رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

طوطی و بازرگان(1)

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۵۴۷ تا ۱۵۶۲
طوطی و بازرگان(1)

بود بازرگان و او را طوطیی
در قفس محبوس زیبا طوطیی
چونک بازرگان سفر را ساز کرد
سوی هندستان شدن آغاز کرد
هر غلام و هر کنیزک را ز جود
گفت بهر تو چه آرم گوی زود
هر یکی از وی مرادی خواست کرد
جمله را وعده بداد آن نیک مرد
گفت طوطی را چه خواهی ارمغان
کارمت از خطهٔ هندوستان
گفتش آن طوطی که آنجا طوطیان
چون ببینی کن ز حال من بیان
کان فلان طوطی که مشتاق شماست
از قضای آسمان در حبس ماست
بر شما کرد او سلام و داد خواست
وز شما چاره و ره ارشاد خواست
گفت می‌شاید که من در اشتیاق
جان دهم اینجا بمیرم در فراق
این روا باشد که من در بند سخت
گه شما بر سبزه گاهی بر درخت
این چنین باشد وفای دوستان
من درین حبس و شما در گلستان
یاد آرید ای مهان زین مرغ زار
یک صبوحی درمیان مرغزار
یاد یاران یار را میمون بود
خاصه کان لیلی و این مجنون بود
ای حریفان بت موزون خود
من قدحها می‌خورم پر خون خود
یک قدح می‌نوش کن بر یاد من
گر نمی‌خواهی که بدهی داد من
یا بیاد این فتادهٔ خاک‌بیز
چونک خوردی جرعه‌ای بر خاک ریز

بازرگانی یک طوطی زیبا در قفس داشت.همینکه بازرگان قصد سفر به هندوستان را نمود.بازرگان از روی سخا به کنیزان و غلامان خود گفت که برای شما از هندوستان چه چیزی بیاورم.هریک از آنها درخواستی داشتند.بازرگان نیز قول داد که تقاضای آنها را عملی کند.
در پایان بازرگان به سراغ طوطی رفت و به او گفت که تو چه درخواست و تقاضا از من داری.طوطی گفت من چیزی به عنوان سوغات نمی خواهم.تنها درخواستی که دارم این است که هندوستان کشور طوطیان است.شما حال و احوال مرا به آنها بگوئید که یک طوطی به ناچار در قفس است و دلش می خواهد شما ها را ببیند.ضمن عرض سلام به آنها، تقاضای راه و چاره برای رهایی از قفس از آنها خواستار باش.به آنها بگو که آیا درست است که من با داشتن شوق دیدار نتوانم شما ها را ببینم و در قفس از فراق شما بمیرم.
طوطی گفت به طوطیان بگو آیا صحیح است که من در بند باشم و شما آزاد باشید و در روی درختان بنشینید.آیا وفاداری شما دوستان این است که من در حبس باشم و شما آزادانه پرواز کنید.به آنها بگو حداقل وقتی که در صحرا در صبحگاهی هستید یادی هم از من کنید.طوطی گفت یاد یاران با ارزش است.بالاخص وقتی یکی لیلی و دیگری مجنون باشد.به آنها بگو شما در کنار یارانتان خوش و من در حبس و تنها هستم.
طوطی گفت به آنها بگو، اگر می خواهید یادی از من کرده باشید،جامی از می نیز به یاد من بنوشید و قطره ای از آنرا به خاطر یاد کردن از من به روی زمین بریزید.

عشق  اسطرلاب  اسرار  ولاست
دیده بان حکمت و وصل وصفا ست
خوش بر آن مردان با تقوای دین
کارشان هر روز و شب یاد خداست

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • ۹۷/۰۶/۰۱
  • علی رجالی

طوطی و بازرگان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی