دشت بلا
نور یزدان در زمین نینوا
عالمی کرده بپا در کربلا
از برای سلطه در جنگ و نبرد
آب را بستند در دشت بلا
دشت بلا
نور یزدان در زمین نینوا
عالمی کرده بپا در کربلا
از برای سلطه در جنگ و نبرد
آب را بستند در دشت بلا
برگشت
آب و آتش همره خاک و هوا
باعث ایجاد انسان و بنا
آدمی برگشت دارد سوی خاک
نیست انسان بی عقاب و او رها
فطرت انسان
شهادت بهترین مرگ بشر هست
عبادت بهترین بار سفر هست
دهد فطرت به ما هشدار لازم
ره شیطان خطا و پر خطر هست
حاجیان
حاجیان رفتند ، یکسر در منا
پس کجا رفته ، شهید سر جدا
من ندیدم نازنین را در حرم
او چرا رفته به سوی کربلا
صاحب الزمان
ای کاش، که صاحب الزمان می آمد
صوت شه جان ز هر مکان می آمد
عشق تو به جان ما ، زده آتش ها
دستور قیام ، بی امان می آمد
شه شاهان
خون به دلم ، ای مه تابان ، بیا
رخ ز همه مخفی و پنهان ، بیا
دیده ی ما منتظر روی تو ست
جان به لبم ، ای شه شاهان، بیا
حرام اندر حرام
حسین ابن علی را مکه دام است
که خونریزی حرام اندر حرام است
اگر چه حج او کامل نگردید
امید مسلمین و او امام است
کمک
محبت بر فقیران و یتیمان
رضای حق بود از بهر انسان
کمک بنما به خویشان در مصائب
کمال ما بود نیکی و احسان
کجایی دلبر و جان و امیدم
سوال ساده ی دارم ، مریدم
من آیا زنده ام ، رویت ببینم
رخ زیبای چون ماه و سعیدم
بگفتا مهدیا دائم ، چه حاصل
منم حاضر ، تویی غایب ز محفل
حساب نفس خود انجام دادی
جدا کن خط خود از خط باطل