بسم الله الرحمن الرحیم
دیوان مشترک غزلیات
دکتر علی رجالی و مهندس مهدی میثمی
تاریخ
۱۳۹۸
فهرست مطالب
۰ مقدمه
۱.سر آغاز
۲.فرهنگ و دین
۳.اصول دین
۴.فروع دین
۵۰پیامبرران الهی
۶.چهارده معصوم
۷.اعیاد مذهبی
۸.فرازهایی از نهج البلاغه
۹.دعا های چهارده معصوم
۱۰. مفاهیم عرفانی
۱۱. انقلاب اسلامی
۱۲. قصه های قرآنی
۱۳. ادیان الهی
۱۴.امام زادگان
۱۵.کتب الهی
۱۶. اولیای الهی
۱۷. ماه های مذهبی
۱۸. جنگ های صدر اسلام
۱۹.دعاهای قرآنی
۲۰. برداشتهای قرآنی
۲۱. خدای متعال
۲۲. امور اجتماعی
۲۳. چهل حدیث
۰ مقدمه
باسمه تعالی
مقدمه
هدف از سرودن این مجموعه، آشنایی عموم جامعه با زندگی و خصایل اولیای الهی، بالاخص چهارده معصوم می باشد.همچنین درک و تبیین و انتظارات آنها از ما که جامعه ای مهدوی با سابقه ی حسینی هستیم.ما باید علاقه و عشق خود را به آنان درعرصه های گوناگون، بالاخص با استفاده از هنر وادبیات و شعر در عمل نشان داده و آنها را به منسه ی ظهور پیاده نمائیم.
آنچه فراهم آورده ایم، حاصل تلاش شبانه روزی عمرمان می باشد که بطور مشترک حدود یک سال انجام گردیده است.ما آنها را با افتخار تقدیم آل الله می کنیم.امید است با عنایات الهی و راهنمائیهای آنان، فرصتی پیش آید که بتوان این راه را ادامه داد و بطور اختصار تاریخ و تمدن اسلام، بالاخص مذهب شیعه را، به اختصار و در قالب غزل سرود.تنها انتظاری که چهارده معصوم داریم، این است که ما را در نشر و گسترش این اشعار د. سطح جامعه یاری رسانند.
امید است که این مجموعه ،بستری جامع و کامل از معرفی دین به زبان آهنگین و ساده ا دین اسلام و مذهب تشیع باشد که به عنوان مرجعی که حاصل مطالعات و تجارب ما در دوران زندگی اس، برای عموم جامعه قابل استفاده باشد.
نحوه ی سرودن اشعار اینگونه بوده است، که ابتدا موضوعی را قصد سرودن می کردیم.سپس با مطالعه پیرامون آن موضوع، نکات اصلی را که مناسب برای سرودن شعر بود رااستخراج می کردیم.در نهایت به تدریج آنها را در غالب غزلهای ده بیتی، می سرودیم.این کار معمولا در نیمه های شب درآرامش کامل، با استفاده از شبکه های کامپیوتری تبادل نظر می گردید.در پایان زیر نظر اساتید گوناگون ویرایش شد.سعی شده است در هر بیت یک محتوای فرهنگی گنجانیده شود.لذا امکان مانور زیادی برای بکار بردن هنر های شعری وجود نداشت.اما می توان گفت که بین اشعار مذهبی، ان شا الله برای علاقه مندان و مداحان اهل بیت برای جلسات مذهبی و اقشار گو ناگون جامعه با توجه به روانی آنها قابل استفاده باشد.
در این مجموعه سعی شده است، که مفاهیم اسلامی و عرفانی و الهی،علاوه برزندگانی چهارده معصوم در اشعار گنجانیده شود.در حقیقت خلاصه ای از تاریخ و تمدن اسلامی، بالاخص مذهب شیعه، به صورت غزل تبیین گردد.
علی رجالی و مهدی میثمی
نکاتی در سرودن شعر
۱.یکی از نکاتی که باید در سرودن شعر ملاحظه کرد اینکه هر گاه جمله ای که در ابتدا یا بین مصرعی شروع می شود باید در همان مصرع یا مصرع های بعدی دارای فعل گردد.بنابراین لزومی ندارد که هر مصرع دارای یک فعل باشد.ممکن است چند فعل داشته باشد و یا اینکه فعلی نداشته باشد.
۲.رعایت زمان در شعر مهم است.باید جمله ای که شروع در یک مصرع می شود، با توجه به فاعل جمله، فعل مناسب در ادامه آید.مثلا در زمان گذشته:
من....رفتم. ما.....رفتیم
تو ....رفتی. شما.....رفتید
او ...رفت. آنها..... رفتند
در زمان حال
من.....می روم. ما......می رویم
تو....می روی. شما....می روید
او....می رود. آنها... می روند
در زمان آینده
من... خواهم رفت.ما...خواهیم رفت
تو.....خواهی رفت.شما.... خواهید رفت
او...خواهد رفت. آنها....خواهند رفت.
۳.با توجه به موضوعی که می خواهیم شعر سروده شود، باید قالب شعری را در ابتدا در نظر گرفت.مثلا
رباعی و غزل و قصیده همگی دارای یک قالبند ولی از نظر طول، محتوا و هدف متمایزند.رباعی همانند خلاصه یک مقاله علمی است که باید در دو بیت با وزن لا حول ولا قوه الا بالله باشد.بعلاوه مخاطب با خواندن دو بیت منظور شاعر را بفهمد.معمولا در مصرع سوم حرف اصلی رباعی گفته می شود.
اما در غزل ابیات بین۵ الی۱۵ می باشند.بیشتر محتوا های عاشقانه و عرفانی دارد.در قصیده حد اقل بیست بیت هست که یک موضوع را بطور داستان سروده می شود.
در حقیقت یک رباعی همانند ،یک سرود می ماند.یک غزل همانند یک فیلم است و یک قصیده همانند یک سریال است.
۴.تشابهات زیادی بین ریاضی و شعر وجود دارد.برای نوشتن یک مقاله علمی ضرورت دارد که ابتدا با کارهای دیگران آشنا شوید،در شعر نیز نیاز است اشعار شعرا را بخوانید و با توجه به علاقه خود سبک مناسب را انتخاب کنید.در ریاضی ضرورت دارد با یک استاد که سالها تحقیق در موضوع مورد علاقه خود کار کرده، بعنوان استاد راهنما کار کنی تا امکان اخذ دکتری مقدور گردد.در شعر نیز ضرورت دارد که بعد از مطالعه در زمینه مورد نظر که علاقه به سرودن دارید، شروع به سرودن اشعار نمائید و خود را مقید به حتی یک بیت کامل نکنید.هر چه به ذهن می آید یاد داشت کنید.سپس با توجه به قالب مورد نظر آنها را تدوین و مصرع های ناقص را کامل کنید.اینترنت کمک زیادی در پیدا کردن قافیه ها می کند و یا خواندن در جمع شعرا و یا یک استاد مسلط و آشنا به شعر.چندین بار در زمان های گوناگون آن شعر را بخوانید.سعی کنید واژه های جدید در اشعار استفاده شود.چندین بار ویرایش کنید.قبل نشر استاد شما آنرا تائید کند.سعی کنیدخود شما اشکالات را بر طرف کنید.استاد تنها اشکالات شما را بگوید.همانند ماهیگیری، او به شما فن ماهیگیری را یاد دهد و نه شما را برای لحظه ای سیر کند.
۵.سعی کنید اولین بیت را کامل بسرائید و بعنوان سرمشق استفاده کنید .یا اینکه یک مصرع از شعر سایر شعرا را بعنوان سر مشق اختیار کنید و با عنایت به آن ، قافیه های مورد نظر را توسط برنامه نرم افزار قافیه یاب بدست آورید.از برنامه میکده در قسمت جستجو واژه را وارد کنید.سعی کنید از کلمات و واژه های دو کلمه ای دیگران استفاده کنید.مثلا بجای استفاده یک کلمه و بکار بردن در شعر جملات کوتاه آنها را استفاد کنید.مثلا گل بی خار،لب تشنه،عشق مجازی و الی آخر.
۶. اگر کسی آشنا با اصول شعر و چگونگی سرودن باشد.باید بتواند با الگو گیری و خواندن اشعار دیگران، زیر نظر یک استاد و شعر قادر به سرودن گردد.نکته ای که وجود دارد بعضی اوقات شاعر طراوشات ذهنی را به تحریر در می آورد.معمولا در هیجانات و حالات روحی که دارد، احساس می کند که قادر به سرودن یک شعر است.همینکه اولین بیت را گفت، ابیات دیگر به تدریج به ذهنش خطور می کند.گاهی در یک روز چند بیت سروده می شود.ممکن است چند روز طول بکشد تا شعر کامل و ویرایش انجام و قابل ارائه شود.
۷. اشعاری که از دل و بطور طبیعی سروده می شود، معمولا به دل می نشیند و موجب وجد و آرامش می گردد.اما اشعاری که شاعر آنها می سازد، اثر بخشی روحی کمتری دارد.
عرفا معمولا به آنها عنایت های خاصی از طرف خدای متعال و چهارده معصوم به آنها می شود.
۸. کسانی می توانند اشعار با ارزش بسرایند، که از نظر روحی در آرامش باشند.دغدغه های دنیوی ذهن شاعر را مشغول نکند.بنده معمولا در نیمه های شب، که سکوت و آرامش وجود دارد، معمولا شبی یک غزل می سرایم.
به نظر می رسد، شعر نیز نوعی الهام است که از طرف خدا متعال به انسان الهام می گردد.ما باید بستر لازم را فراهم کنیم تا استعداد های درونی خود نمایی کنند و از ذهن به تحریر در آید.
۹.کسی که در ابتدای کار است و علاقه به شعر دارد.بهتر است با قالب مثنوی شروع کند.بعد از مدتی که تسلط کافی پیدا کرد، شروع به سرودن رباعی کند.بعد از مدتی تلاش کن که غرل بسراید.در نهایت قصیده سرا شود. به نظر من بهترین نوع شعر، غزلیات است.
۱۰.برای ساختن یک مصرع دوم از یک بیت،می توان از تناظر بین کلمات استفاده کرد.مثلا اگر یک بیت با پانزده حرکت بیان می شود به دو یا سه قسمت، یک بیت را تقسیم کرد و هر قسمت را بسراید و سپس در کنار هم قرار داد.
۱۱. برای اینکه از وزن شعر خارج نشویم،هر بیت که سروده می شود با ابیات قبلی خوانده شود.باید آهنگ یکسان داشته باشد.البته راه دقیق تر، پس از بخش کردن،با بکار بردن هجی های کوتاه و بلند و کشیده می توان قانون هر مصرع را بدست آورد.باید تمام مصرع ها یک قانون داشته باشند.اخیرا نرم افرازی آمده است که می تواند وزن شعر را به شما نشان دهد.
۱۲. انسان برای کسب درجات بالای علمی، نیاز است از کلاس ابتدایی درس را زیر نظر معلم سالیان طولانی بگذ راند تا پس از اخذ مدرک دکتری آماده کار های جدی شود.با نوشتن مقاله و بکار بردن آموزه های خود یک استاد تمام می گردد.حد اقل بطور متوسط کار مداوم نیاز است.در شعر نیز اینگونه است.الهامات غیبی، استعداد، علاقه، تمرین منظم و پشتکار داشتن از عوامل اصلی در سرودن شعر خوب است.
۱۳.در دوره بازنشستگی حدود سه سال مشغول مطالعه هر روز حدودسه ساعت بطور منظم بودم.با مطالعه و گوش کردن نوار و خلاصه برداری اشعار دیگران باعث شد زمینه فرهنگی لازم برای سرودن شعر فراهم گردد.با توجه به خواندن اشعار و سرودن غزل، توانایی لازم حاصل شد و باعث اعتلا شده است.من قبل از سرودن، اشعار دیگران در آن زمینه را می خوانم.بعضا آنقدر سنگین است که خواننده متوجه نمی شود و یا زیاد پائین است.احساس بنده این است که اشعار ما در حد خوب است و با ادامه ان شا الله کامل و عالی گردد و قابل استفاده گردد.
۱۴. در هر بیت در یک شعر باید در هر مصرع آن شعر واژه هایی که استفاده می شود از یک خانواده باشند بطوریکه دو مصرع یک مفهومی واحد را به خواننده منعکس کند.نباید در هر مصرع دو مو ضوع مختلف سروده شده باشد.طول شعر توسط تعداد بخش ها مشخص می شود که باید در دو مصرع یکسان باشد.همچنین آهنگ دو مصرع نیز باید یکسان باشد که توسط قواعد عروض بطور دقیق مشخص می شود. نکته آخر مفهوم است که در هر مصرع واژه های یک خانواده بکار رود.بطوریکه دو مصرع در یک بیت یک موضوع را بیان کند.
۱۵. برای اینکه شاعر اشعارش از وزن خارج نشود، باید در سرودن هر بیت در اشعار همواره پنج نکته را رعایت کند.اول طول یک مصرع است.دوم آهنگ یک مصرع است که باید هم جهت و هم وزن مصرع اول باشد.سوم قافیه شعر است، که باید در نظر گرفته شود.چهارم هر بیت، پیرامون یک موضوع باشد .پنجم،رعایت زمان و در نظر داشتن خطاب و موضوع شعر است.ششم اینکه کل شعر پیرامون یک هدف و یک موضوع باشد.
۱۶.شاعر برای بهبود اشعار خود لازم است با خواندن اشعار سایر شعرا خود را آشنا کند .این کمک می کند که واژه ها و اصطلاحاتی که دیگران استفاده می کنند بهره مند گردد.البته برای سرودن شعر کافی نیست.همانند این است که ما انتظار داشته باشیم که با نشستن کنار یک راننده بخواهیم رانندگی کنیم.کسی که می خواهد شعر بگوید، در ابتدا نباید خود را مقید و محدود کند به گفتن یک شعر سطح بالا.باید مدتها بلکه سالیان درازی به موازات خواندن اشعار دیگران خود نیز بطور محدود بسراید.به تدریج سعی کند با قواعد شعری آشنا و در اشعار خود اعمال کند.بالاخص اشعار قبلی خود را باز نگری و در قالب های مورد نظر بریزد و آنها را کامل کند.پس از مدتی همانند یک راننده بطور اتوماتیک اعمال مورد نیاز در رانندگی را مراعات می کند و حتی در شب و جاده قادر به رانندگی است.یک شاعری که طی مراتب کرده باشد،قادر است بدون دغدغه وزن و قافیه شعر بسراید.دیگر نیازی نیست که قبلا دنبال قافیه باشد و سپس بر اساس آن شعر بگوید.اکثر واژه ها در ذهن او وجود دارد و بکار می رود.
۱۷. یک بیت در یک شعر معمولا یک جمله ای کامل است که دارای فعل و فاعل و مفعول است بطوریکه کلمات جمله بهم ریخته شده است.چندین بیت که قافیه مناسب داشته باشد، یک شعر می گردد.بهم ریختگی جملات باید به گونه ای باشد، که موقع خواندن هما نند نثر روان باشد و سکته و مکث نداشته باشد.در حقیقت یک شعر یک متن موزون و روان است بطوریکه وقتی خوانده می شود، احساس شود یک نثر خوانده می شود.
در این یادداشت، مراحلی را که تا کنون در زمینه سرودن اشعار طی شده است به اختصار بیان می کنم
.اولین شعری که سرودم، حدود دو ماه طول کشید.مضامین آن فراز هایی از دعای ندبه بود که تحت عنوان گفتگو با امام زمان سروده شد.خواننده می تواند آنرا در کتاب نوای دل اینجانب متن کامل آنرا ببیند.چند سالی مشغول سرودن اشعاری با وزن مثنوی بودم.حدود دو هزار بیت تا کنون سروده ام که تمام آنها در وبلاگ اینجانب به آدرس زیر
alirejali.blog.ir
و برای عموم قابل دسترس است.پس از چاپ اولین کتاب شعر خود،چند سالی از سرودن شعر فاصله گرفتم.سپس علاقه مند به سرودن رباعیات و دو بیتی ها شدم.چند سالی مشغول سرودن رباعیات بودم.حدود یک هزار رباعی سرودم که همه آنها در وبلاگ آمده است.بعلاوه در ریسرچ گیت و اینستاگرام و تلگرام ، مجموعه ربا عیات من آمده است.اخیرا به سرودن غزلیات مشترک با آقای مهندس مهدی میثمی که دانشجوی دکتری ریاضیو تحت راهنمایی من می باشند، مشغول شده ام.
