باسمه تعالی
هفت دل
۱. دل بسته
دل بسته به زرق و برق این خاک چرا؟
غافل ز حقیقت است و ناپاک چرا؟
چون مرغ گرفتار به دام هوسی
در بند و اسیری ، ره افلاک چرا؟
۲. دل شکسته
این دل که شکست، بند زنجیر نبود
در خنجر و زخم، اهل تزویر نبود
بشکست، ولی باز امیدش به خداست
چون جان و دلش، جز به تقدیر نبود
۳. دل توبهکار
گفتم که دلم سیاه و گمراه شده،
خاموش ز نور حق، سیهراه شده.
یکبار تو را صدا زدم در دل شب،
دیدم که دعا، چراغ این راه شده
۴. دل مشتاق
دلبستهی مهر اوست جانم امروز،
بی نور خدا، در فغانم امروز.
یک لحظه اگر ز من نظر برگیرد،
بی عشق رخش، بینشانم امروز.
۵. دل واله
سرگشتهی عشق بیکرانم امشب،
محو رخ آن مهِ جهانم امشب.
چون شمع به پای او بسوزم هر دم
در وادی حیرت، چه سانم امشب.
۶. دل روشن
خورشید حقیقت است تابان در دل،
افشانده به جان، نورِ ایمان در دل.
چون دیده گشودم به رخسار ازل،
دیدم که جهان گشته رخشان در دل.
۷. دل عارف
هفت شهر عشق چون پیموده شد
سر به خاک دوست هر دم سوده شد
جان رها شد،گر ز بند نفس پست
دل ز عصیان و غضب آسوده شد
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۱/۲۶