اگر خواهی حدیث از آل عصمت
اگر خواهی سخن از علم و حکمت
بخوان اشعار منظوم رجالی
شود روح و روان با دین در الفت
آن بهشت است، که مردم همه مشتاق ورود
آن بهشت است،سرای همه ی قرب و شهود
شربت پاک بود در قدح و حوض برین
حوری و جوی ز شهد و عسل و عنبر و عود
جمعی به صدارت و امیری و ملوک
جمعی به یقین، فتاده در سیر وسلوک
برخی به گمان، برفته در پاکی نفس
قومی به غلط، روانه ای جنگ تبوک
از بهر بهشت، کی کنم سوز و گداز
از بهر خدا، من روم سوی نماز
از بهر بهشت ، یا که از دوزخ گرم
هر گز نکنم، عبادت و راز و نیاز
تا چند اسیر هوس و، میل و هوا
تا چند گرفتار خود و، مال و سرا
برخیز و دمی به سوی حق کن پرواز
تا کی به امید همه ای، غیر خدا
وقت سحر است، خیز از بهر نماز
با یار و شفیق خود، دمی راز ونیاز
در خلوت و تنهایی خود، یار طلب کن
وقت سفر است، خیز از بهر جواز
گر اهل سلوکی و نیایش با هو
بسیار مخور،فاش مکن، اندک گو
با اهل خرد، اهل قلم، هم ره شو
تا فکر و عمل ، جهت بگیرد هر سو
گر بخواهی معرفت در روح و جان و در وجود
گر بخواهی عزت و رشد و تعالی در صعود
کسب روزی کن حلال و ترک هر گونه گناه
می برد بالا ترا ،از پستی و از هر رکود
آدمی با مغز تنها ، نیست کامل در جهان
پسته و بادام هم ،مملو ز مغز است اندر آن
معرفت همراه با ، ایمان و ادراک و شعور
می کند انسان ترا ، در عالم وکون و مکان
بهترین جا،در مساجد در کجاست
هست در محراب و آن در ابتدا ست
شد علی در غرق خو ن ،در سجده گاه
بهترین سالک ، به نزد کبریاست
ما حافظ خون شهدا می باشیم
ما شیعه ای آل مر تضی می باشیم
خون شهدا، ناجی ما در دو جهان
ما شیفته ای آل عبا می باشیم
آنچه بینی، می شود گفت، واقعیت
آنچه باشد، می توان گفتا، حقیقت
آنچه بینی، آنچه باشد، کی برابر
در قضاوت، عدل و انصاف است و صحت
آدمی را دین و ایمان و یقین
می کند کامل ، وفادار و امین
آدمی را فهم و ادراک و شعور
می برد تا عرش اعلا از زمین
گر بسازی خود، به اخلاق و ادب
زندگی شیرین شود هر روز و شب
چون خروس و کرکس و اردک مباش
شهوت و پستی برد انسان عقب
دانی که جهان در اختیار است ترا
دانی که خدا امید و نور است مرا
در کون و مکان مجو بجز جبر و خیار
دانی که بشر اسیر نفس است چرا
دانی که چرا، خدا تو را داده شعور
حق داده ترا عقل و خرد بهر امور
تا روح و روان شود مهیا ی صعود
من معتقدم، خدا علیم است و صبور
سر به خاک آید، کمر خم در رکوع
موجب معراج تو در هر خضوع
دست به بالا، چشم به دنیا، در قنوت
تا به کی اهل نفاقی و دو رو
در مکتب عشق، حق دهد درس
در مذهب عشق، جان دهد کس
در مکتب و مذهب الهی
ایثار و شهادت است، چرا ترس
سالکان را عزلت و انکار نیست
عاشقان را جز خدا افکار نیست
روزه داری در طریق سالکان
جز کمال و عزت و اذکار نیست
روزه تنها آب نا خوردن که نیست
ره بسو ی سفره نا بردن که نیست
خواندن و فهمیدن قرآن نکوست
در مرام و دین ما خسران که نیست
نان و نمک و فدک، غم زهرا نیست
غصب سمت و حکومت مولا نیست
گمراهی و دوری از ولایت باشد
در مکتب او دغد غه ی دنیا نیست
بر خاتم انبیا محمد
بفرست درود خود به احمد
برنور رسل، ولی مطلق
بفرست سلام خود مجدد