این اشعار قالب غزل دارد و محتویات مذهبی دارد و مضامین قرآنی و نهج البلاغه و احادیث به صورت غزل سروده شده است.از نظر محتوا شبیه قصیده است ولی طول هر شعر ده بیت می باشد .در صورتی که در قصیده معمولا بیش از بیست بیت است.از نظر تعداد به غزل شباهت دارد که معمولا حد اکثر پانزده بیت است.اما غزلیات معمولا محتواهای عاشقانه دارد، که به ناچار در این سروده ها دیده نمی شود.برای اولین بار اشعار با دو تخلص سروده شده است.لذا می توان آنرا کار جدیدی در اشعار نامید.ما سعی کردیم یک تاریخچه از تمدن اسلامی را در قالب غزل و بسیار روان و ساده بطوری که برای عموم قابل استفاده باشد و بتواند با مطالعه آن یک شمای کلی از زندگی نامه چهارده معصوم و اصول و فروع دین و اعتقادات را به بطور خلاصه کسب نماید.
دکتر علی رجالی
استاد تمام ریاضی
دانشگاه اصفهان
۱.سر آغاز
سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست
خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست
بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم
بود حاضر و ناظر و لطف او هر کجاست
شروع کن به نام خدا و توکل گزین
خدا می دهد اذن هر کار و همراه ماست
که ذکرش تسلی دهد روح و جان تو را
خداوند محبوب و همراه و او جان فزاست
نبی را کند حفظ در آتش و قادر است
خداوند فرمان دهد، هر چه خواهد اداست
چنین ایزدی، لایق ذکر نام است و یاد
که مخلوق غافل ز ذکر و دعا و ثناست
بود بدترین کار، انسان شود نا امید
همه تحت فرمان و دستور و امر خداست
خدا گر بخواهد به آنی شود، شک مکن
که غافل زحق هر که باشد،مسیرش جداست
شود میثمی عاشقت،ای خدای بز رگ
تفعل زند در سرودن،امیدش خداست
به چرخش در آوردحق، عالم و روزگار
رجالی ستایش سزاوار او ،هر کجاست
۲.فرهنگ ودین
عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود
تزلزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود
بیان شد غزلها، کند وصف آل علی
که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود
بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را
بود حافظ ما ز لغزش، ز فکر جمود
تفکر به آیات نورانی ذوالجلال
شود موجب رشد و معراج انسان چه زود
سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث
بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود
نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم
بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود
هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین
سروده شده صد غزل،ساده و یادبود
سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را
دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود
رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها
چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود
شنا سایی حق و باطل بدان میثمی
بود حق ملاک قضاوت، نه امیال و سود
۳.اصول دین
توحید
خداواندا تو لطفی کن،امان از دست انسان ها
برون کن بنده ی خود را، ز درگیری و بحران ها
خدا ناظر به هر کار ی،بود آگه به هر چیزی
بگیرد قهر او آخر، همه چاک گریبان ها
ندارد ارزشی چندان، اگر بنیان کنی کاخی
چه حاصل پول بی حاصل، بر افرازی تو ایوان ها؟!
ز بس ظلم و تعدی شد، خدا قهرش تجلی شد
که اشک خون فشان آمد، فرو از بند مژگان ها
خدا را تکیه گاهت کن، به فریادت رسد قطعا
ستم ها می شود هر آن،که صد رحمت به حیوان ها
به زاد و توشه ی تقوا، مجهز شو که بتوانی
چو ابراهیم در آتش، بیفروزی گلستان ها
اگر حرفی بیامیزد به قرآن و روایت ها
شود با ارزش و گردد، هزاران جلد دیوان ها
برای فهم هستی بخش ، چه دلها خون جگر گردید
فراوان بود پیغمبر ،چو داوود و سلیمان ها
دهد یزدان تو را پاداش، چو باشد میثمی عاشق
شب قدری چنین زیبا، ببر بر سر تو قرآن ها
رجالی بهر حق گو ید، عنایت می کند یزدان
به معصومین توسل کن، بگیر از عجز دامان ها
نبوت
نبوت دوست داران جهان، جنت مکانند
به پیش ساحت یزدان همه افتادگانند
نگر بر دومین اصل اصول دین به تفضیل
بگیر عبرت، سکندر آینه پیشینیانند
بنی هاشم ز بنیان پاک و با تقوا و دانش
بدان که دشمن احمد ،همان سفیانیانند
بدان که دشمنان اهل بیت و دین و قرآن
به شیطان رجیم و لشکرش وابستگانند
طریق سالکان سهل است و هموار و پر از نور
به بوی پیرهن بینا شدن یعقوبیانند
اگر تخریب گردد قبر اولاد علی اندر مدینه
امامان و پیمبر در دل و صاحبدلانند
طریق دشمنان پست است و ناهموار و تاریک
به راه دین و قرآن آن همه بیگانگانند
عبادت ذکر تنها با خدا و بی عمل نیست
شماری اهل کار و عده ای بینندگانند
نه هرکس میثمی شکر خورد، شکر دهان است
بدان که شاعران مذهبی شکرفشانند
رجالی تو نظر کن بر خود وبشناس خود را
نماسعی و بدان جویندگان یابندگانند
معاد
بازگشت جن و انس و کل عالم سوی اوست
این جهان و آن جهان جولانگه گلبوی اوست
هر که باور بر قیامت دارد و روز معاد
آنچه بیند در جهان، یک جلوه ای از روی اوست
گر خدا را ناظر اعمال خود بیند بشر
کی دچار لغزش است، عالم سرای و کوی اوست
چون شریعت شکل گیرد با اصول و فرع دین
هر که آن اجرا کند، از باور و از خوی اوست
در قیامت می کنند پرسش زما از زندگی
هر که دارد کار نیکو ،منشاش از سوی اوست
عاشقان و عارفان و سالکان خواهان او
جملگی مشتاق دیدار خدا و روی اوست
ما چرا بیگانه و دور از خدای بی نیاز
هر که دارد عشق بی پایان حق، دلجوی اوست
عترت و قرآن عیان کرده اصول و شرح دین
هر که بیراه رود از سیر حق،کی سوی اوست
ای خدا بار سفر بندیم از دنیای پست
میثمی مشتاق دیدار و لقای کوی اوست
ما در این دنیا رجالی، توشه ای باید بریم
هر که باشد در صراط مستقیم،ره جوی اوست
امامت
چارمین اصل اصول دین ، امامت می شود
با ولایت جامعه ، غرق سلامت می شود
جامعه با رهبری دانا و با تقوا نکوست
بی والای حیدری، رو به وخامت می شود
رمز پیروزی نهفته در تداوم ، در تلاش
با علی تفسیر ،راه استقامت می شود
مذهب شیعه امامت را پذیرد همچو اصل
هر که باور داردش، این یک علامت می شود
مشعل نور و هدایت ، باعث بیداری است
موجب ایمان و احسان وسعادت می شود
دین حق کامل شود با نصب مولا مرتضی
عهدو پیمان نبی نقض، و خیانت می شود
گر امور دنیوی در دست اهل آن شود
باعث تسریع در کار وحمایت می شود
گر بخواهی حفظ گردد، جان و اموال وشرف
در ولایت جستجو کن، آن حراست می شود
چون خدا اول ولی و بعد آن پیغمبر است
پس رجالی کن اطاعت، چون عنایت می شود
میثمی راه نجات آدمی در تزکیه است
هر که با تقوا بود قطعا هدایت می شود
عدل
اگر خواهی بدانی معنی عدل و عدالت
بیا بشنو حدیث شاه جان، روح ولایت
علی گفتا اگر بینی که هر کس جای خود بود
بدان جاری بود عدل و بود مبنا لیاقت
قضاوت هم وکالت با عدالت در عجین است
اگر دقت نگردد موجب شر و خسارت
اگر خواهی بماند نام و یادت در دو عالم
نباشد بهتر از عدل و عدالت تا قیامت
بدان ظلم است اگر جاری نگردد عدل و انصاف
عدالت یک شعار شاخص و جان رسالت
تعالی بشر احیای قسط و عدل و داد است
پذیرد شیعیان اصلی که آن باشد عدالت
امام شیعیان آید ، کند عالم پر از داد
دعا کن در فرج، بیند بشر روی سعادت
شود دلتنگ و خواهد میثمی صاحب زمان را
خدایا اذن تو پایان دهد ظلم و شقاوت
اصول دین رجالی، عدل و توحید و نبوت
بهمراه معاد و رکن یکتای امامت
۴.فروع دین
اقامه نماز
نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر
پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر
بکن بر پا نماز و ، خیر تو در آن تجلی است
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر
عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد
کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر
ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر
بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر
مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر
تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر
بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر خواهی تو جنت، در عبادت جوی آخر
اگر باشی رجالی، شمس رخشان ولایت
بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر
نماز
روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز
سوی حق از معرفت بگذار دستان نیاز
نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز
حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز
ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست
من گنه کار م خدایا، کی دهی ما را جواز
مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا
با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز
تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم
دور کن دستان خود را جملگی از حرص و آز
روح را صیقل دهی، با بندگی اندر نماز
قبله گاه مسلمین در مکه هست و در حجاز
می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن
با جماعت خواندنش، گردد تو روحت دل نواز
دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم
تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز
میثمی خواهان پرواز است و دیدار خدا
گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز
روزه
دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است
که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است
شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه
گرفتار غل و زنجیر و، او اندر عذاب است
بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی
جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است
علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان
شفای روح و جان، در پاکی عالی جناب است
سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش
در این اوقات دل بی تاب یارو انقلاب است
صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست
که شیطان دشمنی قهار وبس او بدحساب است
میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر
که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است
دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری
صفای روح و جان روزه داران بی حساب است
ره رستن ز دوزخ، زهد و تقوا و شفاعت
برای پرسشت ای میثمی صدها جواب است
اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت
رجالی مسلکش، در گفتن گفتار ناب است
حج
ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم
ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم
حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است
ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم
کعبه قربانگاه اسماعیل و قربانگاه دل
قبله گاه مسلمین را با دل و جان می رویم
حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازمحشر است
ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم
حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست
بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم
حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی
سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم
جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر
پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم
حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی
جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم
شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر
خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم
میثمی خواهان حج است و لقای کبریا
هر که خواهد می رود، با روی خندان می رویم
جهاد
نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است
جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است
نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم
چونکه او یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است
می نماید خود به انواع صور بهر فریب
هرکه تقوا را کند پیشه،امیر و مهتر است
ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری
دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است
کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد
دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است
روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است
هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است
از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت
نفس را کشتن، جهادی همچو کار حیدر است
بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد
چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است
گر رجالی فائق آید، در نبرد نفس و عقل
روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر
است
میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون
گر رها گردد درون، شیطان ز افعی بدتر است
زکات
گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات
موجب افزایش رزق است و عمرو هم حیات
گر بخواهی رستگاری ، در دو عالم همزمان
تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات
گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان
می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات
گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد
فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات
گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور
جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات
گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور
چون خدا منجی ما، اندر حوادث، معضلات
شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق
تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات
من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار
نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات
نشر علم باشد رجالی، از زکات و کن ادا
تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات
گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور
کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات
خمس
یک پنجم مازاد در آمد، که ز سال است
با بخشش آن، موجب افزایش مال است
بخشیدن مازاد چقدر سخت و دل آزار
ایمان به خدا ، موجب دوری ز جدال است
مخلوط اگر مال تو گردد که حرام است
گر خمس دهی، مانده ی اموال حلال است
گر جنگ شود،حاصل اموال و غنیمت
یک پنجم آن بهر فقیر است و وبال است
گر کشف کنی گنج و جواهر تو ز دریا
چون خمس دهی،موجب پاکی و وصال است
دانی که همین خمس ، چو تمرین جهاد است
احسان به فقیران که ز انواع خصال است
پالایش اموال کند روح و روان پاک
چون باعث احسان و فقط ذکر مثال است
تبیین شده احکام خدا، در همه ابعاد
چون سینه پاکان ، پاک تر از آب زلال است
میثمی پاک کند خویش، ز امیال درون
هر که غیر از ره حق رفت ، نهایت به زوال است
از مصرف یک سال، اگر ماند رجالی
بخشا،که بود واجب و آن بهر کمال است
امر به معروف
نباشد هر کسی لایق به امر و نهی منکر
خطا کاران ز آمر می شوند رنجور وبدتر
اگر خواهی کند تاثیر، دوری کن ز تندی
ندانم افضل از نیکی، تو جویی کار بهتر
نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی
تجلی گشته در آقا علی، مولای اکبر
چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر
حسین جانش فدا شد ، بهر امر و نهی منکر
چو باشد نهی ما بر پایه ی امیال شخصی
ندارد ارزشی و این عمل ،کاریست خود سر
نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی
اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر
چو گوید عیب ما را همدم وهم صحبت و دوست
نگردد آدمی گمراه و جوید راه بهتر
شفا بخش است و گردد جامعه دور از بلایا
اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر
سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف
ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر
بود معروف چون نقد و مشو رنجور هر گز
بگوید میثمی حق را، مجو جز حق فراتر
نهی از منکر
نهی از منکر نما، لرزان ز تعبیرش نباش
امر حق را گو، تو اندر بهر تاثیرش نباش
گر دهی تشخیص اندر صحت و کار درست
امر بر معروف کن، یک لحظه پاگیرش نباش
جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش
نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش
ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی
می برد شیطان تو را،در بند تزویرش نباش
بی خود از خود شو، مشو در حصر و زندان درون
پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش
کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو
گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش
تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو
گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش
گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار
کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش
کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو
شعر دینی گو رجالی،فکر تحریش نباش
میثمی بر نهی از منکر توانی کن عمل
از گناهان درس گیر ، هرگز تو تسخیرش نباش
تولی
با تولی دین ما ای دوست کامل می شود
با تبری راه ما تبیبن و قابل می شود
در تبری گونه ای اعلام گردد راهمان
در تولی شیعه آن ابراز و عامل می شود
تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟
در تولی و تبری دان که حاصل می شو د
قلب خود را پر کن ازحب علی و آل او
نیست اندوه و غمی، هر کس که حامل می شود
بغض خود را حفظ کن بر دشمن آل علی
با تبری جستن از افکار، قائل می شود
دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل دین
با توسل فرد مستغرق به ساحل می شود
دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک
دور گردد نور حق،هر کس که غافل می شود
هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی
چون فروع دین ما ان را شامل می شود
ای رجالی،حق کند دعوت ز ما در حب دوست
مومنان باشند برادر، هر که فاعل می شود
میثمی باشد تبری خط قرمز در نفوذ
بین حق و باطل آن، دیوار وحائل می شود
تبری
با تبری ،از سیاهی ها بیا بیزار شو
با تولی،واقف گنجینه ی اسرار شو
زندگی سرشار رنج است و بلا و تیرگی
با تامل اندکی، از جهل خود بیدار شو
لحظه ای از زندگی را با خدا همراه باش
با نیایش با خدا، گوینده ی اذکار شو
از گنه کاران تبری و بکن دوری ز فسق
عاشق محبوب و تو جوینده ی دلدار شو
می کشاند از صراط مستقیم، بیرون تو را
از منافق دوری و از فکر او بیزار شو
عمر خود را وقف افکار پلید و دون مکن
جستجو کن عالمی ، یابنده ی پندار شو
از حدیث و حکمت و قرآن مشو غافل هنوز
تا توانی دم به دم ، خواننده ی گفتار شو
گر بدانی در درون و نیت افراد چیست
جستجو کن عقل را،یابنده ی پندار شو
در قضاوت ها رجالی، کن تامل اندکی
قبل هر اندیشه ای،آگه ز هر اخبار شو
گر بخواهی میثمی، در وصف دین گویی سخن
قبل هر شعری بیا خواننده ی افکار شو
اقامه نماز
نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر
پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر
عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد
کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر
بکن بر پا نماز و ، خیر تو در آن تجلی است
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر
ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر
بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر
مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر
تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر
بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر
اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت
بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر
بر پایی نماز
امان از دست بی دینی ، برد تا قعر گمراهی
نگو ترک نمازت را ، نکن دیگر تو کوتاهی
نماز شب کمی بگزار، خدایت دوست می دارد
کلید گنج خوشبختیست، همین ورد سحرگاهی
به راه وصل خود با حق، مصمم باش، ای عاشق
قوی کن بند ایمانت، چرا در بند اکراهی؟!
