چون قیامت گشت و هنگام حساب
روز فصل آید شود گاه جواب
شرمسارم از حضورت ای خدا
من به خود افتاده ام در منجلاب
چون قیامت گشت و هنگام حساب
روز فصل آید شود گاه جواب
شرمسارم از حضورت ای خدا
من به خود افتاده ام در منجلاب
گرچه شیطان هوس را بنده ام
نزد این و آن بسی پوشانده ام
نامه ام خالی بود از هر ثواب
لیک در پیش خدا شرمنده ام
گر چه من غرق معاصی گشنه ام
خود پرست و پست و واهی گشته ام
لیک در پیشت کنون شر منده ام
خود تو می بخشی که راهی گشته ام
این مسافر کی به مقصد می رسد
تا دمی کاو دل بر این دنیا نهد
پستی و بالا بود در طول راه
کی رسد هر کس که بی تقوا بود
چونکه خود گفتی به سوی من بیا
هر کجا باشی بیایم ای خدا
من گنه کارم عطا بنما جواز
نیک دانم کرده ام بر خود جفا
ای امید بینوایان و فقیر
دستگیر سائل و شاه و وزیر
در پناه تو همه آسوده اند
چونکه هستی حافظ خرد و کبیر
ای پناه بی پناهان در عذاب
حافظ یو نس تو بودی قعر آب
شد تجلی قدرتت بر کوه طور
قصر قارون گشت ویران و خراب
اگر کردی توکل بر خدایت
همیشه عاقبت، دارای رضایت
سپردی کار خود بر حی دانا
خدا باشد کفیل و با لیاقت
تعالی بشر اندر خضوع است
علاج واقعه قبل از وقوع است
عروج آدمی در پاکی نفس
به تسبیح خداوند و خشوع است
الهی عیب و عذر ما کثیر است
عبودیت علاج بی نظیر است
خدایا بخششی بنما ز رافت
سقوط من گناهان کبیر است