خون به دلم ، ای مه تابان ، چرا رخ ز همه مخفی و پنهان ، چرا
دیده ای ما منتظر روی تو ست رو ننمایی ، به یتیمان ، چرا
با آمدنت دلم صفا می یابد باران امید دم به دم می بار د
عشق تو به جان ما ، زده آتش ها خنده به لبان بینوا می آید
با آمدنت جهان گلستان گردد بیداری ما ز فهم قرآن گردد
یاد خوش تو ، به دل دهد آرامش دوری بشر ز نفس و شیطان گرد د
- ۹۴/۰۷/۱۶