کلید های خوشبختی
مجموعه دو بیتی های مشترک
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
عرفانی
۱۳۹۹
من از نفسی که می گردد عذاب خویش می ترسم
من از جاهل که می گوید ندارم کیش می ترسم
ندارم ترسی از دنیا، که هر کس رفتنی باشد
"من از گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم"
روح من سرکش و فرمانبر میل و هوس است
منم آن بنده شیطان که اسیر قفس است
چه کنم تا که شوم دور ز نفس و دل خود
هر چه آورد سرم،سستی و کار عبث است
"هر که دارد هوس کرببلا بسم الله"
هرکه خواهد هدف خون خدا بسم الله
عاشقان در ره سالار شهیدان رفتند
هر که خواهد شرف و عزت و جاه بسم الله
بدگمانی در رفاقت با بدان حاصل شود
عقل و دین با صالحان و سالکان کامل شود
آدمی همرنگ افکار رفیق است و درون
هر کسی با دانش آمد،عاقبت عامل شود
مست یارم، مست و خاطر خواه دوست
مست معشوقی که عالم آن اوست
مست چشمی را که می خوابد نیم
مست معشوقی که جان داده نکوست
مبدا عشق بود، ذات خداوند مجید
اثر عشق بود،شادی و اخلاق و امید
مظهر عشق علی باشد و زهرا معشوق
راوی عشق بود مظهر پاکی و نوید
هر کسی عاشق شود ، در انتظار دلبرست
فرد عاشق ،کی خطا از دلبرش را در سر است
همچو مجنون ، از فراق یار بی تاب است و تب
سختی آسان می شود ، چون که خدایش اکبر است
سالکان حامی راه شهدا می باشند
عاشقان پیرو مشی کربلا می باشند
گر توانی راه خود از راه شیطان کن جدا
عارفان منتظر نور خدا می باشند
آن بهشت است ، که مردم همه مشتاق ورود
آن بهشت است ، سرای همه ی قرب و شهود
شربت پاک بود در قدح و حوض برین
حوری و جوی ز شهد و عسل و عنبر و عود
اتش عشق کند ، روح و روان را ویران
آتش عشق بود ،شعله ور و هم سوزان
عشق بی صبر و وفا عشق حقیقی نبود
آتش عشق کند ، کور و کر و دل لرزان
علم باشد باعث رشد و حیات جان ما
می کشد دل را جهالت، موجب حرمان ما
نفس باشد علت گمراهی ما از خدا
ذکر گردد باعث آرامش و درمان ما
بیداری شب بهر دعا و طیران است
چون تقویت عشق خدا بر دل و جان است
از حق طلب عفو نما درشب تاریک
حاجت بطلب ، وقت تمنا و اذان است
نردبان معرفت طی کردنش هموار نیست
در نگاه عارفان عشقی به جز دلدار نیست
همدم و محبوب ما در انتظار روی توست
در دیار مومنان ، چیزی بجز انصار نیست
رشد بنی آدم است کسب کمال و شعور
نفس کند مردمان ، دور ز ایمان و نور
راه رسیدن به حق ، تزکیه ی جان بود
راه خدا مستقیم ،چون شهدا کن عبور
ای که ندارم کسی ، صاحب دل ها بسی
بی خود و دیوانه ام ، هیچ ندارم کسی
من که شدم مست تو ، شیفته ی روی تو
کشت مرا عشق تو ، داد مرا کی رسی
نفس دون باعث حزن است و غم و درد وخطا
می کند خدعه و نیرنگ و تعدی و جفا
می برد سوی گنه با حیل و مکر و فریب
می کند وسوسه بر جان و سپس خویش نما
بار الها دل من عاشق و شیدای تو شد
عاشق شیوه ی پردازش دنیای تو شد
من ندانم توکجایی که بیایم سویت
گر نمایی نظری ، کوی دلم جای تو شد
عشق دنیایی بود یک جلوه ای از ذات هو
لیک عشق واقعی بر خالق است و ذکر او
می شود آسوده خاطر ، با عبادت بر خدا
هست شیطان مانع و پرهیز بنما از عدو
عشق باشد عاملی در جذب الطاف خدا
می شوی محبوب یزدان ، با توسل با دعا
گه تو عاشق می شوی ، گه می کند بر ما نظر
عشق خورشید دل است و می دهد دل را شفا
تا توانی کن زبانت را اسیر خود ، هر آن
چون که آتش می زند عالم ، کند ویران جهان
حرف تیری در کمان است و بزن آن را به جا
چون رها گردد به ناحق ، می خورد بر این و آن
این دل رها و حیران ، در بند نفس پست است
یارب نمای لطفی ، چون آن خدا پرست است
جانا تویی سزاوار ، از بهر هر ستایش
توفیق ده حقیران ، عهد تو در الست است
در جان بشر جواهر و راز بسی است
با خود چه کنم که تابع هر هوسی است؟
دائم به تباهی و خطا سوق دهد
افسوس بر این دل که انیسش چو خسی است
دانی که چرا دچار تردید و گمانی ؟
از نفس بود ریشه ی هر خبط و فغانی
با نفی هوا و ترک امیال درون
هر گز نبود خیال و شکی و زیانی
طوطی دلم در این قفس زندانی است
آزادی او از این جهان احسانی است
این روح گرفتار قفس گشته کنون
در فکر رهایی ز خود و مهمانی است
افتخار عارفان در کسب زهد و دانش است
کار آنان جستجوی واقعیت ، کوشش است
دائما مشغول تحقیق اند ، با شوری فزون
دل به عقبی وانهادن در مرام و بینش است
- ۹۹/۱۰/۱۷