الهی گشته ام، دیوانه و مست
شوم عاشق ، روم در گوشه ای پست
دمادم مى کنم، من آه و ناله
بجویم دلبر دیرین ، کجا هست
الهی گشته ام، دیوانه و مست
شوم عاشق ، روم در گوشه ای پست
دمادم مى کنم، من آه و ناله
بجویم دلبر دیرین ، کجا هست
الهی به لطفت جهان آفرین
هدایت نما، خلق را در حزین
مرا در دو عالم طریقت نما
خداوند عالم، خدای زمین
بد گمانی در رفاقت با بدان، حاصل شود
عقل و دین با صالحان ، کامل شود
آدمی همرنگ افکار رفیق و بند نفس
هر کسی با کسب علم ، عامل شود
دانی که ز زهر تلخ تر چیست
جز صبر و تحمل عدو نیست
با صبر و تحمل است، ظفرها
پایان شب سیه، سفیدیست
از قدرت حق ، جن و ملک حیران اند
با اذن خدا ، هر دو جهان ویران اند
مغرور مشو که زندگی چند روز است
در طوف حرم شاه و گدا یکسان اند
نابودی ما ز دست وقلب و دهن است
شمشیر دو لب، صدای جان، در بدن است
ایمان به خدا سعادت و خوشبختی است
همراه تو در روز پسین یک کفن است
ایمان ویقین لقای جان و دلهاست
افزون ز گوهر، صفای دل، را پیداست
هر کس که دلش کعبه حق میگردد
اندر دو جهان شفیع او بی همتاست
تهمت مزن ای دوست گرفتار شوی
مردار خوری وبی جهت خوار شوی
غیبت اثر وضعی و روحی دارد
با انس به آن، شقی و بیمار شوی
سزاوار ستایش ،در جهان اوست
اذان در گوش فرزندت چه نیکوست
نمازش خوانده گردد، در نهایت
بقا مختص ذات حق بود دوست
عقل و ادب و حیا، کجا رفت
شور و شعف و صفا، کجا رفت
اخلاق نکو همره دین کو
مهر و شفق و عطا، کجا رفت