تمام زندگی بی سجده معشوق بی همتا
ندارد ارزشی حتی به قدر یک عدد شاهی
عدو را با تو نزدیکی فراوان است ای انسان
نما از شیطنت دوری، نکن شیطان تو همراهی
هرآن کس که دهد دندان،به نانش هم بیندیشد
بگو تا کی غمین گردی؟ چرا در فکر افواهی؟
رها کن راه مکاری، ز حیله کی سعادت جست؟
اگر مکری کنی با خلق، روی حتما به گمراهی
مخور حق یتیمان را، خدا را خوش نمی آید
بترس از روز تلخی که یتیمی می کشد آهی
ندارد میثمی دنیا بدون آخرت ارزش
مثال عقبی و دنیی،چو شهری هست و درگاهی
رجالی در جهان بینی رها کن رسم خود بینی
به خود اندیشه کن اما فزون کن فکر و آگاهی
۵.پیامبران الهی
حضرت یوسف
هر چه در عالم شود، با اذن و با فرمان اوست
دیده گر بینا شود، با امر و با درمان اوست
چشم یعقوب نبی بینا شود، از یوسفش
پیرهن گردد وسیله، امر حق احسان اوست
می شود یوسف گرفتار حوادث دم به دم
آنچه سدی شد نلغزد، باور و ایمان اوست
گرچه در حق برادر شد ستم ها ئی چو چاه
آنچه باعث می شود نیکی کند ، وجدان اوست
نیست گرگی پست تر از نفس دون در آدمی
منجی انسان ز شرش ، پاکی و دستان اوست
شد زلیخا عاشق، روی و جمال آن نبی
باز می گردد در بسته، خدا سلطان اوست
گفت یوسف، ماه بر من می رود در سجدگاه
دید یعقوب نبی ، روح رسالت، جان اوست
می شود یوسف عزیز مصر و گردد او عزیز
عزت و ذلت وجودش،در ید و فرمان اوست
سوره ی یوسف سراسرحکمت است وبندگی
کن تفکر میثمی،هر آیه اش احسان اوست
گر بخواهی منزلت، تسلیم شرط اول است
کن رجالی تو اطاعت، چون قوا از آن اوست
حضرت ابراهیم
بی اثر شد، آتش نمرود، در جور و جفا
هست یزدان حافظ پیغمبر از شر و بلا
شد گلستان آتش ونمرود باشد در حزین
امر حق این بود، تا احیا کند نام خدا
می کند دعوت به توحید و پرستش رب خود
بت پرستی بود،جای حق پرستی، هر کجا
می زند با یک تبر، بر گردن انواع بت
جز سر یک بت، که باشد شاهد آن ماجرا
گفت ابراهیم با مردم ، که بت را بنگرید
او بگوید ما جرا را، پیش من آیی چرا
می دهند پاسخ نبی را، آن بود از تکه سنگ
آن نباشد قادر و آن عاجز از شرح و صدا
می کند توصیف حق را، صاحب علم لدن
من خدایی می پرستم، قادر است در هر کجا
می کند شب روز و روزت را کند تاریک وشب
او بود نزدیک تر از ذهن و گردن مر تو را
میثمی هر کس بگوید، من خدا را دیده ام
او بود جاهل ز حق،چون هست درخبط و خطا
ای رجالی ذات حق ،پوشیده باشد بر همه
او بود هم ظاهر و هم هست مخفی نزد ما
هر کجا عشقی بود، آن عشق ذات کبریاست
هر کجا کاری شود، با امر و فرمان خداست
می وزد باد روان و می دهد فرمان به موج
آنکه ساحل می برد گهواره را،او هر کجاست
می دهد فرمان به دریا، تا شود گهواره ای
ناخدای کشتی موسی، خدای انبیاست
مادر موسی کند شکوه، چرا باید چنین
آنکه برگشت می دهد وی را، خدای اولیاست
می شود موسی سفیر حق، درون کاخ ظلم
هر کجا نوری بود،شمع و چراغ آشناست
خاک و باد و آب را فرمان دهد هر روز وشب
آنچه را حق می کند،ازحکمت و دور از خطاست
می کند فرعون خداوندی، که من حی جلیل
غافل از اینکه حیات و هر مماتی با خداست
لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
آنکه بر عالم خدائی می کند،حامی ماست
می کند ذکر نکاتی را رجالی از خدا
رشد انسان بندگی ،همراه با ذکر و دعاست
میثمی راه نجات و درک حق، در بندگیست
هر که خواهد نور حق، در اولیا و انبیاست
عاشقان اعجاز انفاس مسیحا دیده اند
جمله کوران نورشان، از لطف بینا دیده اند
در کنار سالکان ، دلها چه روحانی شده
جمله پیران جهان خود را چه برنا دیده اند
مادر عیسی بود مریم، خدا او را گزید
عارفان، نور خدا در رنگ سیما دیده اند
اولین زن می رود معبد، میان عابدان
هر چه گویی، آیه ی انا سمعنا دیده اند
بود عیسی صاحب انفاس قدسی وعظیم
با نگاهش جمله رنجوران تسلا دیده اند
بس صداقت در میان دین ترسا شد عیان
هر چه در عالم کنند گویی که آنجا دیده اند
هرچه پنهان می شود آن را هویدا می کند
هر چه زیباییست در آن قد رعنا دیده اند
می برد یزدان مسیحا،سوی افلاک برین
مومنان بس جلوه ها از حق تعالی دیده اند
ای رجالی با توسل ، می توان درها گشود
چون اثرها از فراوانی دعاها دیده اند
میثمی عیسی کند زنده، به اذن کردگار
قدرت حق گشته عریان، دست بیضا دیده اند
حضرت نوح
نوح باشد،اولین پیغمبر صاحب کتاب
قوم او گشتند نابود و دچار سیل و آب
بت پرستی و لجاجت بود، آئین و مرام
می دهد فرمان خدا ، چون امر او باشد ثواب
می دهد فرصت خدا،تا نوح سازد کشتی اش
اهل ایمان بر خدا، محفوظ ماندند از عذاب
می دهد فرمان خدا،بر جوشش آب از زمین
شهر زیر آب بود و، ظالمان سرگرم و خواب
جمله کاخ ظالمان در آب می گردد فرو
حرف های زشت قومش را ندادش او جواب
می دهد حق پاسخ اهل گناه و شرک و جور
ظالمان نابود گردند ،شهر می گردد خراب
داشت حضرت عمر طولانی برای نشر دین
لیک اندک مردمی، دین را نمودند انتخاب
ای خدا ما را رها کن از حصار حصر خویش
پرده های معرفت پس زن، بر اندازان حجاب
می رود در راه یزدان میثمی، همچون پدر
او بگیرد مزد خود را،با تلاش و بی حساب
ای رجالی راه حق را، گر کنی طی با خلوص
اجر خود را از خدا گیری، نباشد آن سراب
حضرت محمد
آخرین پیک نبوت، منجی مردم رسول
جلوه ای از نور یزدان، گشته در احمد حلول
دین حق را می کند بر پا، امین ذوالجلال
تا کند مردم رها از غفلت و ظلم و جهول
می رساند وحی را، روح الامین از سوی حق
شان قرآن می شود نازل،سپس گردد نزول
هست احمد صاحب قرآن ، کتاب وحی و دین
می کند تبیین خدا، احکا م و افکار و اصول
دختران را زنده زنده کرده اند در زیر خاک
جهل و نادانی زیاد و کرده ارزش ها افول
دین احمد منجی مردم، ز هر آئین و کیش
هست اسلام محمد، بس فراگیر و شمول
جمله مردم، منتظر باشند تا منجی رسد
با قیام مصطفی، دعوت به دین گردد قبول
بعد فوت آخرین پیغمبر صاحب کتاب
عده ای از مشی حضرت خارج و گردد عدول
کسب علم دین رجالی کن، ز عالم در عمل
حاصل تعلیم باشد،تو چرا باشی عجول
میثمی سرچشمه ی فیض و عنایت، اهل بیت
هر که خواهد معرفت، باید بجوید تا حصول
پیامبران الهی
هادی مردم ز گمراهی،خدای مهربان
منجی انسان، سفیران خدا بر بندگان
گه سلیمان می شود پیک خدا بهر نجات
گاه داوود است منجی، در دیار مشرکان
می دهد فرمان سلیمان بر خلایق، جن و انس
تخت بلقیس آورند در لحظه با محو زمان
صبر یعقوب از فراق و صبر ایوب نبی
هر دو جانسوزند، از غم هایشان آه و فغان
آدم و نوح و خلیل هستند از پیغمبران
خلقت عالم ز آدم بود تا افلاکیان
صالح و شیث و شعیب باشند از مردان حق
نقش خود ایفا نمودندی به خلق این جهان
آمده نام پیمبر، یونس و هود و ذبیح
مدتی یونس نهان شد در دهان ماهیان
موسی عمران بریزد لشکر فرعون به آب
چون خدا خشکاند رود و آنگهی آب روان
هست عیسی صاحب انجیل و دارد علم روز
مردگان را می کند زنده ، به اذن الله آن
سرور پیغمبران و آخرین پیک خدا
هست احمد، صاحب قرآن و ختم عارفان
سایه ی پیغمبران باشد رجالی مستدام
صبح شد، قصد وضو کن ،چون که می گویند
اذان
احمد است محبوب رب العالمین اندر جهان
میثمی ، احمد نگر، شد خاتم پیغمبران
۶.چهارده معصوم
حضرت باری تعالی
وجود خدا
مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا
گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش
حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا
حق بود نزدیکتر از گردن و از ذهن تو
گر بیندیشی به او،گویا که باشی در لقا
حق نباشد در تصور، چونکه او بی حد بود
او نگنجد در تفکر، در درون و در سما
گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود
پی بری بر این حقیقت، از وجود او خدا
ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود
او بود هم ظاهر و مخفی ز دید چشم ما
دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست
فهم و درک است و یقین پیدا کنی از جان فزا
گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو
می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا
هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است
هفت شهر عشق خواهد،تا که گردد او رها
میثمی از چهارده نور جلی،گوید سخن
چون نمایان می کنند، راه خدا را در دعا
ای رجالی، راه حق در گفتنش آسان بود
تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما
حضرت محمد(ص)
ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا
صاحب فهم و کمال و جلو ه ی نور خدا
دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو
مرضی رب شد بلاغ وحی وحقش شد ادا
ای محمد مظهر خلق کبیر و بی نظیر
صاحب انفاس پاک و صاحب روحی ولا
تا قیامت مکتب و دین خدا بر پا بود
چون که عترت منجی و قرآن حق درمان ما
ای که هستی مظهر نور و کمال و معرفت
ای امید مسلمین وحامل وحی از خدا
مشعل هادی احمد در جهان باشد عیان
همچو خورشیدی در خشان در زمین و در سما
با قیامت بتکده شد مسجدی دور از حرام
کعبه از بت خالی و شد سجده گاه اولیا
ای رجالی با اطاعت از نبی و آل او
بیمه کردی خود به هنگام حوادث یا بلا
میثمی کامل کند اشعار خود در وصف دین
او بگیرد مزد خود از نور پاک اولیا
امام علی(ع)
دست خدا
دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن
ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان
ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان
ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو، کردار چه میزان
تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
هارون زمان، نور خدا، مشعل سوزان
در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان
همسر بودت، دخت نبی، ام ابیها
بر خیل زنان اسوه و زیبایی رضوان
ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی
غم را بزدایی ز دل ختم رسولان
عبدالصمد و سید ابرار تو یی تو
چون هادی انسانی و تو ناطق قرآن
تا دم آخر برایش شعرها خواهد سرود
میثمی را عشق مولا زنده می دارد بدان
وصف تو کثیر است و بود بنده رجالی
سوی عمل نیک شتابان شد و خیزان
امام علی(ع)
جنگ خیبر
ای یار نبی،نور خدا، مظهر ایمان
ای حافظ دین، مشعل جان،کاتب قرآن
باب البلد و حافظ اسرار تویی تو
همراه نبی در همه ی عرصه و میدان
عبدالصمد و سید ابرار تو یی تو
چون هادی انسانی و تو ناطق قرآن
ای فاتح خیبر، ید تو، دست خدا بود
حرمان زده کردی تو همه لشکر شیطان
در عرصه پیکار تو سردار و امیری
ای شخصیت یکه و تنهای دلیران
در سخت ترین جبهه عدو کرد جسارت
بر چهره ای آن شیر خدا ، حجت یزدان
از بهر خدا ترک نمودی تو عدو را
با حمله ی دیگر، بود او خسته و لرزان
نابود ز شمشیر تو آن خصم لعین گشت
مغلوب شد و شد شه دین غالب و خندان
چون که دارد میثمی ، اهداف ولای علی
می شود محشور،وگیرد مزد را او بی امان
دانی که رجالی چه شود ، آدم خوش خلق
اندر دو جهان، نیست ورا غصه و خسران
حضرت فاطمه (س)
مزار
مرغ دل پر می زند سوی مزار فاطمه
گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه
چند بیت این غزل را گفته ام اندر بقیع
گریه و شیون کنم چون چشم زار فاطمه
روزها سر می برم بر پشت دیوار بقیع
بلکه جویم تربت و خاک مزار فاطمه
هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجو
کی بجوید بی نوا ، آن لاله زار فاطمه
من ندانم در کنار احمدی یا مجتبی
حضرت احمد شدی خود هم جوار فاطمه؟
مرگ زهرا شد سبب ، از ضرب در بر پهلویش
چون عمر شد باعث آن احتضار فاطمه
گریه و شیون کنم، از ظلم اهل آن دیار
جمله عالم خلق شد، خدمتگذار فاطمه
شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا نماید راه زهرا و مزار فاطمه
داد پایان این غزل را در کنار میثمی
در رثای آن حیای باوقار فاطمه
از رجالی غیر اشعار تشیع، آن مپرس
او بود خدمتگذار اقتدار فاطمه
حضرت فاطمه (س)
شهادت
نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه
چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه
قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او
بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه
عشق زهرا چون حسین اندر قلوب
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه
هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت
پا نهد جا پای راه استوار فاطمه
عا لم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت
کل هستی در پناه هشت و چهار فاطمه
هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه
سقط کردند محسن معصوم را نابخردان
شد شهید هم محسن و آن جان نثار فاطمه
حضرت عباس آن لحظه کجا بودش بگو
ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه
آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه
شد جهان در گردش اندر از قدوم فاطمه
جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه
میثمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف
حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه
روح و جان باشد رجالی، تشنه ی الطاف او
چون ملایک خود بوند،آئینه دار فاطمه
امام حسن(ع)
صلح
سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف
چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ، جشن و سرور و شادی و شور و شعف
در شب میلاد احمد این غزل آمد به ذهن
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف
پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف
در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود یکتا عزیز و گوهری اندر صدف
سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف
هر که در راه خدا اقدام بر کاری کند
در مصاف دشمنان، پیروز گردد، لا تخف
هر که خواهد عشق یزدان در درون و در ضمیر
با توسل با عبادت می توان آرد به کف
فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحالت میثمی،عمرت نبوده بی هدف
خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف
امام حسن (ع)
شهادت
