۴۱۷.شعور
آدمی را دین و ایمان و یقین
می کند با ارزش و دری ثمین
هر که دارد فهم و ادراک و شعور
می شود انگشتری روی نگین
۴۱۷.شعور
آدمی را دین و ایمان و یقین
می کند با ارزش و دری ثمین
هر که دارد فهم و ادراک و شعور
می شود انگشتری روی نگین
۴۱۱.حیرانی
طوطی دلم در این قفس زندانیست
در فکر رهایی ز خود و درمانیست
دل کرده مرا اسیر خود در قفسی
آزادی ما از این قفس ، حیرانیست
تیر
تا توانی این زبان را کن به فرمان در دهان
می زند آتش به جان و می کند حرمان عیان
آن چو تیر است در کمان و نهی می گردد تو را
چون رها گردد به ناحق، می خورد بر این و آن
بلا
بر سرم آرد بلا، هر دم زبان
این کند شری به پا ، در هر زمان
نصب کردی بهر ما در خلقتت
ای خدا ما را ز شرش ده امان
باسمه تعالی
وصال
می شود سیراب هر تشنه ز آب
آب جویای لب خشک است و ناب
عاشقان آرام گشته با وصال
کی دهد معشوق عاشق را عذاب
سروده شده توسط
دکتر علی رجالی
جانان
عاشق آنست که خود فانی شود
ذوب در حق گشته ربانی شود
در ره یزدان تلاش خود کند
جان به جانان داد ه قربانی شود
گمراهی
پیروی از نفس دون خود واهی است.
عامل بد بختی و گمراهی است
هر چه آید بر سرت از دل بود
موجب گم گشتن و بیراهی است
قوام
تکیه گاه مردمی باشد قوام هر نظام
هر که دارد این قوا ، بی شک بدارد هم قوام
تا توانی کن عموم مردمان همراه خویش
مردمان را دان تو محرم ، اهتمامت در سجام
تبلیغ
پا نهادی جای استکبار ، بی چون و چرا
بس که تبلیغ جهانخواران بود ، در ماجرا
آنقدر اخبار کذب دشمنان کرده رسوخ
جای حق بنشست باطل ، هم به ظاهر هم خفا
ذکر
دائما ذکر تو گویم، ندارم سخنی
آنچه حق گفت بگویم، چو افراد منی
ما که هیچیم در این کون و مکان و هستی
همه از توست خدایا، چو زبان و دهنی