بر پرچم سبز آل احمد
بنوشت کلام حق، محمد
لا حول ولا قوه الا بالله
از قدرت حق جهان بگردد
سلام بر مصطفی وبر محمد
کند رزق ترا افزون وبی حد
کند یاد نبی و آل او را
هر آنکس بر محمد آن فرستد
صل علی محمد
نور خدا محمد
این است شعار امت
صلوات بر محمد
سالکان را عزلت و انکار نیست
عاشقان را جز خدا افکار نیست
روزه داری در طریق سالکان
جز کمال و عزت و انوار نیست
گفت سجاد این سخن، در وصف ذکر با خدا
استجابت می کندحق، هر تمنا هر دعا
گاه میگردد قبول و گاه بعدا مستجاب
گاه میگردد ذخیره، تا شود روز ی ادا
نماز شب چو خوانی در دل شب
دل و چهره شود نورانی از رب
خداوندا بده توفیق آن را
بخوانم دلبر خود با دل و لب
گر شوی مرتکب خدعه و نیرنگ و ریا
گر شوی مرتکب حیله و تزویر و جفا
وانگهی غرق هوا و هوس خو یش شو ى
می رود روح و روان درپی هر میل و خطا
کاش می شد ظلم و تزویر و ستم با هر جفا
جملگی می شد برون از نفس و این قلب سیاه
واندر آن یک رنگی و مهر و خوشی جا می گرفت
قلب می گردید پاکیزه زهر ظن و گناه
مى رود ایمان و تقوا، در پی هر هرزگی
کبر و نخوت می برد ایمان ما در بندگی
شستشوی روح ما دانی نماز است و دعا
نفس دون افعی بود،چون شهوت اندر زندگی
الهی تویی مهربان هر زمان
که نزدیک باشی مرا هر مکان
منم غرق در لطف و احسان تو
بخواهم ز تو، جنتت ارمغان
الهی به آه و به اشک یتیم
عطا کن تو ظرفیتی بس عظیم
بریزی در آن نور ایمان و صبر
کنم بند گی، بر خدای علیم
الهی به خون شهیدان قسم
تو لطفی عطا کن، برین نفس هم
نما راه تقوا و دین بر بشر
نگردند گمره در این پیچ و خم
کار انسان در دو جا یکسان بود
کودکی و پیریش همسان بود
خوش بر آن کس که در زمان ممات
توشه ای دارد ،که آن احسان بود
الهی به آه اسیران و بیچارگان
فقیران و پیران و درماندگان
گرفتار گشته در این روزگار
تحمل عطا کن، بر این بندگان
عاقلان قبل از عمل ،صبر فراوان می کنند
جاهلان بعد از عمل ،فکر فراوان می کنند
خوش بر آن عالم که بر علمش عمل هم می کند
عالمان حین عمل،سیر فراوان می کنند
الهی به شب زنده داران تو
که جز تو نخواهند، یاران تو
نما لطف بسیار بر بندگان
کنند شکر نعمت ز احسان تو
الهی تویی مهربان هر زمان
که نزدیک باشی مرا هر مکان
منم غرق در لطف و احسان تو
بخواهم ز تو، جنتت ارمغان
یاد خدا نگردد، از ذهن ها فراموش
نیکی به دیگران هم، باشد ترا فراموش
یاد قیامت و مرگ ، هر گز مکن فراموش
گر کرد آدمی ظلم،، بهر خدا فراموش
خدای عظیم و جهان آفرین
هدایت نما، خلق را در حزین
نما عفو اندر دو عالم بشر
خداوند عالم، خدای برین
عابدین در بندگی،شکر فراوان می کنند
شاکرین در زندگی، صبر فراوان می کنند
خوش بر آن عاشق ،که معشوقش خداست
دائما با یاد حق ، ذکر فراوان می کنند
سزاوار ستایش ،در جهان اوست
اذان در گوش فرزندت چه نیکوست
نمازش خوانده گردد، در نهایت
بقا مختص ذات حق بود دوست
نماز با ولایت روشنایی است
وصال کردگار و دلر با یی است
ولی را جانشین کرده خداوند
اطاعت از ولی کاری الهی است
ره آورده شب قدر است قرآن
بود میراث احمد این گلستان
زبهر عاشقان آب حیات است
به کام مومنان شهد است فرقان
چون گنه آید زداید جان تو
گر اجل آید بگیرد جان تو
هر گنه ضایع کند روح تو را
با نیایش کی بمیرد جان تو
عید آمد و بلبل ز قفس نغمه کنان رست
طوطی دل از بند بدن رقص کنان جست
هر کس که در این ماه ز بیگانه جدا شد
با دلبر دیرینه خود طرح نهان بست
هر که دارد نظر آل عبا بسم الله
این جهان رهگذری بهر رضا بسم الله
حفظ دینی که محمد بودش پایه گذار
هدف نهضت شاه شهدا بسم الله
من چو خارم به کنار گل خوشبوی علی
دست گل چین زمان چید گل روی علی
تیغ کین تابه جبین شه عالم بنشست
غرق خون گشت چو گل، قامت و گیسوی علی
مرغ دل پر می زند سوی دیار فاطمه
گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه
هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجوست
تا بجوید بینوا خاک و مزار فاطمه
عبادت چون غذاى روح و جان است
ادایش روز و شب قوت روان است
بریدن از خود و طى کمال است
نجات هر کسی مرهون آن است
خوشا آنان که در راه ولایت
رها کردند جان و مال وثروت
برای حفظ دین و راه یزدان
گذشتند از زن و فرزند و مکنت
الهی سینه ای ده پر ز حکمت
ببینم سر و رازی را ز خلقت
ندارم جز خدا، ورد زبانم
زبانی ده که گویم شکر نعمت
شد نیمه ماه رمضان جشن ولادت
باشد همه جا شور وصفا بهر ولایت
آورده به عالم گهر ی دخت پیمبر
صورت چو علی قد چو نبی ,بهر هدایت
روح من سرکش و فرمانبر میل و هوس است
منم آن بنده شیطان که اسیر قفس است
چه کنم تا که شوم دور ز نفس و دل خود
هر چه آورد سرم مستی و کار عبث است
بهشت فاسقان در این جهان است
بهشت زاهدان در لا مکان است
بهشت عاشقان اندر دو عالم
بهشت و دوزخ ما در نهان است
ای محمد، مظهر خلق خبیر
صاحب حمد و مقامی بی نظیر
خلق را خارج ز گمراهی کنی
حکم حق، جاری نمودی در غدیر
دیر فهمیدم که مرگ آید بسوی هرکسی
دیرفهمیدم که رزق ما رسد حتی خسی
دیر فهمیدم که ایزد ناظر احوال ما
پس چرا هر روز و شب دل واپسی
دیر فهمیدم که عصیان کرده ام در بندگی
دیر فهمیدم که تنها اوست اندر زندگی
ای بشر تا کی اسیر این و آن و نفس خود
دیر فهمیدم زمان طى شد و ما در بردگی
نور قرآن در جهان امشب هویدا مى شود
نفس دون پاکیزه وافعال انشا مى شود
روح و جان مسرور و دل سوی خداست
سرنوشت آدمی تعیین و امضا مى شود
محمد با نبوت را پذیرفتم، پذیرفتم
امامت با عدالت را پذیرفتم، پذیرفتم
یگانه خالق عالم، به یکتایی پذیرفتم
معاد اندر قیامت را پذیرفتم، پذیرفتم
فاطمه ام ابیها، صاحب علم و کمال و اطهر است
عمر آن گل،شش برابر نقطه های کوثر است
کی شود مهدی بیاید تا کند تفسیر آن
همسر دخت نبی، مولود کعبه، حیدر است
عدو مى گفت مولا بی نماز است
شهادت در حرم گویای راز است
ولایت تا ابد پاینده گردید
که تفسیر حقیقت کارساز است
شهادت موجب افشای افکار
حقیقت دیده گردد نزد اغیار
علی در کعبه گوید آرزویش
کند خوشبختیش ابراز و اظهار
دوستی گردد عیان، اندر مصیبت یا که فقر
جز خدا حامی نباشد، در سرا شیبی قبر
تا به کی غافل ز خود در این سرای بی وفا
دشمن ما در درون جان بود تا روز حشر
عده ای با کار خود، نابود هر آیین کنند
عده ای با لفظ خود، دین خدا، بدبین کنند
دین فنا گشت و چه ها شد ، چون که باز
عده ای دین خدا را، با غرض، تبیین کنند
اهل احسان و شفقت گهری یکدانه
قدر دانان محبت چو صدف دردانه
جان فشانی و گذشت شهدا الگو کن
بهر ایثار و لقا پیش خدا جانانه
ذکر حق را از زبان انبیا باید شنید
درک آنرا با بیان او لیا باید چشید
فهم و تفسیر حقایق مشکل است
با معلم می توان بر مقصد و منزل رسید
قرآن شده نازل به زبان عربی
تا فهم شود ذکر خدا در اثری
نازل شده در شان و نه در اصل وجود
با وحی سخن گفته خدا با بشری
گفت پیغمبر به زهرا این سخن
در خصوص امر حق بر مرد و زن
کاهلی اندر نماز و کاهلی در وقت آن
موجب رنج و بلا ی جان و تن
فاطمه جانانه ای ، بهتر ز حور
او نشد تسلیم نا اهلان به زور
نور هستی در دو عالم فاطمه
فاطمه کفو علی، همتای نور
ذکر ما ذکر لسانی با خداست
ذکر قلبی در خفا وبی صداست
ذکر دیگر در عمل باشد نه حرف
یاد حق همواره ذکر اولیاست
قلب پاک و روی باز و شرح جان
جملگی باشد صفات مو منان
می کنند انفاق از کسب حلال
مردمان آسوده از انفاقشان
حج تجلی گاه روز محشر است
خود مثالی از سرای دیگر است
طوف و قربانی ز حج اصغر است
طوف حق اما ز حج اکبر است
حج مطار مومن خوش سیرت است
حج نمودی از حضور امت است
حاجیان را خانه حق قصر نیست
حج خلوص است و صفا و قدرت است
ره آورد شب قدر است قرآن
بود میراث احمد این گلستان
کتاب معرفت سرچشمه ی نور
که نورانی شوی از پرتوی آن
چون گنه قلب ترا تسخیر کرد
ذکر حق کی بر دلت تاثیر کرد
هر که نفس خویش را درمان نکرد
کی مرام و مشی خود تغییر کرد
السلام ای گوهر دریای جان
چلچراغ مجلس ای نور جنان
طایر خلد برینی و شهید
چون خریدارت خدای لا مکان
خدا نازل نموده بهر انسان
متاعی چون گوهر ، دری چون فرقان
نماز است ارتباط حق و مردم
که واجب گشته آن بر هرمسلمان
آخرین حرف نبی بر مسلمین
دستگیری از ضعیف و ذکر دین
با عمل بر دین حق بالا روی
مرگ با عزت،به از تسلیم کین
در زمستان مومنین را چون بهار
فرصتی باشد به نزد کردگار
تا کنند راز و نیایش با خدا
صحبتی با خالق لیل و نهار
ایمان به خدا امید ما گشت
دین حافظ ما زهر خطا گشت
حرص و حسد وغرور فرجام
نابودی دین شد و بلا گشت
پانزده رنج و بلای جانگداز
آیدت گر سست انگاری نماز
اندر این دنیا و اندر آخرت
گر نباشد با خدا راز و نیاز
عبادت ذکر تنها با خدا نیست
پیمبر گفت، در دین انروا نیست
عبادت را بود اعمال ظاهر
نماز و صوم و حج، اندر خفا نیست
آنکه ضایع می کند حق صلات
کی بنوشد از لبش آب حیات
حق آن بر بندگان سنگین بود
یاد یزدان موجب قرب و ثبات
تا به کی خونابه ریزم همچو ابر
از غمت لبریز گشته جام صبر
شعر هجرت را سرودن تا به کی
تا به کی مردم دچار ظلم و جبر
عبادت ذکر تنها با خدا نیست
پیمبر گفت، در دین انروا نیست
عبادت جملگی حبل المتین است
نماز و صوم و حج اندر خفا نیست
با نفی غرور و ترک عصیان
دین حفظ کند تو را ز شیطان
خواهی تو صراط حق تعالی
ایمان به خدا و ذکر یزدان
سر آغاز هر کار، با ذکر هو
نبی را کند حفظ ، در نار او
تجلی کند حق تعالی عیان
گلستان شود،آتش آن عدو
کتاب دین و دانش،باب رحمت
هدایتگر بود ما را ز غفلت
کتاب حق بود آن لوح محفوظ
بود هر آیه اش اسرار خلقت
اگر خواهی شوی محبوب جانان
تلاوت کن مکرر ذکر یزدان
قرایت کن کلام حق ز تدبیر
به تعلیمش شود دنیا چو رضوان
خدایا مصطفی گوید سخن چند
برای مردم و اصحاب در بند
کتاب دین و آیین خدا را
کلام وحی و آیات خداوند
کتاب عشق و تقوا سوی سبحان
بود هر آیه اش نوری ز رحمان
کلام حق بود عالیترین ذکر
ستون محکم ایمان و عرفان
ذکر قرآن مجید، جملگی نور ونوید
با عمل کردن به آن،رحمت حق را مزید
ذکر حق گویان به شب، نور یزدان است و رب
هر کسی گوید به لب، می دهد ما را امید
عامل خوشبختی و رفع نیاز
در نماز است و نمازی چاره ساز
عامل بدبختی و فسق و فجور
در گناهان است و دوری از نماز
گنه در اهل دل راهی ندارد
دلیلی غیر خود خواهی ندارد
گنه را چون نجاست می توان دید
لذا خوردن از آن جایی ندار د
از مسیر حق جدا گشتن خطاست
خاطیان را عاقبت رنج و بلاست
همره روز جزا، افعال توست
سر نوست سرکشان،شوم و جزاست
بشنو از اهل یقین و معرفت
نی زهر بیگانه و شیطان صفت
بشنو از قرآن و عترت رمز و راز
راه و رسم زندگی و منزلت
السلام ای گوهر دریای جان
چلچراغ محفل و نور جنان
طایر خلد برینی و شهید
رهنمای عاشقان در هر زمان
گر بخواهی روی حق اندر لقا
سجده کن بر در گه پاک خدا
گر پذیرای تو شد یزدان پاک
می برد چون حر به نزد اولیا
گر خریدار دل و جانت خداست
جایگاهت در جوار اولیاست
می برد هفتاد و دو یاران خود
جای آنها بر سریر کبریاست
ولایت ریشه و اصل و عمود است
چو سدی پیش افکار جمود است
مسلمان در پناهش در امان است
ولایت رابط حق و شهود است
شیعه یعنی استقامت در نبرد
حق مظلومان ستادن همچو مرد
این بود آیین و رسم شیعیان
در نبرد حق و باطل تا ابد
زینت زن در اطاعت از خداست
دور گشتن از گناه و هر خطاست
زینت زن در عفاف و پاکی است
بندگی وزهد کار اولیاست
روزه ذکر است و دعا و رمز و راز
یاد معبودی که باشد بی نیاز
خواندن و فهمیدن قرآن نکوست
با صدای دلنشین و دلنواز
دعوت خاص خدا،ماه خداست
در ضیافت،جملگی نور و صفاست
نفس را مدفون کند ذکر و دعا
روح تو مهمان خاص کبریاست
سر به خاک آید، کمر خم در رکوع
موجب معراج تو گردد خضوع
دست به بالا، چشم بسته در قنوت
تا به کی ، اهل نفاقی و جزوع
روزه تنها آب نا خوردن که نیست
ره بسو ی سفره نا بردن که نیست
روزه تمرین جهاد اکبر است
روزه در خوابیدن و گفتن که نیست
گر بکاهی غم مردم، نبری رنج و عذاب
گاه در عالم خاکی، و گهی وقت حساب
غم مردم ، غم خود دان ، به علاجش پرداز
تا که عمر است تورا ، کن عملی بهر ثواب
از بهر نجات و دفع شیطان
تقوا و عمل به شرع و قرآن
منجی بشر ز جهل و غفلت
ایمان و عمل به حرف یزدان
دانی که چرا درون انسان مخفی است ؟
دانی که چرا حکم خدا ، گه دفعی است ؟
احکام شریعت همه از بهر کمال بشرند
دانی که چرا نفس بشر ، چون افعی است؟
چون گنه قلب تو را تسخیر کرد
ذکر حق کی بر دلت تاثیر کرد
اژدهای نفس گر باشد رها
آدمی را در غل و زنجیر کرد
خوشا آنکس که قرآن رهنما بود
چراغ دین و دانش رهگشا بود
ندارد رهنمایی جز ولایت
که قرآن و ولایت از خدا بود
الهی لحظه ای بر ما نظر کن
امید نفس دون را بی اثر کن
مصون بنما مرا از هر رزالت
مرا دور از بلا و هر خطر کن
الهی چشمه ای از نور ایمان
عطا بنماز مهرو لطف و احسان
الهی دست ما گیر از خطاها
پشیمانم ز لغزشها و کفران
الهی عیب و عذر ما کثیر است
عبودیت علاج بی نظیر است
خدایا بخششی بنما ز رافت
سقوط من گناهان کبیر است
برزخ است حایل میان مرگ و حشر
گر برون آیی از این زندان و حصر
تا قیامت سر رسد با اذن رب
می شود وقت حساب و روز جبر
آنکه ضایع می کند حق صلات
کی بنوشد از کفش آب حیات
حق آن بر بندگان سنگین بود
اول وقت است ما را باقیات
خدا نازل نموده بهر انسان
متاعی چون گوهر ، دری چون فرقان
نماز است ارتباط حق و مردم
که واجب گشته آن بر هرمسلمان
خداوندا در این شب های قرآن
ببخشا هر گناه و جرم و نسیان
کتاب معرفت ، سرچشمه نور
کند روشن چراغ فضل و ایمان
اگر خواهی شوی محبوب جانان
تلاوت کن کلام و ذکر سبحان
چو توام باعمل با فهم گردد
بود راه نجات و دفع شیطان
شب اجر است و محتاج ثوابیم
شب بیداری و ذکر است و خوابیم
تویی دریای رحمت،نور مطلق
شب عفو است و مشتاق جوابیم
شب قدر است و ایام عبادت
نصیب نور حق گردد شهادت
شکستند حرمت محراب و مسجد
به خون آغشته شد دین و سیاست
دست بالا می بری بهر قنوت
لیک در فکر زر و پولی و قوت
این رکوع و سجده و راز و نیاز
باعث رشد و صعود است وثبوت
در پی دنیا مرو در زندگی
پیشه کن تقوا و زهد وبندگی
راه علم و معرفت را پیشه کن
گر بخواهی عزت و آزادگی
سی روز گذشت و عید فطرت آمد
پاکی ز گناه و ترک ظلمت آمد
آلودگی از روح و روان، رخت ببست
شادی و سرور بی نهایت آمد
نبی گفتا ستون دین نماز است
که معراج مسلمانان نیاز است
ادای ذکر حق روشن کند دل
بسوی وصل حق آن را جواز است
گر درک کنی شمس و قمر می رخشند
گر درک کنی جن و بشر می گردند
عالم همه تسبیح خدا می گویند
گر درک کنی چرخ و فلک می چرخند
بهترین اعمال ما،دانی که چیست
جز عبادت نزد حق،چیزی که نیست
این عبادت ها همه سازندگی است
چون برای خالق عقل است و زیست
عجب ماهی است این ماه عبادت
مه ارض و سما و قدر و رحمت
بود ماه خدا و عشق و تقدیر
دهد آرامش و صبر و طهارت
نماز است عامل دوری ز خسران
انیس قبر و نور دل بود آن
چراغ رهنما و زینت ما
بهای جنت است و عز انسان
مو منان دارند صفاتی اینچنین
صبر و ایمان ،همره علم و یقین
باحیا و اهل تدبیر و خرد
زهد و تقوا شد مرام مو منین
منزلگه جسم، می شود در دل خاک
منزلگه روح، می شود برزخ پاک
چند ماهی تو کنی رشد و نمو با مادر
این جسم به خاک و می روی در افلاک
حج تجلی گاه روز محشر است
وحدت و همبستگی دیگر است
حج امید و شور و شوق مردمان
طوف حق را در زمین ،جلوه گر است
بر خیز ز خواب، وقت دیدار شده
برخیز و بخوان، که حق خریدار شده
صبح است و کنون وقت نماز است تو را
برخیز و ببین، جهان پدیدار شده
توحید و نبوت سبب حفظ حیات است
قرآن و معاد موجب رشد صفات است
حق است و حقیقت علل حفظ ولایت
اسلام و شریعت همه جا راه نجات است
وقت سحر است،خیز از بهر نماز
با یار قدیم خود ، دمی راز و نیاز
در خلوت و تنهایی ، با یار سخن گو
هنگام سفر ، به نام او کن آغاز
با ترک عبادت، ز خدا دور شوی
از نور خدا خارج ومغرور شوی
شیطان بنگر، که رانده از حق گردید
در محضر حق ذلیل و مهجور شوی
مهمان خدا اسیر و سر گشته شده
در مهلکه از فرط عطش کشته شده
حجاج گرفتار و خدا می خواهند
در راه ادای حج خود مانده شده
بهترین مرگ بشر ، فیض شهادت باشد
بهترین هشدارها، از سوی فطرت باشد
بهترین منزل برای آدمی باشد بهشت
بهترین اعمال ها، ذکر و عبادت باشد
آدمی تشکیل گردد ، از علق
جان بگیرد از خدا، رب الفلق
قطره ای وارد شود در هسته ای
چون شود کامل ، بیاید با طلق
این مقام دنیوی دارد زکات
گشته واجب بر شما همچون صلات
چند روزی این امانت دست توست
تا توانی خدمتی کن در حیات
آنان که ز خود عبور و بیدار شدند
شمع دو جهان گشته وابرار شدند
از فیض عروج شهدا نور بتابید
عالم شده نورانی و انصار شدند
شیعه یعنی استقامت در نبرد
در نبرد حق و باطل تا ابد
این بود آیین و رسم شیعیان
حق مظلومان ستادن همچو مرد
خدا می رهد یوسف از قعر چاه
دهد شوکت وعزت و قدر وجاه
نشاند به تخت و دهد علم خویش
خدا می نماید به او چاه و راه
شکر نعمت بر همه واجب بود
هر که آرد بر زبان غالب بود
موجب افزایش رزق است و قوت
بین خدا بر جملگی صاحب بود
بهترین آئین و جشن بی نظیر
عید قربان باشد و فطر و غدیر
در کنار شادی و شور و سرور
بین چه اهدافی رفیع و بس کبیر
ای آنکه فلک قامتش از هجر تو طاق است
امروز جهان یکسره میدان نفاق است
شو واسطه تا مهدی موعود بیاید
ایام پر از ظلم و جدایی و فراق است
نماز با ولایت روشنائیست
وصول کردگار و دلربائیست
چو خوانی روح تو آید به پرواز
مقدم در امور زندگانیست
حج فقط سعی و صفا و قصر نیست
شب برو در منزل و کوی خدا
حاجت خود را بگو با یک ندا
جان خود را از گناهان بیمه کن
با توسل ،با نیایش، با دعا
در راه ولا چه اشک خون ریخته شد
از بهر خدا سکوت و لب دوخته شد
تا دین نبی بماند و حفظ شود
شمع دل شیعیان چه افروخته شد
هر که باشد در پناه کردگار
نیست او را غصه و اندوه و زار
می دهد فرمان خدا بر آب نیل
تا که موسی بگذرد از کارزار
از برای فهم و درک آیه ها
در مثال آید بیان هر ندا
آیه ها تفسیر گردد تواما
تا بفهمی حرف والای خدا
همه عالم کتاب هو می باشد
این کتاب جستجو می باشد
لیک قرآن کتاب مکتوب است
برگ برگش پیام او می باشد
آدمی را دین به بالا می برد
در بهشت و نزد مولا می برد
دین برد ما را به سوی کوی دوست
از زمین تا عرش اعلا می برد
اولیای حق ،برای حفظ دین، جان می دهند
دین احمد را بیان و جهد و دستان می دهند
اهل بیت آگاه و دانا بر علوم هستی اند
ملجا درماندگان و نور یزدان می دهند
گر بکاری در دلت بذر گناه
گر کنی غفلت ز احکام اله
نیست محصولی بجز رنج و عذاب
گر توانی توبه کن در بین راه
این جهان مزرعه ای اعمال ماست
تخم آن در فکر و در افعال ماست
خار و گل محصول کشت ما بود
رشد خار از دوری و اغفال ماست
Ali Rejali:
نماز با ولایت روشنائیست
وصول کردگار و دلربائیست
ولایت ریشه و اصل و عمود است
ستونی محکم و روح خدائیست
دین به معنای اطاعت از خدا ست
معتقد باشی به یکتایی رواست
دین بود مجموعه ای از امر حق
شکر معبودی که جانها را شفاست
هر که می خواهد کند توبه ز افعال شنیع
او بپردازد حقوق دیگران را خود سریع
وانگهی با قلب و با اذکار گوید توبه اش
دور گردد از گناه و معصیت، آنها جمیع
سراینده دکتر علی رجالی
- ۹۶/۰۷/۲۹