مولوی گفتا ((شنیدی تو خطاب لا تخف))
وقت خود را بگذران در مدح آن آل شرف
السلام ای قاری قرآن حسن، با لحن خوش
ای که قرآنت سخن بود و هدایت شد هدف
او امام دوم و معصوم چهارم، مجتبی است
نام پاکش را حسن گویند و شعرش پر شعف
چون شهادت شد نصیب مقتدای مسلمین
شد حسن بعد از علی شایسته امر و خلف
سفره های تو زبان زد در زمین و در سما
صاحب انفاس پاک و بی ریا و با شعف
دست پیغمبر ندیدند بر سر و موی حسن
تیر باران شد بدست نا کسان از هر طرف
بارها پای پیاده طی نمودی مکه را
وقت تو در راه حق،هر گز نمی گردد تلف
زهر دشمن سینه را مجروح و آن صد پاره کرد
بعد مرگش آن خبیثان کوفتند بر چنگ و دف
بار ها تقسیم کردی، مال و پول و ثروتت
چونکه هستی صاحب عفو و گذشت و هم شرف
با وفات دومین برج امامت مجتبی
شد خیانت بر حسن ، از خاندانی بی سلف
میثمی غیر از حسن بر خوان احسانی مشین
شعر دینی را فراوان گو و کمتر زن صلف
گریه کن امشب رجالی در غم فرزند او
بوسه زن آن دم که دیدی تربت شاه نجف
امام حسین (ع)
شهدای کربلا
ای حجت حق، مونس جان شاه ولایت
ای مظهر ایمان و شرف بحر عدالت
از شور شعوری بسرم زد، که کنم وصف
آن حادثه ی ظلم و پر از مکر و خیانت
عباس برادر، تو کجایی؟که علمدار ندارم
همراه من و همدم لشکر ز بدایت
هرگز نشود نام ابوالفضل فراموش
عباس بود عاشق او ، ذوب ولایت
افتاده به دریاچه ی خون ، پیکر عباس
درها همه بسته است، تویی باب شفاعت
پوشیده شد از خون، رخ چون اختر سقا
عباس علی ، قافله سالار بود ،صاحب رایت
اصغر شده از تیر عدو حنجره اش چاک
لعنت به تو ای حرمله، کردی چه جنایت
افتاده تن شبه پیمبر به روی خاک
شمر و عمر سعد کنند اوج رذالت
حنظل سپر شاه شد و نقش زمین شد
با خون خودش،شاه شرف کرد حمایت
زد بر صف روبه صفتان قاسم کرار
او سخت بجنگید و نشان داد شهامت
حر گشته جدا از صف آن قوم ستمکار
یزدان ز حسین راضی و او داده رضایت
دستان وهب در ره دلدار جدا شد
او داد نشان قدرت و آن مهر ولایت
گر توسل میثمی، گردد به عباس رشید
سقای شهیدان، کند از لطف عنایت
اشعار رجالی پر از عشق حسینی است
چونکه شه دین، خود به دلش کرده عنایت
امام سجاد ( ع)
قطب عارفان
السلام ای ساجد و ای قطب و راس عارفان
سخت باشد دیدن یک لحظه را با خیزران
هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او
تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان
مصلحت باشد چنین ،اندر قیام کربلا
شد علی بیمار ، در جنگ ستم با مومنان
آن یزید دون به زخم تن نشد راضی ز خود
بعد آن هم نیش ها زد، مار خوش خط زمان
وارث کرب و بلا هستی تو زینب در مصاف
خطبه ات رسوا نمود، افکار و مشی نا کسان
خوب گفتی من ندیدم، جز صفا چیز دگر
صحنه ی کرب و بلا، خود مظهر عشقی نهان
صحنه ها را بود شاهد، آن امام چارمین
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان
چو نکه اسلام است نو پا،در زمان عصر خویش
نیست حتی نصف گفتار زبان کردارشان
در عمل معلوم می گردد، درون آدمی
می توانی شک کنی در قدرت ایمانشان
آب را بستند بر روی حسین و اهل او
میثمی گیرد وضو ، با عطر تربتهایشان
ای رجالی ، شد رفیق و همدم و همراه تو
آشنا با گوشه ای از صحنه و اسرارشان
امام سجاد ( ع)
افشاگری
هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران
آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان
داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر
کیسه های زر شدی انگیزه و هم شوقشان
چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان
کربلا شد معبد عشق و محل دفنشان
سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه
سر بیفتد بر زمین، ا ز نیزه و راس سنان
" کر بلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"
چون که افشا کرد جمله نقشه های شومشان
لب گشود هم زینب و هم نور زهرای حسین
در ملامت بر یزید و بر جفای کوفیان
شد مدینه از جفا بر اهل بیت مصطفی
سالها در ماتم و در سوگ آن افلاکیان
هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او
تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان
در علوم مختلف دارد سخن آقا علی
شد زبور آل احمد، در میان شیعیان
شد بیان یک گوشه ای از ماجرای کربلا
تا شود روشن حقایق، ظلم و جور اشقیان
میثمی، تو از رجالی درس ها آموختی
وقت آن باشد که همراهی کنی تو بی امان
امام جعفر صا دق(ع)
مذهب جعفری
السلام ای شافع محشر، امید شیعیان
جان به قربان تو ای نور دو عالم در جهان
در ریاضی فاضلی و در صبوری بی نظیر
بین ما بودی ولی هم شان با افلا کیان
در عبادت سالکی و در عمل هم صادقی
ای سلیمان قلوب ونغمه ی داوودیان
صد سلام ای صاحب تفسیر دین انبیا
جابر آمد از سوی طرطوس و شد شاگردتان
علم فقه و حکمت و اخلاق تبین کرده ای
چون که قرآنت سخن بود وزبانت در فشان
صاحب تفسیر قرآن و نجومی و کلام
معدن علمی و افکار پدر کردی بیان
مذهب شیعه به نامت مفتخر باشد ولی
آنکه در راه شما شد، گشت از نورانیان
شد تشیع مذهبش جعفر مزین نام تو
چون تو دریای خروشان، در میان کهکشان
هرچه بی دین یا یهودی بود مقهور تو گشت
پاسخ هر یک بدادی، بر همه نصرانیان
میثمی از عشق صادق از خودش بی خود شده
آنچه آید از وجودش، می کند آنرا بیان
ای رجالی ، مرغ دل را تا کجا ها می بری
پر زند سوی خدا و می کند وصف شهان
امام جعفر صادق(ع)
شهادت
السلام ای صادق و ای جلوه ای افلاکیان
ای که هستی،چون ملائک، در زمین و آسمان
غاصبی کز کین تو را مسموم با انگور کرد
روحت از جسمت جدا شد همره کروبیان
آنچه می ماند زما ، اعمال نیک است و صحیح
جمله مردند و چه ماند ز آن همه فخر و کیان
چون که صادق رفت،دلها شد غمین از رحلتش
شد جهان محروم از آثار و از افکارشان
بعد صادق ، شیعیان در سختی و تاریکی اند
چون بنی عباس آمد،بعد آن سفیانیان
چون شهادت شد نصیب عالم تفسیر دین
بیست و پنج ماه شوال آمد و آمد زیان
در ره عشق تو باشیم، بلکه فیضی ما رسد
ای تو آرام قلوب جمله ی ما شیعیان
میثمی خواهد چو صادق،با بیان دیگری
نشر فرهنگ با زبان شعر را آرد میان
ای رجالی اندر این ره، سعی خود افزون نما
چون جوانان بالاخص، خواهان فهم اند وبیان
امام موسی ابن جعفر(ع)
زندان
تا دلم یاد ائمه می کند ،پروردگار
مرغ حق پر می زند سوی سرای کردگار
کینه ی هارون از ایشان را که شد ابلیس وار
ظلم بر حضرت نمود و کید او شد آشکار
گر به یاد تو رود افکار من در طول روز
می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار
تا نفس دارم برایت نوحه پردازی کنم
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار
یوسف آل محمد از چه زندان می روی؟،
کاظمین چون می روی،هر دیده باشد اشکبار
امت اسلام ، در گیر نفاق و کافران
شیعه دائم در شدائد عاقل است و هوشیار
در اسارت استوار و محکم و قاطع بدی
سالها محبوس کردند ، غاصبان بی تبار
سم مهلک را بگو با آن جگر آخر چه کرد
جمله عالم در غمت ماه رجب شد سوگوار
میثمی گوید غزل در وصف اولاد علی
شعر او در وصف تو باشد، چه صاحب اعتبار
حضرت باب الحوائج، حاجتم را کن ادا
چون که اشعار رجالی می کند امیدوار
امام موسی ابن جعفر(ع)
امامت
می زند موسی ابن جعفر حرف خود را در حصار
او بگوید حرف حق را، گر چه باشد درنظار
نام او موسی بن جعفر، کنیه اش هم کاظم است
خون به دل کردند او را دشمنان نابکار
بیست ذی الحجه تو در ابوا به دنیا آمدی
می شود عالم چه روشن از قدوم آن نگار
پنج سال از سی فزون شد تو امامت کرده ای
مذهب شیعه به صبرت تازه کردی ساختار
دخترت معصومه باشد، صاحب علم و کمال
پایگاه شیعیان باشد، سرای آن مزار
کاظمی و صالحی و صابری، ای نور عین
گشته ای مسموم با خرما ،درون آن حصار
چون تویی باب الحوائج، حاجت ما کن ادا
تا به کی ما شیعیان ، اندر فراق و انتظار
ای امام هفتمین، باشد رجالی منتظر
بلکه فرمانی رسد، اندر فرج، از کردگار
میثمی خواهان دیدار امام و مقتداست
او بود بی تاب و باشد عاشق و هم بی قرار
امام رضا (ع)
هشتمین اختر
افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
هشتمین اختر، چراغ اهل بیت و انبیاست
ای رضا ای مظهر عدل و امید شیعیان
جایگاهت بر سریر و تخت پاک کبریاست
صاحب ایمان و علم و زهد و تقوا ی درون
مشعل نور هدایت در خراسان هم رضاست
یادگار زاده ی بو طالب ، اندر غربت است
در شجاعت او قدر قدرت ترین در اقویاست
سرور خوبان، شه ایران، امام هشتمین
او بود اصلح ترین انسان ز بین ازکیاست
آیت حق، محرم دل، حجت حق بر زمین
کل عالم تحت امر و زیر پایت بوریاست
گو به مهدی در فرج تعجیل گردد با قیام
چون امین مسلمین و تکیه گاه اولیاست
هر که باشد مذهب و آئین او اثنی عشر
نیست اندوه و غمی در زندگی و بی ریاست
ضامن آهو شدی ، ای صاحب عفو کرم
رحمت و لطف رضا بین همه بی انتهاست
اشتیاق زائران ،از هر طرف،بی حد بود
او شفیع محشر و منجی ما از هر خطاست
شعر گفتن از برای اهل بیت عشق من است
ای رجالی، میثمی همراه تو تا انتهاست
امام رضا (ع)
شهادت
هر کجا دل می شود دلگیر، خواهان ولاست
هر زمان غم دل کند زنجیر، درمانش رضاست
جان به قربان تو ای نور خدا در بین ما
دیدن آن مرقدت، چون کعبه ی آمال ماست
چنگ زن از جان و دل بر دامن نور خدا
هر که با یزدان بود ،او در جوار اوصیاست
وادی طوس از وجودت گلشن و پر فیض گشت
تربتت سجده گه و الطاف تو بی انتهاست
ای انیس دل، امام و مقتدای مسلمین
گوشه چشمی گر شود،آن مرهم و آن توتیاست
ای غریب طوس ، دریا ها چه گریان در غمت
غربت مشهد کجای نقشه ی جغرافیاست؟
هشتمین اختر شده خاموش در ماه صفر
لعن بر مامون که از بی رگ ترین اشقیاست
عاشقان پای پیاده بهر پابوس رضا
صحنه ای دیگر به پا دارند، گویا کربلاست
ای رجالی،گر تو ماه روزه مشهد می روی
کن دعایی میثمی را، چونکه او حاجت رواست
امام جواد (ع)
ولایت
بر ولایت تا که هستی در جهان کن اعتماد
عشق حضرت بر دلم را، حضرت باری نهاد
ذکر هر صبح و شب ما، ذکر اولاد علی است
الجواد و الجواد والجواد و الجواد
در رجب روز دهم دنیا به نورت شد جلی
شد زمین و آسمان روشن تر از آن رویداد
دوری از فرزند زهرا، موجب گمراهی است
راه احمد با جواد و با علی ، یک امتداد
ابن عباس و حکومت غوطه ور در منجلاب
چون که پیمان ثقیفه شد به پا و انعقاد
دوره فخر و شکوه شیعیان هم می رسد
پرچم صاحب زمان افراشته در هر بلاد
می دهد حاجت تو را ،ابن رضا آقا جواد
چون گرفتار آمدی، ذکر محمد گو زیاد
تا به مشهد می روم ، وارد شوم از باب او
تا شفیع ما شود اندر قیامت آن عزیز پاک زاد
ای رجالی ،گر توسل بر جواد ،از جان کنی
می دهد حاجت تو را ، چون خوب داری اعتماد
میثمی دستش نمود انگشتر حرز جواد
بنگری ،حتی نگفته ، حاجتش را زود داد
امام هادی(ع)
اسباب ظهور
پایه های اصلی شیعه بیان کردی امام
حرف حق باشد همین و قصه می گردد تمام
هر که خواند جامعه را،فهمد مرام اولیا
آن دعاهایی که حضرت داد در ماه صیام
سبک و رسم آن ولی، افشای کید دشمن است
شیوه ی ایشان همیشه بود عشق و احترام
قبر حضرت را چرا در سامرا کردی خراب
دشمن دون سوم اسفند کردی انهدام
هادی امت،مهیا کرد اسباب ظهور
راه را بر ما نشان داد از حلال و از حرام
راه جدت را بیان کردی تو در ادعیه ها
شیعه با راه امامت تا ابد یابد قوام
معتز از روی عداوت داد حضرت سم جام
بعد آن حضرت که فرزندش حسن گیرد زمام
تا به کی ظلم و ستم،بر اهل بیت و اولیا
حضرت مهدی بگیر از قاتلانش انتقام
جامعه تفسیر کردی، ای رجالی چون مدام
بر محمد ده سلامی، در قعود و در قیام
میثمی مشتاق و خواهد مشی پاک اولیا
تا که هادی دست او گیرد مدام اندر مدام
امام حسن عسکری (ع)
شافع قیامت
سوی مزار ایشان بهر زیارت آمد
از آن امام خوبان، صدها بشارت آمد
پا خسته ی مسیر و دل عاشق وصالش
آنجا امام شیعه بهر اسارت آمد
هشت ربیع الاول، جانش گرفت دشمن
دستور معتمد بود، وقت شرارت آمد
مکه نرفتگان را غم نیست چون که ایشان
از حج به دور گشت و کنج عمارت آمد
ای شافع قیامت، ای باعث رسالت
چون آمدی به دنیا ، دور سیادت آمد
شافع شو ای اماما، فرزند تو بیاید
با غیبت عزیزت، صدها خسارت آمد
گر حجت حق آید، دنیا شود گلستان
چون چشم گشود مهدی،ختم ولایت آمد
مهدی امام آخر، آن یادگارت آید
توفیق ده رجالی، شاید امامت آمد
مهدی سروده وصف، اجداد بی مثالت
تا بلکه مهدی آید، گویند همه خوش آمد
وارث محمد
ای وارث محمد، زیبای خوب رویان
تو آیت غدیری، معنی عید قربان
یارب نما ی لطفی، درسی بده به ما را
استاد ما امام است ،استاد عشق و ایمان
پای پیاده باید، رفتن به سوی دلبر
من عاشق نگاهت،ای پادشاه خوبان
شایسته تر زتو نیست، الهام کن غزل را
نذر تو می نمایم، صد ها هزار دیوان
یاری نما خدایا ، در سایه سار مهدی
تا شعر ما سرائیم، در وصف و یاد جانان
شرح دعای ندبه، خود بازگو برایم
با گوشه های چشمت، ای آفتاب تابان
با عاشقان نگویید، شد از نگاه غایب
در کوچه و خیابان ،در امتداد باران
هر روز غافلیم و هر لحظه ای پریشان
با انقلاب مهدی، سر را رسا ن به سامان
میثم شده دگرگون، از فرط عشق مهدی
ای غایب از نظرها، شور غزل سرایان
در دیده ی رجالی، نقشی نما ز رویت
تو بهترین نویدی، بر دیدگان انسان
جمکران
با صاحب الزمان گوی، اسرار خود که پنهان
نامش بود محمد،همسان نور یزدان
در راه جمکران بود ،دیدم نشان رویت
ذکر دعای عهدم، فیضی دهد فراوان
من جمکران ندیده بی تاب یار بودم
دستم بگیر آقا، این است راه احسان
ما پرگناه هستیم، خود واقفیم جانا
چشمت بپوش بر ما، کامل ترین انسان
عمری است من مریضم، درمان دردهایم
هیچ عیب هم ندارد ، ای پیشوای پاکان
گو تا کجای مسجد من منتظر نشینم؟
آقا نشانی ام ده ،هم ظاهری و پنهان
توفیق دیدن تو ، کی می شود میسر
من را نگر که عمری، از فکر تو پریشان
داد از غم جدایی،کی روی می نمایی
آزاد کن دلم را ، ای خسرو اسیران
شهر است پر ز نورت، غرق طرب و شادی
زیباترین دقایق ، در نیمه های شعبان
تو بهترین امامی، من بدترین غلامت
قدری تفقدی کن،آرامش دل و جان
درس رجالیم بود از عشق تو بگویم
مهدی عزیز زهرا، ای پادشاه خوبان
حجت برای مردم، حجت تمام کرده
پس میثمی بیا و بشنو صدای وجدان
دیدار
من پیر شدم ،از غم دوری و جدایی
یک لحظه نشان ده، رخت ای نور الهی
معشوق منی، مشعل قرآن و رسالت
یک لحظه نگاهت، سبب رشد و رهایی
مردم همه مشتاق تو در عصر و زمانه
کی می شود ای حضرت مهدی که بیایی؟
عمرم شده طی،منتظر روی تو هستم
یک لحظه نظر بر من عاشق بنمایی
هر جا نگرم، دست خدا، دست ولایت
هر جا اثری از تو، ولی جای تو خالی
مخفی زمنی، دلبر دیرین و رفیقم
بی تاب توام، چهره نما،رو ننمایی
من جذب نگاه تو شوم ،گر تو ببینم
مشتاق توام، مظهر انوار خدایی
دستت به سر میثمی از لطف گذاری
درمان کنی این درد که جانا تو دوایی
آن شد که رجالی همه از عشق تو گوید
چون وارث ارضی و خودت حرف نهایی
غیبت حضرت مهدی
در پرده های غیبت ، ای وارث امامان
از بدو خلقت خود، با امر و حکم یزدان
خواندی نماز میت، با سوز جان پدر را
لیکن به امر یزدان، غایب شدی پس از آن
بودند چهار نایب، آنها امین و راوی
در غیبت ولایت، رابط شدند آنان
در سن چار و هفتاد، کبری غیبت آمد
دیگر نبود نواب، در نقل و شرح جانان
شد جمکران و کوفه، هر یک مکان دیدار
گویند سهله باشد، خود مرکز رفیقان
سرداب زیر منزل، باشد اطاق مهدی
شیعه نگفته هرگز، اینجا غیاب ایشان
سرداب چون مکانی، آرام بود و ساکت
باشد محل خلوت ، با کردگار قرآن
تهمت زنند به شیعه، آید ولی ز سرداب
از مکه او بیاید، با اذن و حکم یزدان
کی می شود رجالی، دیدار روی حضرت
باشد اجازت آن ،در دست حی سبحان
پس میثمی بیا و خود کن رها ز غفلت
دنیا شده جهنم، مهدی کند گلستان
حجت حق
غزل(۶)
گر حجت حق آید، نهی است خصومت ها
چون در ره قرآنی، نفی است ملامت ها
از بس که ستم دیدند، این مردم درمانده
بیزار شدند آری، از نقش حکومت ها
کی می شود ای مهدی، کز فیض ظهور تو
یکباره جهان گردد، آزاد ز نکبت ها
مردم همه مشتا قند، بینند رخ گلگونت
از بس که نفاق است و از بس که خیانت ها
وقت است که آیی تو، از غم برهانی مان
با گفتن جا الحق، ای منجی ملت ها
ای عاشق دلداده ،دیوانه و مجنون شو
گر عشق حقیقی شد ،نور است ولایت ها
چون وعده نموده حق، بر آمدن حجت
ما منتظرت هستم، ای مشعل امت ها
در آمدن مهدی ،هر گز نبود تردید
آری تو رجالی دان، حق است رسالت ها
۷.اعیاد مذهبی
عید فطر
عید آمد و بلبل ز قفس نغمه زنان رست
طوطی دل از بند بدن رقص کنان جست
با کسب رضای خالق کون و مکان
انسان بشود عاشق و دیوانه و مست
هر کس که در این ماه ز بیگانه جدا شد
با دلبر دیرینه خود طرح دگر بست
دل مست رخ دلبر و دلدار و رفیق است
جان در غل و زنجیر ،گرفتار و اسیر است
این ماه بود،ماه خدا، ماه ضیافت
غفلت ز خود و گمشدگی، رخت ز ما بست
محروم نگردد ز عنایات خداوند
هر کس که در این خوان کرم یک دله بنشست
مجبوب شود نزد خداوند دو عالم
هر کس که به یکباره ز امیال درون رست
ماه رحمت رفت و ماه پاکی فطرت رسید
میثمی آسوده شد، با کاهش امیال پست
عمر تو باشد رجالی، همچو آبی در گذر
معرفت جو تا شوی سر مست وگردی حق پرست
عید قربان
می رسدفرمان رب،فرزند قربانی کنی
نفی شیطان ،ترک خواهش های نفسانی کنی
صبر کن بر دوری فرزند، چون یعقوب باش
چشم ها ، قربانی آن ماه کنعانی کنی
بوی پیراهن به کنعان می رسد از راه دور
چونکه قربانی نمودی خود ، که ربانی کنی
می بری یوسف به زندان ،می دهی صبر جمیل
تا که یوسف را برون از چاه ظلمانی کنی
عید قربان،روز قربانی شدن در راه دوست
تو شهیدان را گرامی و چه مهمانی کنی
چونکه یاران حسین در راه حق گشتند شهید
جایگاهی در بهشت عدن و رضوانی کنی
هر که قربانی کند ، امیال و انفاس درون
نفس خود را با غل و زنجیر، زندانی کنی
حق بگوید، حرف خود را ساده و در فهم عام
داستان ها را بخوان، تفسیر قر آنی کنی
می نمائی طی، مسیری پر ز انواع حیل
تا رسد روزی که خود شاهی و سلطانی کنی
گر رجالی، راه خود را راه یزدانی کند
آرزوها را دورتر از طبع حیوانی کنی
میثمی در راه حق، گر جان فشانی ها کنی
بوی تقوا گر بگیری ، عطرافشانی کنی
عید غدیر
می رسد فرمان، علی را جای خود تعیین کنید
دین حق را کامل و امر خدا تبیین کنید
چون علی بعد از تو باشد، حافظ ا سرار ما
نقش او را در جهان اعلام و هم تحسین کنید
جمع گشتند در غدیر خم، مسلمانان ز حج
زندگی را بعد من ، با نور حق شیرین کنید
بهترین هدیه برای مسلمین ، نصب علی
چون غدیر خم رسد،ای شیعیان آذین کنید
می کند تحریر قرآن را، امیر المومنین
حفظ دین باشد، که آنرا چون شما تدوین کنید
دین احمد با ولایت زنده و پاینده است
پس چرا بهر خلافت، مردمان بدبین کنید
می رسد دستور رب در آخرین حج نبی
دین حق را با امیر المومنین تضمین کنید
حکم حق را ناکثین و مارقین و فاسقین
می کنند تضییع ، جانا نقش خود رنگین کنید
میثمی خواهد ز مولا، عشق و ایمان و امید
جان خود را با علی، مولای خود، تامین کنید
می کند تبین رجالی، روز خم روز سرور
عید و جشنی می شود برپا ، جهان تزیین کنید
عید مبعث
می کند مبعوث پیغمبر، خدای لا یزال
تا که دین حق کند برپا و یابد آن کمال
می دهد فرمان به احمد، در بلاغ دین خود
تا شود اسلام عالم گیر و بر چیند ظلال
دین احمد، آخرین دین خدا در عالم است
شد نبی چله نشین اندر حرا ،با ذولجلال
هر که خواهد معرفت،جویا شود از دین حق
راه پیغمبر همیشه بود، راه اعتدال
عید مبعث، روز اعلام رسالت،روز وحی
در شب معراج حضرت، با خدا دارد مقال
مکه دریای فروغ وحی در آن خطه شد
بت پرستی شد ظلال و حق پرستی شد کمال
شد خدیجه صاحب فرزند یکتا فاطمه
در جهان پیدا نگردد همچو زهرا یک مثال
فاطمه خود صاحب انوار پاک اولیا ست
یازده نور مقدس، صاحب حسن و جمال
میثمی خواهان علم است و معارف از نبی
می شود روزی که گیرد از رسول بی مثال؟
ای رجالی شد محمد، شمس عالم شمس جود
شد بر اسلام صدمه ها وارد ، بعد از ارتحال
نیمه شعبان
مژده ای منتظران، مهدی خوبان آمد
وقت شادی و شب نیمه ی شعبان آمد
قائم آل محمد، به جهان چشم گشود
وارث آل علی،مظهر ایمان آمد
منبع فیض الهی و کرم سوی بشر
بهر بیداری و برپایی قرآن آمد
او بود مظهر تقوا و همان صاحب فیض
گل نرگس ،گل بی خار گلستان آمد
رهبر امت و منجی جهان از ظلمت
پا به دنیا بنهاد، یار فقیران آمد
او بود مشعل قرآن و بود مظهر عشق
رخ تابان، شه جانان، پی فرمان آمد
دردمندان همگی منتظر رخصت حق
چونکه هادی جهان، مظهر احسان آمد
ز پس ابر برون شو، مه تاریکی شب
چونکه خورشید دل و صبح فروزان آمد
میثمی گفت مبارک به چنین نور جلی
نور قرآن و ولایت، شه شاهان آمد
تا به کی شعر سراید، چو رجالی ز فراق
گوشه چشمی بنمایی، مه تابان آمد
۸.فرازهای از نهج البلاغه
فقر
خانمان سوز است فقر و می کند ویران جهان
هست آثارش زیان بار و نداند کس از آن
تنگدستی کی بود، قدر و قضا و کار حق
این بود مذموم و حق خواهان عز است و جنان
باعث تهدید و ویران می کند هر زندگی
کار و احسان و قناعت ، موجب دفع زیان
عارفان در زندگی پرهیز از دنیا کنند
از تجمل دوری و قانع بوند در هر زمان
سالکان دوری کنند از مال و دنیای دنی
می کنند دوری ز دنیا و ندارند دل به آن
کی بود فقر بشر، یک اهرمی سوی خدا
چونکه ویران می کند، دنیا و عقبی جوان
گر بخواهی ریشه ی آنرا بدانی در کجاست
جستجو کن، آن نباشد مخفی و یابی تو آن
ریشه ها ی آن بود، خیلی وسیع و دلخراش
گاه از فرهنگ، گه از اقتصاد و گه عیان
در ادای حق مردم تا توانی کن عمل
چون رجالی، می کنی خوشنود تو، بیچارگان
میثمی جو راه پیغمبر به وقت قسط و داد
روح ما خواهان عدل است و عدالت در جهان
فساد
داد دستورالعمل مولا علی ، کن اهتمام
شو مسلح هم به علم و دانش و تقوا مدام
گر چه کوته بود دوران حکومت کردنش
درس ها گیری اگر واقف شوی بر هر کدام
ارزش هر جمله ی مولا ، هزاران در بود
هر کدام از گفته هایش را بخوان، گیری مقام
گر ببینی مال مردم می خورند اهل فساد
قاطعیت کن، نظارت کن ،ببر دستان تمام
گر تداوم یابد و هر روز مردم شاهد یک اختلاس
مطمئن باشید از دین پوسته ای ماند تمام
پیش گیری از وقوع و بستن هر رخنه ای
گر شود همراه با قانون ، بکن آن مستدام
می توان گفتا اثر دارد، ولی کافی که نیست
عامل دین می تواند بازدارد ، هر حرام
دین نمی خواهد ببندد دست و پایت را به زور
آن بود راه عمل ، در زندگی کن اهتمام
تا توانی کن رجالی فهم دین و خود بساز
کن مسلح خود به تهذیب درون و هر مرام
گر بپا گردد حکومت چون امیر المومنین
کس نخوابد شب میثمی، بی نان و شام
سقیفیه
خدعه و مکر نمودند پس از فوت نبی
تا حکومت برسد بر دگران جز به علی
این سوال است چرا، عهد شکستند آنها
در سقیفه همه بودند، بجز شخص علی
گاه گویند جوان است و گهی حیله کنند
لیک غافل که خدا حامی حق است و ولی
قوم انصار کنند خلف ز عهد و پیمان
سعد خواهد که شود میر ، پس از مرگ نبی
بعد از این بود که شیعه ره خود کرد جدا
شیعیان گرد علی جمع شدند، نور جلی
سالها بود علی خانه نشین ، کاتب وحی
تا که اسلام بماند، هدف دین نبی
بعد عثمان ،عده ای خواهان عدل مرتضی
گفت مولا، به هوادار و خدا خواهان بلی
می کند بر پا علی عدل و عدالت را نخست
این سبب گردد که کینه بر علی باشد بسی
شیعیان باشند رجالی، شاهد ظلم و ستم
کی شود مهدی بیاید،تا جهان بیند ولی
میثمی کن تو دعا، بهر فرج در طول عمر
می شود بینی رخ زیبای آقا، یک شبی
فدک
نیمی از ملک فدک، در اختیار فاطمه
داده شد از سوی احمد،در دیار فاطمه
می دهد احمد به زهرا ، هدیه ی اهل فدک
پس گرفتند ملک زهرا، از تبار فاطمه
ادعای غاصبان ، بیرون ز احکام خداست
چون فدک در اختیار و انحصار فاطمه
غاصبین قدرت و جاهل ز احکام خدا
می کنند با این عمل، خود انزجار فاطمه
گفت پیغمبر علی حق است وحق هم با علی
می دهد مولا شهادت، افتخار فاطمه
سالها صاحب بود، زهرای اطهر ملک را
چون عمر آمد،شود در اختیار فاطمه
می نماید حق خود را از طریق سهم ارث
کی شود مخدوش حق و اعتبار فاطمه
شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا بگیرد انتقام خون اولاد و تبار فاطمه
در قیامت میثمی ظلم به زهرا ، آل او
کی بود بی پاسخ آن شب های تار فاطمه؟
فاطمه اول شهیده،ای رجالی در مصاف
حفظ دین باشد امید و انتظار فاطمه
جنگ جمل
"راه امیر مومنان راه خداست بی گمان"
نیست طریق اولیا، جنگ و نبرد بی امان
شیعه ی مر تضی علی، راه خدای طی کند
وفا به عهد خود کند، خلف نمی کند از آن
چونکه حکومت علی، پایه ی آن عدالت است
عدل کند بپا علی، مشی ولاست در جهان
قدرت اگر ضرورت است، بهر اشاعه دین بود
نی که هوای نفس او، نیست علی چو دیگران
چونکه علی به پا نمود،دولت خود ز اهل حق
خلف زعهد خود کنند،چونکه نداشت آب و نان
طلحه به مکه می رود،تا که به جنگ حق رود
عایشه و زبیر را، همره خود کند چنان
بهر مقام دنیوی ، هر عملی ادا کنند
گرگ و پلنگ و روبهان،فتنه کنند دوان دوان
جنگ جمل به پا شود، بصره سقوط می کند
نیست رهی بجز دفاع،جنگ علی و خاطیان
هست رجالی ،چو علی تا که کند عدل به پا
چشم به راه اند همه ، تا که ببینند عیان
میثمی در عدل علی، نیست تمایز ز حقوق
خواه بود طفل صغیر، یا که بود راس سران
جنگ صفین
بر سر نیزه نمودند کاغذ وقرآن رها
لشکر مولا شود مقهور از ریب و ریا
داشت مالک یک قدم دیگر که فتنه بر کند
لیک پیغام آمد از مولا، به ختم ماجرا
می کند تعیین مالک را علی در جای خود
لشکر مولا تمرد می کنند از مرتضی
اشعری را اکثرا مطرح کنند بهر حکم
لیک عمرو عاص با حیله کند مکرش ادا
می رود بالای منبر اشعری در حذف حق
می کند منصوب عمرو ،حاکم خود را به جا
شد معاویه شعارش بر سر منبر و کوی
کشته است مولا خلیفه، تا نشیند از قضا
بعد مولا چون حسن راه علی را پی گرفت
نیست راهی بهتر از تن دادن صلح و صفا
گاه با پول و گهی خدعه،ستم شد بر سپاه
لشکر حضرت شکست را می پذیرد درخطا
میثمی دانی که ریشه این جنایت ها هواست
با تعرض بر حقوق دیگران، جنگ است و لا
بدو خلقت شد رجالی ، دو برادر در جدل
این جدل ها ریشه در توحید دارد یا هوا
جنگ نهروان
سخت باشد حمله در پیکار و جنگ نهروان
چونکه قاری و مسلمان در میان و جمعشان
چون خوارج شیعیان را جمع ملحد گفته اند
خون آنها را مباح و کشته اند بهر جنان
حق و باطل در زمان جنگ کفار و نبی
بود شفاف ونباشد شک وتردیدی چنان
حرف آنها با علی توبه نمودن از خطاست
باور آنها حکم باشد، خطایی آن زمان
سخت باشد حکم حق جاری شود بر مردمان
قبل اینکه فهم گردد دین ز ابعاد نهان
نیست آنها را بصیرت، در کلام وحی و دین
چون علی قرآن ناطق باشد و امرش چو آن
ابن ملجم از خوارج بود در جنگ و نبرد
او زند شمشیر بر فرق ولی بعد از اذان
او بود عاشق، ولی عشقش بود دنیای او
چونکه قطام است مهرش ،خون مولای زمان
میثمی راه علی، راه خدا و انبیاست
هر که در راه علی باشد،سزاوار جنان
شو رجالی خادم مولا امیر المومنین
هر که بی مولا بود، بی یاور است اندر جهان
دوران عباسی
می کند برپا بنی عباس دولت در حران
مرکز آن می شود بغداد با عزم سران
چون مغولها عازم بغداد از ایران شدند
دولت عباسیان تشکیل در مصر خزان
سالها دارند حکومت در دیار مصر و شام
می کنند دولت به پا در قاهره عباسیان
از سپاه و لشکر عثمانیان در یک نبرد
منقرض شد سلسله عباسیان اندر جهان
مشی آنها چون امیه در حکومت بوده است
می کنند سر کوب هرکس، گر چه باشد در بیان
بود یحیی بر مکی اندر حکومت ، او وزیر
می کشد هارون ورا،از ترس قدرت ناگهان
بین فرزندان هارون،بعد مرگش شد جدال
می کشد مامون برادر، تا که گردد از شهان
ظلم ها بر شیعیان وارد نمودند در نظام
هشتمین اختر شده مسموم با انگورشان
میثمی از روز اول آدمی در کسب جاه
می زند ما را زمین، این نفس سرکش ناگهان
بین حکو متها رجالی، عمرشان پایان رسد
می توان بر نیزه ها تکیه نمود، نی بر سنان
دعا های چهارده معصوم
حدیث کسا
این حدیث از فاطمه زهرا، بر او صدها سلام
گوش جان بسپار بر این قصه و بشنو کلام
سعی کن خوانی حدیث فاطمه در طول ماه
با قرآئت کردنش هم کارها یابد نظام
روزی آمد مصطفی در خانه ی زهرا بتول
امر کردی تا کسا را آورند و درک کن والا پیام
جمع گشتند احمد و سبطین ومادر فاطمه
با علی کامل شود آل عبا و والسلام
می دهد اذن دخول ،تنها به اهل بیت خود
تا که پیغمبر نماید، علتش را بر عوام
چونکه گشتند اهل بیت مصطفی زیر کسا
گفت پیغمبر : بدار آل کسا را احترام
گفت پیغمبر، هر آنکس آورد حزن و الم
او کند قلب مرا آزرده ،سوی هر کدام
حبل حق باشند قرآن ، حکمت و آل رسول
تا بیابی در پناه اهل بیت طاهرین وصل مدام
کن رجالی تو توسل بر نبی و آل او
گر بخواهی زندگیت جان من ،گیرد قوام
می دهد پیغام بر ما میثمی، پیک خدا
تا قیامت راه آنان می شود پس مستدام
دعای ندبه
چشم ها در انتظار دیدنت در جمعه ها
ای چراغ زندگی بر ما نظر کن ، جان فدا
صبح جمعه می شود، تا نام تو آید به لب
تا به کی ما از فراقت، در تب و آه و ولا
با دعای ندبه ات، دلها هوای یار کرد
تا به کی خوانیم جمعه، مهدیا ذکر و دعا
شیعیان در انتظار حضرت صاحب زمان
در فرج تعجیل کن،ای ماه کنعانی ما
قلب ما باشد کویر و چشم ما دریای توست
عصر جمعه می شود، گردیم دلتنگ شما
عصر ما، گشته پر از کبر و غرور و ظلم و جور
نیست کس فریاد رس در این زمان ،جانا بیا
چون تویی تنها امید ما،انیس جان و دل
تا به کی غایب شوی،ای غایت نور خدا
تا به کی در پشت ابری، ای امام آخرین
ظلم و جور و جنگ و خونریزی، بود در هر کجا
رحم کن بر عاشقی، چشمش به سویت، ای امام
بر رجالی رو نما، ای لطف تو بی انتها
تا ابد هم میثمی مشتاق روی ماه اوست
عاقبت در راه دیدارت کند هستی فدا
زیارت جامعه
جامعه آئینه ی آل علی ، نور خداست
آن کلام انبیا باشد، بیان اولیاست
جامعه پر محتوا و پر ز حکمت های ناب
گر بیندیشی در آن، افکار پاک اوصیاست
می کند هادی بیان و می شود تحریر آن
تا بگردد وصف اولاد علی، آن کیمیاست
گر بخواهی تو زیارت،چهارده معصوم را
جامعه خوان بی نظیر و دلربا ،پر محتواست
با ادب خوان جامعه را در حرم،با قلب پاک
ذکر و تسبیح خدا گو ،چونکه حاضر هر کجاست
گفتن الله اکبر، در زیارت لازم است
صد بود تعداد آن ، یاد خدای کبریاست
آیه هایش خط به خط، آئینه ی یزدان بود
محکماتش حاوی اسرار جذاب ولاست
جامعه از بهر شیعه، یک دعا در ظاهر است
می کند تبیین اصول دین و آن ارکان ماست
گر حرم رفتی و خواندی آن زیارت را بدان
ای رجالی آن دعا بهر فرج، نورالهداست
میثمی تو با زیارت می کنی، یاد خدا
جانشین حق تعالی در زمین، شمس الهداست
دعای عرفه
این یاد حسین است که چون آب حیات است
این عشق حسین است که آن بحر نجات است
دستان حسین ابن علی رو به خدا بود
"می سوزد و مشغول دعای عرفات است"
حجش بنموده است رها،فخر شهیدان
چون کرب و بلا قبله گه عشق و حیات است
این زمزمه ها، وقت دعا، بهر چه باشد؟
گویند که آن کشتی ایمان و نجات است
قومی که نمودند خیانت به علی، بعد محمد
خود عامل این حادثه در جنگ و ممات است
عباس کجایی، که حسین تشنه ی عدل است
عدلی که به پا می شود و روز ثبات است
این خون علمدار و حسین و همه یاران
برپایی دین،عدل علی،روح صلاه است
این هجمه ی فرهنگی دشمن به رسالت
نابودی دین ، در همه ابعاد و جهات است
هر کس که رجالی به حسین عشق بورزد
عشقش سبب رشد و تعالی صفات است
گر شفاعت را بخواهی میثمی در روز محشر
راهش تبعیت ز ولایت، که صراط است
۱۰. مفاهیم عرفانی
عشق
جوهر اصلی عرفان، عشق بی حد خداست
جلوه گر باشد درون سینه ،آن از بهر ماست
حق تعالی این ودیعه، در دل انسان نهاد
این بود مرکب برای سالک و مهر و صفاست
عارف بی عشق، نامش عارف و یک سالک است
عشق ورزی بر خدا ،سرشار از شور و عطاست
عشق باشد عامل تشخیص انسان و ملک
عشق سالک، منبعش از ذات پاک کبریاست
اوج می گیرد، اگر عشق بشر افزون شود
عشق یزدان،کی ز ارزشها و ایمانها جداست
گر بخواهی سوی حق گردی تو نزدیک و عزیز
عشق خود افزون کن و هر کار دیگر دان خطاست
عارفان گویند حق خلقت نموده بهر عشق
آفرینش نیست جز عشق خدا، چون هر کجاست
می رساند سالکان را عشق سوی ذوالجلال
عشق مادی کی رساند،آنچه باشد ازخداست
گر کنی دقت، محبت ریشه ی هر عاشقی است
هر که حق خواهد ببیند،در محبت در لقاست
هر که عاشق شد رجالی،می رسد کشف و شهود
عشق حیوانی و عقلی و طبیعی بهر ماست
عشق عارف میثمی، عشق خدایی می شود
با چنین عشقی شود ممکن، بدانی حق کجاست
۱۱. انقلاب اسلامی
چون صدای انقلاب آمد، جهان شد پر ز نور
کشور ایران ز ظلم و از سیاهی ها به دور
دست یزدان را ببین آن شاه را آواره کرد
چشم طاغوت زمان کور و نموده حق ظهور
با خدا بود و زهر چه بی خدایی دور بود
قطع کرد از بن خمینی، دست اندازی و جور
آدم ساده نمی داند چه کرده انقلاب
خشت خام و پله ی اهرام، نمی داند که مور
مردم ایران چه ها کردند، دراین راه سخت
آن چنان مستکبران گشتند جمله مات و بور
تا به کی فریاد و واویلا کنی از بهر شاه؟
انفجار انقلاب ما چهل منزل ز نور
از کنار جنگ تحمیلی تجارب کسب شد
از شهید آموز راه خوب و تحصیل سرور
نیمه ی خرداد شد، لبیک گفتی تو به حق
بنگری تشییع او، پر از غم و پر ز شور
از جماران نور روح الله بر کل جهان
میثمی بر مرقد ایشان سلام از راه دور
دان رجالی، از امامت تا ولایت راه تو
از ذلالت دور باش ونشنوی تو حرف زور
تهاجم فرهنگی
جنگ ما تنها فقط در گیری و یک جنگ نیست
سنگر جبهه که مشتی خاک وشن یا سنگ نیست
سنگر ما، باور و ایمان و دین مردم است
سعی دشمن در تزلزل باشد و با جنگ نیست
جنگ ما ، جنگ جهانی با عدوی ظالم است
جنگ حق و باطل است،یک جنگ تنگاتنگ نیست
لشکر ما ملت و ایمان سلاح ما بود
در مصاف دشمنان، یک لشکر و یک هنگ
نیست
ملت ایران بسیج و جملگی آماده اند
دشمن دیرین ما، پر کینه و یکرنگ نیست
آمده دشمن درون خانه و اذهان ما
دیر جنبی می شوی نابود و آن پر رنگ نیست
تا توانی در دفاع از امت و آداب کوش
لحظه ای غافل شوی ،دشمن مگو همسنگ نیست
اقتصاد مردم و ایمان هدف گیرد عدو
جنگ دشمن نرم و با سرباز ما در جنگ نیست
کید دشمن را رجالی، بهر مردم کن بیان
عزت و امیال ما،در غرب رنگارنگ نیست
تا به کی غافل ز فرهنگ غنی و دین خود
میثمی هشدار ده، ایران که بی فرهنگ نیست
شهدا
السلام ای عاشقان و سالکان بی ریا
ای شهیدان نبرد حق و باطل، مرحبا
السلام ای جنگجویان نبرد تن به تن
فاتحان قله های عشق و ایمان و رضا
جبهه ها میعادگاه و مرکز ذکر و دعا
از برای عاشقان بی قرار و بی ریا
ای سلحشوران با ایمان راسخ در نبرد
عاشقان جان به کف،مشتاق دیدار و لقا
لاله های سرخ بشکفته در این خاک و زمین
جسمتان پر پر شده ،کی روحتان گردد فنا
جایگاه این عزیزان بس رفیع است و بلند
ای شهیدان دست ما گیرید، در نزد خدا
ما در این دنیا دچار عالمی پر زرق و برق
کی شود روزی که جان گردد رها از جسم ما
شمع ما هستید، در هر وادی و بیراهه ای
در فرایض سست و راضی از خودیم و با هوا
میثمی یاد شهیدان ، بالاخص آقا حسین
می کند محفوظ، دین و مذهبت از هر بلا
یاد یاران سفر کرده رجالی کن مدام
چون که گردد یاد آنها، موجب رشد و بقا
مباهله
چونکه پیغمبر بیاورد دین برتر در میان
می کند دعوت به اسلام مبین، نجرانیان
جمعی آیند در مدینه ، تا کنند شور و نظر
پیرو یک نامه از سوی محمد بر کیان
چون که شورا قانع از پایان کار خود نشد
شد تباهل راه بیرون رفتن از بحث و بیان
گفته شد جمعی ز ما و از شما نفرین کنیم
تا که حق گردد عیان در دین اصلح بینمان
احمد است با فاطمه همراه با مولا علی
با حسین و با حسن گردد تباهل آن میان
چونکه اسقف دید احمد آمده با انفسش
گفت اینان بر حق و تسلیم شد، او بی امان
صدق احمد شد عیان، لیکن نکردند آن قبول
جزیه دادند تا بمانند در امان، در هر مکان
جایگاه اهل بیت معلوم شد بر دیگران
استقامت رمز پیروزی بود ،در هر زمان
آخرین دین خدا تثبیت شد از بعد آن
شد رجالی حق عیان و آن نمی گردد نهان
میثمی اسلام باشد برترین دین خدا
راه حق را رو که پیشی گیری از افلاکیان
حضرت یونس
می رود یونس به دریا، تا شود دور از بلا
قوم یونس می کند توبه، پذیرد آن، خدا
می رود یونس به کشتی، بعد ترک قوم خود
مانع کشتی شود، یک ماهی چون اژدها
حق دهد فرمان به ماهی، تا نبلعد طعمه اش
می کند تسبیح یونس ، ذکر دائم با خدا
چونکه یونس می کند تسبیح حق اندر دهان
حق دهد فرمان به ماهی تا کند او را رها
می دهد هشدار حق، از لطف او غافل مشو
واگذارد کار را گر او به تو، آن کن ادا
می رود یونس به پیش قوم خود بعد نجات
می شود منجی مردم، بار دیگر از خطا
کمترین لغزش برای اهل تقوا در امور
موجب اندوه گردد، تا به خود آید چرا؟
هر که گوید ذکر یونس را ز تاریکی دل
باعث آزادی انسان شود در هر کجا
کن رجالی بر تکالیفت عمل هر روز و شب
حق بود حاضر و آگه در زمین و هم هوا
امتحان حق تعالی میثمی، سنگین بود
خوش به حال آنکه دائم در نیایش یا دعا
لقمان حکیم
بود لقمان مورد لطف خدای لایزال
لیک محروم ماند از زیبایی و روی و جمال
طول دوران طفولیت ،فقیر و برده بود
بود خالی دست او، بی ثروت و مال و منال
شد رها از بردگی، در پرتوی آن حکمتش
دور ماند او از تباهی و فساد و هر خلال
او نصیحت کرد فرزند خودش در زندگی
تا نباشد در خطا و در گناه و در ظلال
بود لقمان اهل تهذیب و سلوک ایزدی
داشت انواع صفات خوب و خواهان وصال
حکمت او چیره بود ، بر تیرگی صورتش
حق بداد او را درونی روشن و پاک وزلال
گفت صادق،گر چه لقمان چهره ای دارد سیاه
لیک باشد متقی و صاحب فضل و کمال
هست خالق بی شریک و بی نیاز واوصمد
هر که دارد نور یزدان، او شود صاحب کمال
ای رجالی، چونکه ما غافل ز اسرار درون
در قضاوت نا توان باشیم، از فهم خصال
میثمی لقمان به فرزندش بداد اندرز و پند
گر توانی کن عمل،بهر خدای بی مثال
حضرت یحیی
حضرت یحیی مهذب بود و پاک و بی ریا
نام یحیی را خدا داده به وی ،شمس الضحی
متصف بر عام و بر خاص، رسالت داشت او
او پذیرد وحی عیسی، بی غش و چون و چرا
قوم موسی ،دعوت عیسی کنند انکار و رد
می کنند تکفیر و گویند دین ما باشد جدا
داشت قلب پاک و عقلی پر ز معنی وجود
در طهارت او زبان زد بود و دور از هر خطا
کرد مردم را هدایت، در صراط مستقیم
همت او در کمالش بود و سعادت، اعتلا
هست یحیی دور از امیال و از انفاس دون
چونکه در تهذیب بود و ، عارف و مرد خدا
او شعارش عدل و پرهیز از جدال وظلم بود
او عدالت را به پا کرد و، موفق هر کجا
در ورود برزخ و دنیا و عقبی، سه سلام
خاص او باشند هر یک ،او بود کشف الدجی
او شعارش ،دعوت اولاد در اکرام بود
میثمی، تکریم کن تو والدین ، نور الهدی
ای رجالی ، هست یحیی پاک و باشد متقی
طیب است یحیی و دارد جایگاهی بس ولا
۱۳. دیان الهی
اسلام
آخرین پیک نبوت ، می کند دینی به پا
دین اسلام است،مملو از حقایق بهر ما
دین ما کامل ترین دین، تا قیامت ماندگار
حافظ ما دین بود، دین عامل رشد و بقا
بانگ حق جوئی احمد، تا فلک دم می زند
شد فرا گیر و جهان خواه و فرا مرزی صدا
دین احمد، منجی مردم ز جهل و شرک و جور
هست قرآن پر ز معنی ،از شروع تا انتها
رهنمای متقین و مونس اهل یقین
مشعل قرآن بود ، ناجی ما از هر خطا
هست قرآن معجز پیغمبر و دریای نور
زینت هر خانه باشد ،سوره های دل ربا
نکته ها باشد ز اهل بیت و از آل رسول
عطرت و قرآن دو ثقل اکبرند در دین ما
گشت اسلام مبین، سر شار از شور و شعور
هر که خواهد رستگاری، آن بود حبل خدا
رهنمون سازد خدا ما را به راه مستقیم
گر کنی فهم و عمل قرآن ،رجالی هر کجا
هست قرآن زمزم عشق و بود آب حیات
میثمی خواهان علم و دانش و نور خدا
۱۴. امام زادگان
حضرت عبد العظیم
بود شهر ری ،مرقد شاه عبد العظیم
تو بودی امید ری و عالم و هم زعیم
چو با آل احمد تو بودی رفیق و انیس
نباشد دگر غصه و ترس و اندوه و بیم
تویی صاحب علم و تقوا و ایمان و دین
بیا با خلوص و دل و جان زیارت کنیم
تویی مرجع مردم و پیک هادی امام
که داری دلی پاک و قلبی رئوف و سلیم
تو باشی امین امام و شدی نور چشم
که جدت حسن، مظهر صبر وباشد رحیم
کرامت، حمایت ز بیچارگان ، مشی تو
زبان زد بود عزت نفس تو ، بس عظیم
کنی جنگ با ظالم و حاکم عصر خود
تویی بهر مردم صدیق و امین و حمیم
تویی صاحب حکمت و علم و دانش بسی
صبوری تو دیده شد ، چونکه بودی حلیم
رجالی ز اهل قلم ،مرد دین، درس گیر
بیا تا شوی در عبادت، ریاضت سهیم
بدان میثمی قدر خود را در این زندگی
تو غفلت مکن از خدا ، تا نگردی رجیم
حضرت معصومه
عجب! خلد برین واجب شده بر زائرانت
چرا در قم توقف کرد؟ خانم کاروانت
بیا معصومه ،خانم یک نظر کن سوی زوار
منم یک گوشه ی صحن ملائک پاسبانت
سروده بهر تو شعری ،که باشد تهفه ی من
منم یک ذره ناچیز ناقابل ز شهر اصفهانت
چارمردان را قدم زد شاعری با ذوق دیدار
که عمری بوده ام در کاروان دوستانت
همه مشتاق دیدار و زیارت سوی بانو
بیایند و بگیرند ، دامان بی مثالت
ز شوق وعشق تو، انبوه یاران و رفیقان
گرفته دور تا دور حرم را حاج حسین وپسرانت
اماما، صاحب فیض و کرامت،مر حمت کن
بیا قسمت نما حاضر شوم در جمکرانت
همه زوار از سرتاسر اطراف ایران
بیا دستی بکش از لطف بر این عاشقانت
منم مجذوب لطف و عاشق دیدار رویت
رجالی یک نفرباشد ز جمع ذاکرانت
ز شیرینی لطفت این همه سوهان فروشی
بدارد میثمی چشمش به لطف بی کرانت
شاه چراغ
با ولایتعهدی آقا علی، موسی الرضا
خیل مشتاقان روان شد سوی ایشان هر کجا
احمد و یاران،مدینه ترک کردند سوی طوس
گشت مامون نا خوش از انبوه یاران رضا
داد فرمان که نیاید او به مشهد پیش یار
کشته گردد، در پی فرمان مامون، هر کجا
می شود جنگ و جدل بیرون ز شیراز قدیم
بین او و لشکر حاکم شود،جنگی فجا
می شود شایع میان لشکر و یاران او
رفته از دنیا برادر ،علی موسی الرضا
این خبر هم می رسد، بر خیل یاران در نبرد
این سبب شد لشکر احمد شود پخش و پلا
بود مخفی در میان مردم شیراز او
بعد یک سال، می شود کشته بدست اشقیا
می کنند تخریت اسکان و مکان شاه چراغ
در پی فرمان مامون، کشته شد شیر خدا
میثمی از آب رکنی و مصلی دل بکن
لحظه ای هم در حرم رو از جهانت شو جدا
ای رجالی تا به کی در اصفهان خواهی نشست؟!
از ضریح شه چراغ آمد ندا ، عید امسالت بیا
۱۵ . کتب الهی
قرآن
چه خوب است و شیرین ،کلام وحی و قرآن
کند حق و حقیقت را عیان از بهر انسان
شده نازل کلام وحی ، بر قلب محمد
شود دنیا پر از نور و صفا ، گردد گلستان
محمد آخرین پیک نبوت ، حافظ وحی
بیاورد تهفه ای یکتای یزدان،همچو قرآن
قرائت کردن و فهم و عمل بنمای توام
فراوان می شود در بین مردم جود و احسان
بود قرآن کتاب حکمت و علم خدایی
بیندیشی در آن ،دارد حقایق بس فراوان
کتابی پر ز گوهر، بی بدلیل و هم زر افشان
سراسر حکمت و پند است تعلیمات سبحان
کمال آدمی مدیون قرآن مجید است
بود هر آیه اش ،سر چشمه ای از عشق وایمان
اگر در راه قرآن آیی و وز آن بری فیض
شوی شاداب وخرسند و بری الطاف پنهان
رجالی هر چه خواهی در کلام حق بیابی
ببین در آن تو احکام و قصص با شرح یزدان
خدا نازل نموده میثمی پیغام خود را
ندای عترت است و آیه های نور رحمان
۱۶. اولیای الهی
حضرت ابوالفضل
عباس بی دست و سرش،بنگر چه اجرا می کند
دشمن چه بی رحم و شقی،عباس اغوا می کند؟
گفتا به مولایش حسین،در آن دم آخر اخا
بی دست و شرمنده شدم،بی آب صدا می کند
در مکتب عشق خدا، باشد حسین سردار عشق
اندر کلاس عاشقی، عباس تقوامی کند
ذوب ولایت بود او،صدر شهامت بود او
هر کس بگوید یا حسین،عباس انشا می کند
هر قطره خونش لاله ای، در دشت پاک نینوا
گشته شهیدان را مرام ، ایثار غوغا می کند
با دادن چشم سرت، چشم جهان بینا کنی
درس شهادت هم وفا، عباس احیا می کندَ
تسلیم مولایش بود،هم در عمل هم در لسان
بهر برات کربلا،عباس امضا می کند
باب الحوائج گشته ای، حاجت روا کن ساقیا
عشق تو اندر سینه ام، دائم چه نجوا می کند
شق القمر کرده نبی،شق القمر کردند خصم
آن می کند شب روشن و این دل مهیا می کند
حاجت روای عالمی، باشد رجالی منتظر
بر ما نظر کن لحظه ای، از جان تمنا می کند
وصف علمدا ران بگو، باز هم سرای میثمی
خواهی تو اجر معنوی، با آن تسلا می کند
حضرت زینب
حضرت زینب همان بانوی دشت کربلاست
خانمی کز هیبتش لرزان زمین نینواست
کربلا بی زینب زهرا ندارد شور و شین
هر دعایی او کند، تو حتم دان آن کیمیاست
عفت و ایمان زینب ، منعکس از مادر است
خواهر ارباب ما بانوی خوب و باحیاست
می کند احیا شعار کربلا را چون حسین
جا یگاهش رتبه ای در شان جمله اولیاست
پرچم زینب بماند چو ن علمدار حسین
از ازل تا حشر برپا، چون از آن کربلاست
چون امیرالمومنین دختر شجاعت یاد داد
خطبه هایش مشت محکم بر دهان اشقیاست
مادری کرده برای سه ولی و سه امام
خاک پای چادرش، چشمان ما را طوطیاست
نقش ها گونه گون بی بی ما ایفا کند
مادر و هم خواهر و هم دختر آن اولیاست
میثمی خیل جوانان بین که در حفظ حرم
خاک پاک مرقدش ، میعاد گاه کبریاست
جان زهرا مادرت، بی بی نگاهی کن به ما
چون رجالی ذاکری اهل دل و هم بی ریاست
حضرت مریم
بدارد روزه مریم با سکوت و با صدایش
زگهواره سخن گوید مسیحا از خدایش
خدا گوید به مریم، ترس را از خود برون کن
اطاعت می کند مریم خدا را با ادایش
به دنیا پا نهد عیسی ز مریم در براثا
بود پیغمبر صلح و شود جانها فدایش
بود او حامل عشق وامید و شور و شادی
بگیرد اجر و پاداش خود از یزدان، خدایش
عجب عصر و زمانی شد مسیحا یک پیمبر
که پاداش محبت شد صلیب و دار جایش
بود او زنده و ما منتظر باشیم عیسی
شود همراه مهدی در قیام و در ندایش
کند با اذن رب زنده مسیحا مردگان را
ولی قادر نباشد علم بر چون و چرایش
رجالی هر چه در عالم ببینی یک شگفتیست
بشر عاجز بود از خلق و ایجاد و ادایش
خدا قدرت نمایی میثمی کرده به هر نحو
کند گه معجزه تا آن که گویی تو ثنایش
حضرت علی اصغر
علی اصغر آن شش ماهه طفل شیرخواره
فلک را سقف بشکافد به خون، با یک اشاره
عرب از حرمله خیری ندیده جز قساوت
زند تیری سه شعبه بر گلو و شد سه پاره
بود دشمن شقی و کرده پر خون شاهزاده
شود مهتاب قرمز گون و غم دیده ستاره
کند حلقوم او پر خون و گردد طفل بی جان
بزد بر دف و چنگ و دهل و طبل و نقاره
ندیدست عالم و دنیا چنین ظلم و جنایت
بود این قصه ای پر خون و غمناک هزاره
نباشد بدتر از این کوفیان اندر دو عالم
بر افروزند آتش را ، بسا با یک شراره
گرفتا حرمله با تیر خود جان سه کس را
بگیرد جان طفل و مادرو بابا هماره
شهید کربلا هستی تو ای طفل گهر بار
طلوع فجر و عشقی ،غنچه ی پاک بهاره
ندارد اشک مادر، تا دهد یک قطره آبی
عطش دارد علی اصغر رجالی،بی قراره
بیا ای میثمی ختم سخن کن وصف اصغر
حسین خور شید باشد، اصغر ش هم یک ستاره
حضرت رقیه
غزل۵
ای فاطمه ی صغری، در راه خدا رفتی
در خواب پدر دیدی، نا گفته چرا رفتی
ای کودک چند ساله، با سر چه سخن گفتی
همراه شدی اصغر، در راه ولا رفتی
جان تو و هم اصغر،یک لحظه نظر کن ما
یاری بنما عشاق، تو زود چرا رفتی
با زمزمه های خود، جان همه را سفتی
ای گوهر و دردانه، رقیه کجا رفتی
گویند خرابه شام ، با دیدن سر خفتی
زینب کجایی تو، بی آب و غذا رفتی
گه بحث شود نامت،تا محو کنند فتنه
با عمه ی خود زینب ،در کرب و بلا رفتی
رقیه صدا کرده است، مولای شهیدان وی
افشاگر خصم است او ، با عشق و صفا رفتی
آرام گهت در شام ، گشته است زیارتگاه
ای طفل شفاعت کن، محبوب ولا رفتی
با نذر رجالی کن، یاد و اثرش بر پا
یاد تو دهد حاجت، بی نام و صدا رفتی
چون نذر نمودی تو،پس میثمی عازم شو
تا در سفری کوتاه، تو بهر ادا رفتی
ام البنین
غزل ۶
بعد فوت فاطمه، ام البنین همسر شود
در مصائب او شریک و همره حیدر شود
مادر عباس باشد، صاحب فهم و کمال
می برد عباس ارث از مادر و یاور شود
فاطمه گوید به مادر خواب خود را اینچنین
نور ماه و چند ستاره بر تنم اظهر شود
می کند تعبیر مادر، خواب دختر را به خیر
صاحب فرزند می گردی ، بسان اختر شود
راوی و عاقد در این پیوند باشد چون عقیل
گفت تصمیم علی را ،می توان همسر شود
گفته شد ام البنین بر فاطمه کلابیه
فاطمه بین زنان اصلح تر و برتر شود
فاطمه ام ابیها، دختر پیغمبر است
فاطمه کلابیه پاک است، کی کوثر شود
پنج خصلت را دهند نسبت به وی در زندگی
در شجاعت،در وفا و عشق هم مهتر شود
فاطمه کلابیه باشد رجالی همچو مرد
شد تجلی آن صفاتش، در قمر اظهر شود
میثمی عباس گردد، حاصل پیوند دوست
می شود فرزند صالح، هرکه را اطهر شود
اولیای الهی
حضرت خدیجه
غزل۷
ای خدیجه، حامی قرآن و دین انبیا
مادر زهرای اطهر، همنشین مصطفی
بانوی فرزانه و ام الفضائل گشته ای
صاحب فهم و کمالی،عامل جود و سخا
با سخاوت های تو ، دین نبی پاینده شد
حامی دین خدائی، هر زمان و هر کجا
مادر ام الائمه باشی ای بانوی پاک
دامنت گل پرور است و او بود خیر النسا
اولین زن در پذیرای رسالت بوده ای
شاهد غم ها تو بودی، همره بدر الدجی
رسم باشد سن زن کمتر ز مرد است در عرب
فضل و تقوایت سبب شد تا که گردی همنوا
تو ببخشی آن همه اموال را از بهر دبن
شد عبای مصطفی بهرت کفن، بانوی ما
حق دهد حوا به آدم، می دهد احمد به تو
تا که آرامش بیابی،در کنار مصطفی
میثمی باشد خدیجه صاحب فضل و کمال
او بود الگوی ایثار و سخا، مهر و وفا
می کند وصفت رجالی، بانوی اسلام و دین
ناتوان باشد قلم ها ، همسر شمس الهدی
۱۷. ماه های سال
رمضان
بار عام است خدا را ، به ضیافت برویم
وقت دیدار مراد است که راحت برویم
در رحمت بگشوده است خداوند عزیز
تا به مهمانی حق در پی دعوت برویم
می دهد تشنگی و گشنگی بر امیالت
جسم را کرده رها، در پی شوکت برویم
می کنیم معصیت اما، ره توبه باز است
می پذیرد همه را تا ره عزت برویم
ما نداریم و نخواهیم بجز حق دگری
دست ما گیر خدایا، سوی حکمت برویم
می زند بانگ منادی، سحر است بر خیزید
وقت پرواز شده، تا که به سرعت برویم
حق ز کان کر مش سفره ی رنگین دارد
بهر دیدار خدا،راه شریعت برویم
ماه رحمت بود ای دوست چرا ما خوابیم
لحظه ای چشم گشا،تا که به شدت برویم
جز ره حق نبود راه دگر ،پس دریاب
رو رجالی ره یزدان،سوی قدرت برویم
میثمی راه خدا پیش نما در بر دوست
نیست راه دگری، راه ولایت برویم
شعبان
مژده ای دل که مه عید و مه جان آمد
ماه شعبان و مه جلوه ای یزدان آمد
گل نرگس گل لاله به جهان دیده گشود
حجت و نور خدا نیمه ای شعبان آمد
این چه ماهی است سراسر همگی جشن و سرور
پر ز عید است و ولادت مه جانان آمد
بنهاده است خدا نام حسین ابن علی
چونکه دردانه ی دین فخر شهیدان آمد
چشم ثار الله روشن به قدوم سجاد
چون امام عرفا زینت خوبان آمد
پنجم ماه بود پا به جهان او بنهاد
جشن بر پا کنید ، مظهر ایمان آمد
روز چارم پسر شیر خدا چشم گشود
قمر ماه بنی هاشم دوران آمد
نقش هر یک چقدر لازم و بس سنگین است
بین علمدار و حسین، هر دو به میدان آمد
شیعیان منتظر مهدی موعود زمان
چون رجالی که چه آثار فراوان آمد
میثمی راه امامان بشناس و طی کن
گر بخواهی ره جانان، مه تابان آمد
ماه شعبان
مژده ای دل که مه عید و مه جان آمد
ماه شعبان و مه جلوه ی یزدان آمد
گل نرگس ، گل لاله به جهان دیده گشود
حجت و نور خدا نیمه ی شعبان آمد
این چه ماهی است سراسر همگی جشن و سرور
پر ز عید است و ولادت مه جانان آمد
بنهاده است خدا نام حسین بن علی
چونکه دردانه ی دین فخر شهیدان آمد
چشم ثار الله روشن به قدوم سجاد
چون امام عرفا زینت خوبان آمد
پنجم ماه بود پا به جهان او بنهاد
جشن بر پا بکنید ، مظهر ایمان آمد
روز چارم پسر شیر خدا چشم گشود
قمر ماه بنی هاشم دوران آمد
نقش هر یک چقدر لازم و بس سنگین است
بین علمدار و حسین، هر دو به میدان آمد
شیعیان منتظر مهدی موعود زمان
چون رجالی که چه آثار فراوان آمد
میثمی راه امامان بشناس و طی کن
ماه رخسار شهیدان ، مه شعبان آمد
ماه صفر
غزل۳
چون ماه صفر آمد، غم ها چه عیان باشد
زهراست عزا دار و از سوگ فغان باشد
هشتش که فزون از بیست، آن وقت رحیل آمد
لبیک محمد گفت، آن میر جنان باشد
ریزند مسلمانان، از دیده خود خون ها
غم نیست که کم جانا، بی حد و کران باشد
آن کس که شود دشمن ، با آل ابوالقاسم
بدبخت دو عالم او، رسوای جهان باشد
مامون که امام عشق،خونش که چه ناحق ریخت
بس زهر خوراند او را، در تن نه توان باشد
اول نوه ی احمد، نامش که حسن باشد
از زهر معاویه، جگر به زبان باشد
هرچه که بگویی تو ، از قصه ی اهل البیت
شیرین تر از قند است، شکر به دهان باشد
ازبین همه غم ها، پنجم صفر است زیبا
پنجم گل از گل ها ، پایش به جهان باشد
ماهیست پر از نعمت، پس میثمی همره شو
در عالم عقبی دان، صد راز نهان باشد
این ماه رجالی هم ، زهرا ز پدر محروم
ظلم و ستم حاکم، افزون و عیان باشد
ماه رجب
غزل۴
در رجب آماده گردی با نیایش، با دعا
ماه استغفار باشد، ماه مخصوص خدا
گفت پیغمبر هر آن کس روزه گیرد در رجب
موجب خشنودی است و دور می گردد بلا
ماه رحمت باشد و دارد دعا ی خاص، آن
جنگ و جنگیدن حرام و آن بود ماه خدا
دو امام اول و پنجم به دنیا آمدند
کعبه بشکافد بیاید نور هستی مرتضی
چون امیر المومنین آمد به دنیا در رجب
شد جهان پر نور از فیض علی ،در هر کجا
باقر است بنبانگذار مکتب اثنی عشر
مذهب شیعه بیان شد محضر نور ولا
هفتمین اختر شده خاموش در ماه رجب
او سر آمد بود در تهذیب نفس و در عطا
النقی شمس الشموس عالم وخلق جهان
معتز از روی عداوت ،ظلم کرد و او جفا
گر توانی تو رجالی اول ماه رجب
روزه گیر و کن تو اعمال نکویش را ادا
ماه های پرفضیلت در رجب باشد و بعد
میثمی مشتاق و خواهد مشی پاک اولیا
ربیع الاول
غزل۵
در ماه ربیع است که عالم شده رخشان
منجی بشر عرش و زمین کرد درخشان
چون ختم نبوت به جهان چشم گشوده است
او ارض و سما،روح و روان ، کرد گلستان
پیوند خدیجه است و محمد در این ماه
زهراست گل و میوه ی این عقد دو انسان
آغاز امامت شده در ماه بهاری
در غیبت کبری است، ولی مشعل تابان
معصومه به قم آید و کانون تشیع
از یمن قدوم شه دین،طوس و خراسان
مهدی است عزا دار پدر در مه سوم
در ماه ربیع و مه قرآن و گلستان
میلاد دو شمس و قمر هستی و عالم
صادق بود و ختم رسل مظهر قرآن
ای حجت حق، نور نبی، صادق سر مد
عالم شده از نور وجودت چه چراغان
این ماه رجالی، مه شادی و سرور است
مه رخسار ولی، نور نبی، ختم رسولان
ماهیست پر از شور و شعف، میثمی برخیز
جشن است و ولادت، همه جا نقل و گل افشان
محرم
غزل۶
کاروان عشق آمد ، سوی آنان می رویم
در محرم عشق خود ابراز و گریان می رویم
ما همه آماده ی ماه محرم گشته ایم
تا عزاداری به پا و بهر جانان می رویم
دسته های مردمی ده شب هزاران سینه زن
عشق خود را برحسین ابراز، اشک ریزان می رویم
چونکه در ماه محرم، جنگ حق و باطل است
ما برای یاد ایثار شهیدان می رویم
