باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۱۶۷ تا ۱۱۷۳
جبر از دیدگاه اولیای الهی
جبر را ایشان شناسند ای پسر
که خدا بگشادشان در دل بصر
غیب و آینده بریشان گشت فاش
ذکر ماضی پیش ایشان گشت لاش
اختیار و جبر ایشان دیگرست
قطرهها اندر صدفها گوهرست
هست بیرون قطرهٔ خرد و بزرگ
در صدف آن در خردست و سترگ
طبع ناف آهوست آن قوم را
از برون خون و درونشان مشکها
تو مگو کین مایه بیرون خون بود
چون رود در ناف مشکی چون شود
تو مگو کین مس برون بد محتقر
در دل اکسیر چون گیرد گهر
مولانا می گوید کسی جبر و اختیار را می فهمد که چشم دلش باز باشد و به یقین رسیده باشد.خداوند کسانی را که چشم دلشان گشوده باشد،چیزی برایشان پنهان نمی باشد.آینده و گذشته که برای افراد معمولی مشخص نیست،برای اولیای خدا همانند روز روشن است.
مولانا می گوید جبر و اختیار همانند قطره ای می ماند که درون صدف بریزد و یا درون یک ظرف ریخته شود.لذا ارزش متفاوتی پیدا می کند.برداشت جبر و اختیار نیز از دید اولیای الهی و افراد عادی متمایز است.قطره ای آب در بیرون صدف کمی آب روان است.اما قطره ای آب در صدف دری محکم و گرانبهاست.
یک قطره خون در ناف آهو به مشگ خوش بو تبدیل می شود.در صورتی که در خارج از آن قطره خونی بیش نیست.جبر و اختیار نیز همانند یک قطره خون می ماند.اگر در دل ما ذره ای از معرفت الهی ریخته شود،روح و روان ما شاداب می گردد.
مثال دیگر قرار گرفتن ظروف مسی در ماده اکسیر است که آنرا به طلا تبدیل می کند.در صورتی که بدون آغشته شدن به اکسیر چیزی جز مس نمی باشد.
مولانا می گوید دل و قلب اولیای الهی همانند اکسیر می ماند ، بطوریکه یک چیز بی ارزش نزد عوام ، در نظر آنها ارزشمند است.همین جبر که به نظر عوام خوب نیست،در نرد اولیای الهی ارزشمند است.اهل باطن جبر را تسلیم بودن کامل در برابر اوامر الهی می دانند.
چو خواهی سعادت در این روزگار
مشو غافل از مرگ و از کردگار
فراموشی کار نیک و بدی
شود موجب رشد و یابی قرار
دکتر علی رجالی
@alirejali
- ۹۷/۰۵/۲۴