باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۴_ بیت اول
باد صبا
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را
منظور از صبا،باد بهاری است که صبح ها می وزد و باعث می شود که غنچه ها باز شوند. انسان ها با لباس فاخر شناخته نمی شود،بلکه انسان در زیر زبان مخفی هستند.با سخن گفتن و نوشتار او می توان شخصیت فرد را شناخت. تکان خوردن زبان همچون باد بهاری برای انسان است .
منظور از غزال آهو می باشد.اما از آنجا که معشوق گریز پای است.لذا منظور از عزال رعنا، معشوق زیبا روی است.منظور از سر به کوه و بیابان گذاشتن،یعنی آواره و دیوانه شدن است.
حافظ به باد صبا می گوید، ای باد لطیف که باعث شکوفایی می شوی، به صاحب باد بگو که دل این دیوانه را به الطاف الهی شکوفا کن.چون تو مرا دیوانه و آواره ای بیابان کرده ای.
عرفا در اشعار عر فانی خودبرای اینکه شبهه ای پیش نیاید وقتی که می خواهند با خدای خود سخن می گویند ، با یک عشق مجازی حرفهای خود را می زنند.اگر چه منظورشان صحبت با خدای متعال است.بدینوسیله آتش عشق خود را که شعله ور شده است فرو می نشانند.و حرف دل خود را براحتی به او می گویند و خود را تخلیه روحی می کنند و آرامش می گیرند.
لیلی من ترک شیرازی که نیست
من مرادم شمس تبریزی که نیست
وصف یارم بی حد و نا گفتنی است
بین عشق و عاشقی مرزی که نیست
غزل ۴ _ بیت دوم
دلجویی
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را
منظور از تفقد دلجویی کردن از کسی است.
در اینجا منظور توجه معشوق به عاشق است.
همچنین منظور از شکر خا قند می باشد.
طوطی هنگامی که همراه با صفت شیرین سخن آید ، منظور انسان های شاعر و خطیب است.اما منظور ازطوطی یا طوطی صفت، به اشخاصی گفته می شود که کارهای خود را با تقلید از دیگران و بدون فکر انجام می دهند.
انسان ها نیز همانند طوطی عاشق شیرینی هستند.با این تفاوت که انسانها دنبال زندگی شیرین مادی و معنوی هستند.اما همه امور مادی و معنوی در اختیار خدای متعال است.
حافظ می گوید رابطه ما با خدا همانند طوطی شکر خا وشکر فروش است.از آنجایی که عاشق خداوند تسلیم محض خداست،لذا سخن خود را در قالب شکر فروش و شکر خور بیان می کند.ای خدایی که معدن شیرینی روح و روان ما هستی ،چرا ما را از الطاف خود بهره مند نمی سازی تا دل و دهان ما شیرین گر دد.
بیان کرد وصف خدا را کسی
مجو جزمحبت به انسان بسی
که در عشق و آگاهی و عفو جو
که هر چیز دیگر بباشد خسی
غزل ۴ _ بیت سوم
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
عاشق و معشوق
منطور از غرور حسن آنست که انسان به زیبایی خود غره و تکبر ورزد.منظور از مگر در اینجا به معنی به یقین و شاید است.بعلاوه منظور ای گل همان معشوقی است که در ابیات قبل آمده است.عندلیب بلبلی کوچک جثه است که صدای خوشی نسبت به سایر بلبلان دارد.منظور از عندلیب شیدا،بلبل شوریده و عاشق است.همانند طوطی شکر خوار که دارای سخنان خوب است.کنایه از انسان های شیرین سخن است.در اینجا منظور خود حافظ است.
حافظ با زبان بلبل به گل که منظورش خدا است می گوید ای گل وجود من،از عاشق و شیدای خود احوال پرسی نمی کنی.شاید غرور و حسن زیبایی تو اجازه نمی دهد که پرسشی از من کنی.
همانطوری که قبلا اشاره شد عرفا سخنان و نجوای خود با خدا را در قالب بحث دو عنصر مادی می گفتند.زیرا خدا مبرا از چنین گلایه هایی چون غرور است.
طبیعی است که وقتی عاشق به معشوق خود نمی رسد ناراحت می شود و گله مند می گردد.لذا خود را می خواهد توجیه کند و علل نرسیدن به معشوق را بیان می کند تا آرام گیرد.
عشق را تفسیر و تعبیرش خطاست
عشق دانی گوهری نزد خداست
عشق ما باشد هوس,آن عشق نیست
عشق دانی ذات پاک کبریاست
غزل ۴ _بیت چهارم
اخلاق پسندیده
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
منظور از خلق،اخلاق پسندیده است.لذا منظور از خلق و لطف،یعنی با روی گشاده و خوشرویی سخن گفتن است.حافظ می گوید با خوبی و اخلاق پسندیده و خوشرویی می توان دل و افکار اهل معرفت را بدست آورد و نظر آنها را به خود جلب و آن را شکار نمود.
بعلاوه منظور از مرغ دانا،مرغ زیرک و با هوش است.بین مرغ ها سیمرغ به هوشیاری و توانایی بالا شهرت دارد.لذا منظور حافظ از مرغ دانا سیمرغ است.
اگر به غزلیات حافظ بنگریم،در می یابیم که هر غزل او همانند بسته ادویه جات است که درون هر یک از آنها را از ادویه جات گوناگون پر کرده اند.لذا از نظر وزن شعری،یکسان هستند ولی از نظر محتوا بعضا هر کدام مفاهیمی متمایز از یکدیگر دارند.بعلاوه هر بیت دارای مفاهیمی عرفانی یا عاشقانه و یا اجتماعی و یا ترکیبی از آنها دارد.
ابیات قبلی این غزل عاشقانه بود.اما این بیت اجتماعی است.در این بیت حافظ می گوید کسانی که اهل دل و نظر و فکر هستند را بسادگی نمی توانی نظر آنها را در یک موضوع عوض کنی.تنها اخلاق پسندیده و روی خوش می تواند قلوب آنها را جذب کند.
اینان چون مرغ های معمولی نیستند که با دیدن چند دانه به دام افتند و صید شوند.آنها دامها را می شناسند و بسیار روشن و با هوش هستند.اخلاق نیکو کیمیایی است که می تواند حتی اهل نظر را به سوی خود بکشاند.پیامبر گرامی دارای خلق عظیم بود و علت اصلی جذب همگان به دین اسلام همین صفت نیکو بوده است.
اولیای الهی و چهارده معصوم وقتی می خواهند با خدای متعال صحبت کنند با دل شکسته و تواضع با او صحبت می کنند.با نگاهی به دعا ها، رعایت اخلاق در مناجات با خدای متعال کاملا مشهود است.یکی از صفات خداوند ناظر بودن است و خداوند اهل نظر است.وقتی با اخلاق با اهل نظر و یا با خداوند صحبت می کنیم،با عنایت به سنخیت داشتن در اخلاق ، مورد توجه قرار می گیرد.با تند خویی و زور و فشار نمی توان نظر افراد را نسبت به یک موضوع عوض کرد.
پیغمبر ما معلم اخلاق است
در کون و مکان رفیع و در آفاق است
اسلام بپاست تا قیامت برسد
درگسترش اصول دین خلاق است
غزل ۴ _ بیت پنجم
توصیف معشوق
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
منظور از رنگ آشنایی،یعنی راه و روش مهربانی و توجه به دیگران است.سهی، یعنی راست قامت ،که معمولا برای درخت سرو بکار می برند که بین درختان بلند و مستقیم رشد می کند.لذا منظور از سهی قدان، به چیزهایی گفته می شود که قدی صاف و راست دارند.
منظور از سیما،یعنی صورت است.لذا ماه سیما به کسی گفته می شود که چهره ای زیبا چون ماه شب چهاردهم دارد.
حافظ در این بیت عاشقانه باز گله می کند و می گوید نمی دانم چرا هر کجا که جمال و جلوه ای و زیبایی هست ، بوی آشنایی به مشامم نمی رسد.همچنین می گوید نمی دانم چرا از زیبا رویان همچو ماه با قدی برافراشته و چشمان سیاه نظری به من نمی کنند.
در این بیت نیز حافظ،درد دل خویش با خدای متعال را به نحوی زیبا با معشوقی زیبا روی مجازی که دارای قدی بلند با چشمان سیاه است بیان می کند.
بار الها، به در خانه ی تو چند زنم
تا گشایی در خود، بلکه ندایی شنوم
بار الها، به من آمده در کوی رفیق
گوشه چشمی بنما، تا که نوایی ببرم
غزل ۴ _ بیت ششم
همنشینی
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را
منظور از حبیب ،دوست و معشوق است.باده پیمایی،یعنی نوشیدن شراب.بعلاوه منظور از باد پیما ، به کسی گفته می شود که کارهای بیهوده و بی ارزش انجام می دهند.همچنین به کسی گفته می شود که تهی دست است.
حافظ به عاشقان می گوید وقتی با معشوقتان همنشین هستید و مشغول نوشیدن شراب معرفت هستید، گوشه چشمی هم به عاشقان تهی دست و ضعیف داشته باشید و به فکر آنها باشید.
ظاهرا زمانی معشوق او،خدای متعال، عنایتی به حافظ داشته و حافظ از فراق یار و محبوب خود ناراحت است.
حافظ می خواهد بگوید اگر می خواهی مست گردی ،باید از طریق محبوب خود،یعنی خدای متعال، سرمست گردی.با او بودن باده پیمایی است و بدون او بودن بادپیمایی است.
همانند ماهی،تا زمانی که در آب و با آب است زنده است.زمانی مرده است که با پرش های خود از آب بیرون می جهد و یا در دام صیادان گرفتار می شود.
غزل ۴ _ابیات هفتم و هشتم
بی وفایی یار
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
حافظ می گوید برای زیبا رویان، گویا مهر و وفا قرار داده نشده است .صاحبان جمال و زیبایی هیچ عیبی ندارند ، بجز اینکه وفا دار نیستند.
این بیت عاشقانه است و کمترین بی مهری را به حساب بی وفایی معشوق می گذارد.این گله مندی ها نوعی تخلیه روحی است.
با توجه به روایات ،حضرت مسیح زنده است ودر آسمان چهارم زندگی می کند.بعلاوه ستاره زهره در آسمان سوم قرار دارد و شعرا آنرا آواز خوان آسمان گویند.حافظ می گوید که اگر سروده های مرا ستاره زهره بنوازد و صدایش در آسمان بعد به گوش حضرت عیسی برسد، آنقدر زیباست که مسیحا را برقص و طرب در می آورد.
لازم به ذکر است که حافظ در ابیات دیگر دیوان خود،این اشعار را از خود نمی داند.او می گوید آنچه استاد ازل گفت همان می گویم.لذا براحتی از اشعار خود تعریف و تمجید می کند و آنها را از خود نمی داند که شائبه خود بزرگ بینی ایجاد شود.
نظر کردم به حال یاغی و خویش
بدیدم بی وفایی را کم وبیش
نه قدرتمند غالب بر دل خود
نه ثروتمند در فکر دل ریش
دکتر علی رجالی
@alirejali
- ۹۷/۰۱/۱۳