی عیان
همی گوید از مهرِ ربِ جهان

درخت از جوانه شکوفا شود
دل از نغمه‌ی عشق شیدا شود

ز بارانِ رحمت زمین شد حیات
جهان گشته لبریزِ نور و نبات

چو خورشید، امید به دل‌ها بتافت
ز غم‌ها به شادی، جهان را شگافت

به صحرا، گل از خوابِ پنهان دمید
به دل‌ها صفای خدا را کشید

هر آن برگِ سبزی، پیامِ بقاست
ز الطافِ حق، سبزه‌ها بی‌ریاست

به هر شاخه سرسبزی و جان گرفت
هوا بوی عشقِ نهان گرفت

نسیم از سرِ مهر بوسد چمن
بهاری‌ست سرشارِ لطف و سخن

خزان، ره نیابد به این بوم و بر
بهار است و گل، سر زند سربه‌سر

ز دل هر که با نورِ حق آشناست
بهارش همیشه ز فیضِ خداست

ز الطافِ یزدان، جهان زنده شد
دل از باده‌ی عشق، آکنده شد

طبیعت ز خوابِ زمستان رهید
زمین از نفس‌های باران دمید

درختان همه رخت نو کرده‌اند
ز نور و صفا گفتگو کرده‌اند

گل از خنده‌ی صبح، جان یافته
چمن جلوه‌ای بی‌کران یافته

نسیمی ز رضوان به صحرا وزید
به دل شورِ شوقِ تماشا دمید

هزاران گل از خاک سر برکشید
به آیینِ هستی، ز نو آرمید

فضا پر شد از نغمه‌ی مرغکان
هوا تازه شد از گلِ باغبان

به هر جا نشاط است و رنگ و طراوت
به دل‌ها رسیده نوای محبت

بهاران پیامِ امید است و نور
نوایِ حیات است در هر حضور

نه برگ و نه باری ز افسردگی
نه رنگی ز سرمای پژمردگی

زمین سبزتر از خیالِ بهشت
به گلزار، لطفِ خدا را سرشت

دلا! وقت آن شد که بیدار گردی
ز خوابِ غفلت خبردار گردی

به فصلِ شکفتن، دلت را بشوی
به گلزارِ معنا، نظر کن به روی

جهان هر نفس، جلوه‌ای تازه یافت
به هر گوشه، عشقی دگر راه یافت

ز فیضِ بهاران بگیر آبرو
که این سرخوشی نیست جز رنگِ او

چو گل سر برآر از زمینِ هلاک
بشو پاکدل چون نسیمِ سحرناک

بهار است و هنگامِ شور و صفاست
نوایِ دلِ عاشقان با خداست

 

بهار است و جان به طراوت رسید
به بویِ گل‌ها دل از شوق دمید

ز بارانِ مهر و رحمتِ خدا
دل‌ها می‌شود روشن از نورِ فضا

خوشا دشت و سبزه، خوشا باغ و گل
خوشا دلبری که در دلش عشقِ هل

بهاری که جان را نوازش کند
ز هر درد و رنجی مرا رها کند

به گل‌ها، لطافتِ دل می‌دهیم
به برگ‌ها، به رنگِ خود شیدا می‌شویم

بهاری که در دل نشیند همیشه
در جانِ انسان، همانندِ سرمشق و بهشتِ فرشته

ز صحرا به دشت و از دشت به کوه
بهار در همه جا، نور از خاک و هوا به راه است و جوی

به دل‌های عاشق، امیدی نو
به هر گوشه‌ی جهان، بوی خوشی به جو

بهار، همدمِ هر دل شکسته است
هر درد و غم را از دل‌ها می‌کشد

چو پروانه‌ها در گلستان نشینند
بهاری که با هر نسیم جان بخشند

به هر چشم که بخندد، بهاری است
به هر دل که بگیرد، دلی جاری است

گلی که به جانِ زمین باز شود
بهاری‌ست که هر لحظه در دل ما خیزد و رود

زمین از وجودِ خورشید گرم است
دلی که به عشق می‌رسد آرام است

بهار، شکوهِ حقیقت است و نور
سرشار از امید و شکوفایی و سرور

بهار، زندگی را به جان می‌دمد
ز هر قطره باران، وجودی نو می‌آفریند

این فصل از نور و محبت شعله‌ور
به دل‌های پاک، امید را می‌سازد سحر

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • ۰۳/۱۲/۲۵
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی