رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی 

داستان اصحاب کهف در قرآن

– شرح کامل و تفسیری

1. زمینه داستان (آیه ۹)

خداوند توجه پیامبر (ص) و مخاطبان را به داستانی شگفت جلب می‌کند:

«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا؟»
«آیا پنداشتی که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت‌انگیز ماست؟»

🔸 یعنی این داستان گرچه عجیب است، اما در برابر قدرت خدا، شگفتی ندارد.
🔸 کهف: غار
🔸 رقیم: به معنای "نوشته‌شده" است؛ برخی گفته‌اند لوح یا سنگ‌نبشته‌ای که نام اصحاب کهف روی آن نوشته شده بود.

2. ایمان جوانان (آیات ۱۰ تا ۱۳)

قرآن گروهی از جوانان مؤمن را توصیف می‌کند که به خدا پناه بردند و دعا کردند:

«إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً...»
«آن‌گاه که جوانان به غار پناه بردند و گفتند: پروردگارا، از سوی خود بر ما رحمتی ارزانی دار و راه نجاتی برای ما فراهم کن.»

🔹 آنان در محیطی بت‌پرست می‌زیستند و حاکم ظالم آنان را به ترک توحید وادار می‌کرد.
🔹 خداوند آنان را به سوی غار هدایت کرد و دل‌هایشان را استوار ساخت:

«إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى»
«ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما هدایتشان را افزودیم.»

3. خواب شگفت‌انگیز (آیات ