باسمه تعالی
وصف پدر
پدرم داشت توکل به خدا ، در هر حال
مهربان بود و مقید به اصول و اعمال
الگوی ما پدرم بود ، ندیدم خطا
اهل احسان و کرم بود ، نه دل بسته به مال
سراینده
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
وصف پدر
پدرم داشت توکل به خدا ، در هر حال
مهربان بود و مقید به اصول و اعمال
الگوی ما پدرم بود ، ندیدم خطا
اهل احسان و کرم بود ، نه دل بسته به مال
سراینده
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
شرح دوران
می کنم یاد ، نکاتی ز خود و اهل و عیال
آن به تفکیک ، جوانی و کهولت ، هر سال
گر چه سخت است بیان همگی ، هم دشوار
شرح دوران همه را ، بر همگان ، با افعال
سراینده
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
دوران زندگی
گذر کردم به سرعت کسب دانش
جوانی را به علم و کار و کوشش
میانسالی به تحقیق و کتابت
به پیری نشر علم و جنب و جوشش
شرح دوران
می کنم یاد ، نکاتی ز خود و اهل و عیال
آن به تفکیک ، جوانی و کهولت ، هر سال
گر چه سخت است بیان همگی ، هم دشوار
شرح دوران همه را ، بر همگان ، با افعال
باسمه تعالی
وصف پدر
پدرم داشت توکل به خدا ، در هر حال
مهربان بود و مقید به اصول و اعمال
الگوی ما پدرم بود ، ندیدم خطا
اهل احسان و کرم بود ، نه دل بسته به مال
تعداد فرزندان
پدرم صاحب اولاد زیاد است دو چند
حاصل عمر شریفش ، شده نه فرزند
چار دختر بود و پنج پسر ، در دوران
همگی اهل نمازند و مقید ، خرسند
پدر و مادر
در خصوص پدر و مادر بی همتایم
از خدا مغفرت و اجر الهی خواهم
قدر شان بعد حیات هست دو چند
رهنمایند مرا چون صلحا در راهم
فعالیت های اجرایی
بعد یک سالی ز برگشت فرنگ و کسب علم
دکترا دایر نمودم، با تلاش و صبر و حلم
من معاون گشتم و کارم دو چندان شد ولی
کار اجرایی نشد مانع ز تحقیقم که صلم
امور جاری
چند سالی روز و شب در گیر اجرا در امور
جز رضای حق تعالی ، من نکردم گه قصور
کار مردم بی درنگ اجرا نمودم هر زمان
با تدبر کردن و کار مداوم هم حضور
علوم ریاضی
من ندارم دلهره یا اضطراب
در ریاضی و رقوم و در حساب
عاشق آن باشم و شوقم دو چند
گشته ام فارغ ز تحصیل و کتاب
دوره کارشناسی
گشته ام قادر به اخذ مدرک علم حساب
اصفهان باشد محل اخذ و می باشد خطاب
یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت شمسی است
موعد اخذ و فراغت از ریاضی و کتاب
مشورت
گر نباشم مطمئن از نقل قول دیگران
من تامل می کنم ، تاصحتش گردد عیان
مشورت ها می کنم اندر مسائل در امور
با صبوری و تامل ، می دهم انجام آن
پشتکار
گر یقین پیدا کنم، در صحت انجام کار
می دهم انجام آن را ، با تلاش و پشتکار
رمز پیروزی تفکر باشد و سعی و تلاش
نیست تعجیلی مرا در حین اجرا، یا فشار
نظم
نظم در کار و مراعات حقوق دیگران
از خصایص باشد و هستم مقید هر زمان
چون زمان پیوسته باشد،پس چرا اندوه و غم
در نبود وقت و ابراز شرایط یا فغان
مباحث
دوست دارم بشنوم تا آن که گویم با زبان
در مباحث در علوم و در مصاف دیگران
آنچه می آید به ذهنم ،آن نگویم بی درنگ
مختصر گویم سخن درپاسخ و هم در بیان
انجام کار
کارها آسان شود ، در حین اجرا ، مدتی
از بزرگی یا ز سختی ، من ندارم وحشتی
گر یقین پیدا کنم بر صحت کاری نخست
با توکل می کنم اجرا، نخواهم فرصتی
رهایی ذهن
می شود گاهی ، به خواب آید نکاتی آن مرا
چند نوبت می نویسم،تا شود ذهنم رها
همچنین در حالت بیداری و در لحظه ای
نکته ها آید به ذهنم در ریاضی ره گشا
ثبت
ذهن من دائم اسیر علم و شعر است و امور
می نویسم آنچه می گردد به افکارم خطور
چون که فرار است علم و ثبت آن لازم بود
یک جرقه منشا خلق اثر گردد چو نور
مبنای علوم
علم مبنایش بدیهیات باشد در علوم
گر چه باشد آن ریاضی و حساب و یا رقوم
سالها نزد اساتید ریاضی و علوم حوزوی
بهره ها بردم ز افکار و مطالب چون عموم
کارهای علمی
کار علمی را گروهی می دهم انجام آن
ضبط می گردد مباحث ، تا شود اتمام آن
هر شکستی در نتایج، می کند حساس ما
تا که علت را بیابیم و شود اقدام آن
کسب موفقیت
رتبه ی اول شدم ، در اخذ مدرک ، دکترا
در سه مقطع رتبه ی اول شدن کاری روا
اخذ کردم ، دکترایم را ز خارج ، از فرنگ
ده سالی شد سه دوره ، سخت بود و با صفا
دوران تحصیل
دکترا بود فقط کار و پژوهش تنها
چار سالی به درازا شد و ماندم آنجا
آمدم سوی وطن، بعد فراغت ، چه زود
درسها دادم و تحقیق نمودم اینجا
اساتید حوزوی
رنجبر باشد دگر استاد من در فهم دین
او کند تبیین مطالب با مثالی دلنشین
من تلمذ کرده ام اشعار دینی با نوار
درس ها و گفته های عالمان و سالکین
تحصیل
چه سختی ها کشیدم بهر تحصیل
نباشد فرصتی گویم به تفضیل
ز دوران جوانی تا به پیری
مداوم می کنم تحقیق و تحلیل
اشعار
چه شب هایی نوشتم متن اشعار
غزل بود و قصیده ، وصف اطهار
اخیرا با رباعی گفته ام شعر
سرایم مثنوی ، نا گفته بسیار
غمگسار
چه غم هایی نهفته در دل و جان
نگویم جز خدا بر این و بر آن
خدا باشد انیس و صاحب دل
به او گویم چه اسراری که پنهان
استاد راهنما
رهنمایی میکند بیکر مرا در دکتری
در شفیلد انگلستان، عالمی بیمدّعی
بود بیکر صاحب فهم و شعوری کم نظیر
هم به کارش جدی و هم مهربان و باصفا
رشته تحصیلی
رشته ی تحصیلی ام باشد مجرد ، چون حساب
سخت باشد در ریاضی ، در قضایای کتاب
کاربردش در فیزیک می باشد و آن پایه ایست
کسب آن راحت نباشد در فنون و با شتاب
طی دوران
وقت آزاد خودم صرف زن و بچه گذشت
کس نگویم به من و اهل و عیالم چه گذشت
چل سالی بشود صرف علوم و تحقیق
آخر عمر به شعر و غزل و کوچه گذشت
اتلاف وقت
می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف
وقت خود را بنمایم دو چندان با نظم
اولویت به مسائل دهم و کار و هدف
تدوین
اکثر کار و امورات مدون گشته
منتشر کردم و در سایت معین گشته
غیر تحقیق کنم پخش امور کاری
از برای همگی نشر و مزین گشته
اهل قلم
گر به ظاهر شده ام باز نشسته،لیکن
کار من گشته دو چندان، کماکان بر تن
می دهم نشر ریاضی و کتابت مشغول
نیست بر اهل هنر، اهل قلم ، دم بستن
هدیه
هدیه ای بود خدا داد به من با آهی
من پرستار پدر بودم و مادر گاهی
شاعری را ز پدر دارم و الطاف خدا
او مرا داد نشان با عمل و حق خواهی
شرح دین
چند سالی است که من شعر روان می گویم
وصف دین با قلم خویش عیان می گویم
شرح دین گویم و اوصاف امامان با شعر
آنچه دانم به زبان آید و آن می گویم
وصف مادر
دوری مادر و هجر ابدی، خسران داشت
سوخت چون شمع و به حق ایمان داشت
گر چه او نیست به دنیا، ولی یادش هست
عشق او در دل ما هست، ره خوبان داشت
دیوان اشعار
اگر خواهی کلام از آل عصمت
سخن از انبیا و شرح حکمت
بخوان دیوان اشعار رجالی
کند افزون تورا در علم و رافت
ریاضی
گشتست رجالی به نظر باز نشسته
از دولت فرخنده و اقبال خجسته
هر گز نکند ترک ریاضی و غزل را
فارغ نشود از غم امروز و گذشته
رباعیات
رجالی با رباعی کرده آغاز
نوین فصلی ز اشعار سرافراز
خدایا یاورش باش و مدد کن
که شعرش بر جهان افکند آواز
سوگ همسر
آن بلبل خوش نوای دمساز
یکتا گوهری و محرم راز
روحش سوی جنت برین رفت
آن همدم و همسری سر افراز
انعکاس
منعکس گردد کلام حق تعالی هر کجا
از طریق سالکین و انبیا و اولیا
چند سالی من تلمذ کرده ام در فهم آن
تا سخن سنجیده گویم در بیان و هم رسا
پایتخت فرهنگی
من به دنیا آمدم ، در شهر زیبای جهان
پایتخت علم و فرهنگ و شهیدان، اصفهان
سومین فرزند مادر باشم و اهل و عیال
تا ابد مدیون مادر هستم و مهرش چنان
شیر زن
مادرم شیر زن و راضی و با جرات بود
در مصاف دگران، محکم و با قدرت بود
ترک ما کرد ، ولی درس فداکاری داد
در کنار پدرم یاور و با همت بود
فوت همسر
سخت باشد رحلت همسر برای همسرش
ضربه باشد بر روان و بر تن و بر پیکرش
زندگی مانند تسبیح است،گر دقت کنید
دان قوام زندگی کفویت است با شوهرش
تجارب
می کنم نقل تجارب به زبانی ساده
حاصل عمر بود ، بهر خلایق مژده
تا کنم راه فروزان و شوم چون شمعی
روشنایی دهم و راه سعادت ، ایده
سوگ مادر
ای تراب تیره ، این یکدانه گوهر ، مادر است
نیک میدارش که از دلدادگان حیدر است
بود بیرق دوز شاه تشنه کام کربلا
زین سبب جمله امیدش آن شهید بی سر است
طبع شعر
پدرم داشت زمینه که سراید اشعار
نیست آثار ز وی ، جز دو سه بیتی اظهار
او به خیام نظر داشت ، رباعی می خواند
با مفاتیج عجین بود ، چو شعر و اذکار
وقت
بهترین گوهر بود وقت و بود دری گران
سعی دارم بهره ها جویم ز عمر و هم زمان
دائما در حال تحقیق و تلاش و کوششم
عمر ما محدود می باشد ، چه می دانی از آن
انجام امور
کارها آسان شود در حین اجرا مدتی
از بزرگی یا ز سختی من ندارم وحشتی
گر یقین پیدا کنم بر صحت کاری نخست
با توکل می کنم اجرا، بدون صحبتی
نام فرزندان
نام فرزندان مادر ، جملگی از اوصیاست
اصغر و اکبر ، علی و فاطمه از اولیاست
عصمت و زهرا ، محمد ، با فرشته هم حمید
توصیه بر نام نیکو در پیام انبیاست
مدیریت
در مدیریت به پا کردم ریاضی ، دکتری
غیر چندین رشته ی دیگر که گردد هم به پا
من معاون بودم و کارم فزون شد در نظام
اولین دوره شود دایر ، بود کاری روا
صفحه شخصی
سایت ها و صفحه دارم از ریاضی در علوم
دسترس باشد برای اهل علم و هم عموم
کلیه اشعار من در سایت شخصی آمده
در تلگرام است آثار و بود نثر و رقوم
آثار
چند سال است که از وصف امامان گویم
سخن از پاکدلان در همه دوران گویم
پنج دفتر شده آکنده ز اشعار لطیف
بهر معصوم سرایم غزل و آن گویم
عشق مادر
عشق مادر زده شعله به دل و پیکر من
جانفزا بود برای پدر و یاور من
یاد آن لحظه خوش مهر و محبت، جان داد
در فراقت چه کنم، بال و پر و مادر من
سروده ها
نیمهشبها میسرایم من غزل
لذتش شیرینتر از شهد و عسل
حاصلش سرشار از شور و سرود
رنج و عشق و همت است این ماحصل
وقف
عهد و پیمان بسته ام در زندگی
تا که بنمایم خضوع و بندگی
با خدای قادر و بی انتها
وقف حق گردم ، همه جان و دلی
حافظ قرآن
دخترم حافظ قرآن و رشید و داناست
حاصل تربیت مادر و الطاف خداست
مادرش نزد خدا رفت ولی حق با اوست
فاطمه همدم و محبوب و عزیز باباست
دل من
شب و شعرم حکایت از دل من
غزلهایم، شکایت از دل من
رباعی گفتهام در گوش ایام
که جانم شد روایت از دل من
نقش پدر
پدرم اهل هنر بود ، توانا و فهیم
شهرتش هست رجالی و به نام است کریم
رهنما بود مرا با عمل و گفتارش
اهل اکرام و سفر ، فرد جوانمرد و حکیم
سراینده
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
ناجی
شده ام اسیر خویش و شده ام غرق گناه
من گرفتار خود و نفس و درونی جانکاه
غوطه ور در لجن و در هوس و در گرداب
ناجی ماست خداوند عظیم و آگاه
سراینده
دکتر علی رجالی