ظلم و جور ناکثین در کربلا بی حد بود
بهر ابراز محبت با غریبان می رویم
چون محرم می رسد، عالم سیه پوش و غمین
بهر همدری و سوگ آن عزیزان می رویم
شیعیان هر سال یاد و شرح عاشورا کنند
بهر اهداف بلند نور یزدان می رویم
عشق بر مولاحسین بن علی اندر جهان
شور و غوغایی به پا کرده، شتابان می رویم
عشق بر مولا، رجالی تا ابد در جان ماست
ما ز بهر عشق ایشان ،کوی یزدان می رویم
میثمی افکار ما همواره حق خواه است و بس
ما بسوی عترت و ادراک قرآن می رویم
۱۸. جنگ های صدر اسلام
جنگ خندق
متحد گشتند کفار قریش و کافران
در نبردی نابرابر با سپاه مومنان
گفت سلمان رمز پیروزی،نیازش خندق است
تا بود یک مانعی در حمله های بی امان
عبدود جنگید با مولا علی در این نبرد
او شجاع بود و قوی در بین مردم آن زمان
اولین ضربه به فرقش، می کند او را هلاک
او رجز خواند پیا پی،تا علی آمد میان
گفت پیغمبر که این ضربه بود افضل ترین
ارزشش بالاتر از کل عبادت هاست آن
هست شمشیر نبی در دست جان مصطفی
تا بگوید مرتضی بازو و یار است هر مکان
سوره ی احزاب نازل شد، پس از دفع حریف
نیست پیروزی به تعداد و سلاح و زر چنان
قصد دشمن بود نابودی دین در آن دیار
غافل از اینکه نجات ما بود مرهون آن
میثمی اسلام دین برتر و کامل ترین
تا توانی کن عمل، گر طالبی راه جنان
تا به کی گویی رجالی وصف دین را تو به شعر
دین برد ما را به سوی حق،صراط است و عیان
جنگ های صدر اسلام
جنگ خندق
غزل۱
متحد گشتند کفار قریش و کافران
در نبردی نابرابر با سپاه مومنان
گفت سلمان رمز پیروزی،نیازش خندق است
تا بود یک مانعی در حمله های بی امان
عبدود جنگید با مولا علی در این نبرد
او شجاع بود و قوی در بین مردم آن زمان
اولین ضربه به فرقش، می کند او را هلاک
او رجز خواند پیا پی،تا علی آمد میان
گفت پیغمبر که این ضربه بود افضل ترین
ارزشش بالاتر از کل عبادت هاست آن
هست شمشیر نبی در دست جان مصطفی
تا بگوید مرتضی بازو و یار است هر مکان
سوره ی احزاب نازل شد، پس از دفع حریف
نیست پیروزی به تعداد و سلاح و زر چنان
قصد دشمن بود نابودی دین در آن دیار
غافل از اینکه نجات ما بود مرهون آن
میثمی اسلام دین برتر و کامل ترین
تا توانی کن عمل، گر طالبی راه جنان
تا به کی گویی رجالی وصف دین را تو به شعر
دین برد ما را به سوی حق،صراط است و عیان
جنگ احد
غزل۲
رمز پیروزی توکل بر خدای لایزال
هر که را باشد توکل،کی بود او را ملال؟
می دهد سامان عمرو، مردمان را در نبرد
او کند تحریک آنها، قبل جنگ و در خلال
جنگ اسلام است با کفار دون اندر احد
می شود مغلوب دشمن در نبردی بی مثال
چونکه غفلت شد ز دشمن ، باز می گردد عدو
می کشد حمزه عموی احمد و یابد جلال
در پی نا کامی کفار در بدر و احد
انتقام خون یاران را گرفتند در جدال
شایعه گردد محمد کشته شد در این نبرد
زخم می گردد دهان وصورت و روی و جمال
فاطمه همراه جمعی از زنان عازم شوند
زخمیان را مرهم و بیند پدر را در کمال
لشکر حضرت شکست را می پذیرند در نبرد
در کنار احمد است تنها ،علی بی مثال
ای رجالی ، از علی آموز ایثار و گذشت
او بود همراه حضرت، در نبرد و در جدال
میثمی داده خدا عقل و خرد بهر امور
با توانایی خود ،او می دهد رزق حلال
جنگ بدر
غزل(۳)
اولین جنگ بزرگ مسلمین در بدر بود
رمز پیروزی توکل، همرهش با صبر بود
در شب حمله ببارد رحمت باران حق
می دهد فرمان خدا،اجرای آن با ابر بود
گفت مولا مرتضی،از یاری و امداد غیب
می کند یاری خدا ، اخبار آن در صدر بود
عده ای در بدر ناراضی ز جنگ قوم و خویش
پاره ای خواهان صلح و عده ای در مکر بود
یوم فرقان در سه سوره ذکر می گردد ز حق
یاری حق باعث تشخیص حق در نصر بود
جایگاه کافران تضعیف می گردد ز جنگ
قدرت آنها به ظاهر اندکی در صدر بود
حمزه دارد آن رشادتها در این جنگ و جدال
انتقام از او بگیرند در احد، با فکر بود
جگر حمزه ز سینه شد جدا با امر هند
می زند وحشی غلامش نیزه ای، با جبر بود
کینه ی کفار بعد هر نبردی شعله ور
شد رجالی حمزه مثله در احد، با زجر بود
میثمی راه شهیدان راه زهرا و علی است
راه آنها سخت و دشوار و رهی در دهر بود
جنگ حنین
غزل۴
نبرد حنین است سخت و بود آن شدید
پس از فتح مکه شود جنگ و گردد پدید
قبیله هوازن به همراه اولاد خویش
کنند با نبی جنگ و در ابتدا رو سفید
بود نصرت حق در این جنگ و در این جدال
نبوده است جز ده نفر، در نبردی شدید
کثیری ز لشکر فرار و قلیلی بماند
گروهی به همراه مولا علی با حدید
شکستند حصر و موفق شدند در نبرد
گروهی اسیر و غنیمت بود هم مزید
ندارند ایمان محکم سپاه حنین
نبینند دست خدا را ، ز غیب و نوید
کثیری ز انصار ملحق به لشکر شدند
شکست عدو شد سبب، در نبردی جدید
محمد ببخشد اسیران جنگ و نبرد
بسنده نموده غنایم ، ز غزوه پدید
بکن حفظ دین خدا را چو فرزند خود
رجالی به سختی بدست من و تو رسید
بیا میثمی، دین حق پاس و آن زنده دار
بود دین حق خون بهای هزاران شهید
۱۸. دعاهای قرآنی
آیه الکرسی
آیه الکرسی بود اعظم میان آیه ها
آن بود کرسی حق، بهر من و بهر شما
کرسی حق می برد بالا تو را اندر شناخت
تا که بینی حق ورای خود، نبینی جز خدا
ذکر الله است در آیه برابر شش و ده
نیست آیه دیگری همسان آن در آیه ها
حاوی پنجاه حرف است و حروف بی بدیل
هر کلامش چشمه ای از معرفت باشد تو را
گفت مولایم علی، در وصف این آیه چنین
گر بدانی گنج ها باشد خفی در این دعا
ما در این دنیا گرفتاریم ،همچو طفلی در رحم
کی تواند او تصور، می شود روزی جدا
این حیات ما بسان سایه ای از حق بود
مرگ باشد عاملی، در دیدن حی در ورا
می شوی نابود، همچون میتی روی زمین
لحظه ای حق در اراده چشم بردارد زما
گفت زهرا ، میثمی در خلق دنیا اینچنین
حق اراده کرد در خلقش، به آنی شد ادا
می شوی حیران رجالی،از تفکر در صفات
هست ترکیب ال و له، نام الله و خدا
۲۰. برداشتهای قرآنی
جبر و اختیار
حق تا به ابد زنده، جبر است کمال ما
با یاد خدا باشید، خبط است عدول ما
هر جا که بشر قادر، او عامل و مختار است
طفلی که رحم باشد، جبر است کمال ما
هر کس که شود عاشق، باشد مطیع حق
جبر است و خیار یکسان،جبر است خصال ما
کرده است تو را مختار،از بهر امور خویش
در محضر حق باشیم، عشق است وصال ما
نقش من و تو با حق، آن نیست چو بنایی
او ساخت بنایی را، توحید اصول ما
حق هست چو قیومی، در حفظ و نگهداری
دوری ز خدا دانی، آن هست نزول ما
بین کودک نو پا را، قادر نبود هر گز
او راه رود با پا ، کودک حصول ما
گر هست تو را کاری ، با اذن خدا باشد
چون نیست شوی آنی، جبر هست افول ما
جبر است به نفع ما، گر عاشق حق گردی
چون عشق، رجالی نیست،خسر است مثال ما
اسلام همان تسلیم، پس میثمی عامل شو
تسلیم بود جبرش،این نیست مثال ما
۲۱. خدای متعال
غزل (۱)
گر عشق لقا باشد، سهل است مصیبت ها
چون در ره یزدانی، شهد است ملامت ها
گر مهر و صفا باشد، سخت است جدا یی ها
دل را سوى حق بر دن ، کافی است سعادت ها
بی نور خدا تار است، طى کردن این دنیا
بی هادی و پیغمبر، دور است مسافت ها
در محضر حق ما دام، دور ی ز گناهان کن
گر لذت آن بینی، زیباست عبادت ها
ای عاشق دلداده، طى کن ره جانان را
هرگز نبود دشوار، این طى طریقتها
بی اذن خدا هرگز، برگی نشود ریزان
پس قدرت حق را بین، پیداست ز آیتها
هرگز نبود ارزش، این منصب دنیایی
حق میدهد ت جانا، این عزت و شوکت ها
گر اذن خدا نبود، هرگز نشود کاری
دل را به خدا بسپار، ای بنده قدرتها
در ماه مبارک هم، دلها سوى حق رفته
حالی تو رجالی دان، نور است ضیافت ها
باسمه تعالی
جوشن کبیر
غزل(۳)
ذکر رحمان و رحیم، حی وسبحان و کریم
خالق کل وقدیم، بشنو از رب عظیم
قل هو الله احد، از ازل بود و ابد
ذکر حق جویان بود، قل هو الله علیم
قل هو الله صمد، گفته قرآن بود
دورمان کن از حسد، ای خدا وند مقیم
رستگار است در جهان، در دو عالم همزمان
هر که آرد بر زبان، ذکر رحمان و رحیم
بی شریک و لا یزال، حی مطلق ذوالجلال
دور باشد از زوال، حی و سبحان وکریم
کعبه دلها تویی، هر کجا با ما تویی
قبله جانها تویی، کن هدایت مستقیم
ذکر حقگویان به شب،نور یزدان است و رب
هر کسی گوید به لب، قل هو الله نعیم
ذکر قرآن مجید، جملگی نور و نوید
رحمت حق را مزید، دورمان کن از حجیم
تو وکیلی و جلیل، تو دلیلی و کفیل
ما فقیریم و ذلیل، ای توانا و حکیم
صبر و ایمان و وفا، عهد و پیمان با خدا
موجب رشد و لقا، ذات دانای قدیم
غافر کل ذوب، عالم کل غیوب
ساتر کل عیوب، ای دوای هر سقیم
رازق و واسع تویی ،خالق و جامع تویی
دایم و مانع تویی، ای تو رزاق و قسیم
ای رجالی دل بکن،همچو مرغی زین بدن
رو بسوی ذوالمنن، آن خداوند حلیم
وجود خدا
غزل(۳)
مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا
گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش
حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا
حق بود نزدیکتر از گردن و از ذهن تو
گر بیندیشی به او،گویا که باشی در لقا
حق نباشد در تصور، چونکه او بی حد بود
او نگنجد در تفکر، در درون و در سما
گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود
پی بری بر این حقیقت، از وجود او خدا
ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود
او بود هم ظاهر و مخفی ز دید چشم ما
دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست
فهم و درک است و یقین پیدا کنی از جان فزا
گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو
می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا
هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است
هفت شهر عشق خواهد،تا که گردد او رها
میثمی از چهارده نور جلی، گوید سخن
چون نمایان می کنند، راه خدا را در دعا
ای رجالی، راه حق در گفتنش آسان بود
تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما
۲۲. امور اجتماعی
حجاب
غزل۱
گر بخواهی حفظ گردی از نگاه نا کسان
کن حجابت را رعایت، در مصاف دیگران
چون خدا داده غرایص، بهر ابقای نفوس
نی برای خود نمایی در جوامع آنچنان
هم خدا راضی است از کار شما در این امور
هم نلرزانی دل بیچاره ای را ناگهان
جامعه دارد قوانین خود و باشد مفید
تو مگو این کار شخصی می شود بر خواهران
حفظ قانون بر همه لازم بود در زندگی
باعث آرامش خویش است وهم با دیگران
با حجاب امکان کار مثبت است در جامعه
همسرت با طیب خاطر می دهد بر تو امان
باعث تقلیل جرم است و گناه و هرزگی
کار نیکو در محیط سالم است در جهان
پنبه و آتش اگر نزدیک هم باشند خطاست
نیست محدودیت حجاب بر خانم وخیل زنان
خانواده در قوام است پرتوی حفظ حجاب
آن رجالی مصلحت باشد، چو زیب بانوان
میثمی شهوت نمی میر د درون آدمی
نوع آن در حال تغییر است، هر لحظه و آن
نقش دین در زندگی
غزل(۲)
می رسد حرف خدا بر مردمان،نور مبین
از طریق انبیا و اولیا ، از سوی دین
ظاهر دین حاوی فرمان و احکام خداست
باطنش اخلاق نیکو همره علم و یقین
یک مبلغ هر دو را باید کند سر مشق خود
ظاهر و باطن مهم است در عروج سالکین
حفظ انسان در اطاعت از خدا و اولیاست
آدمی محفوظ گردد، با عمل کردن به دین
خواندن و فهمیدن قرآن، نیاز هر کس است
رهنما باشد کلام حق، چراغ عابدین
لازم است هر کس شناسد دین و دستورات آن
چند سالی با تلمذ کردن قرآن و دین
در سرودن می شود دقت ،امور دین ما
تا سخن سنجیده باشد ، از کلام عارفین
دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی،شود دری ثمین
حیف باشد بشکند این سد و دژ ،میراث ما
می کند ویران رجالی ، هر چه باشد در زمین
گر ببیند مردمان، از ما تناقض میثمی
دور گردند از کلام وحی و ایمان و
۲۲.چهل حدیث
ادب و احترام
غزل۱
اهل احسان و کرم باش که بخشیده شوی
برسان خیر به مردم که پسندیده شوی
از مقامات ادب گر بپسندی این است
به بر اهل هنر ساکت و افتاده شوی
گوش کن صحبت استاد ، چه لذت دارد
موقع درس معلم که تو دلداه شوی
گه اگر مرتکب کار بدی هم تو شدی
بهترین کار همین است که شرمنده شوی
هر مقامی که بخواهی روشی دارد پس
راه آزادگی آموز ، که آزاده شوی
موقع درس معلم، تو مگو حرف و سخن
پای بند سخنش باش که پاینده شوی
گر کنی وقت خودت صرف امور تهذیب
می شوی صاحب تقوا و، چه بالنده شوی
گر تو باشی فقط فکر امور دنیا
مطمئن باش سراسیمه و شوریده شوی
ترک تدریس مکن میثمی از لطف خدا
اجر تدریس بگیری ، تو اگر بنده شوی
صرف شد عمر رجالی همه اش بر تعلیم
علم آن است که یابنده و جوینده شوی
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
- ۹۷/۱۱/۲۵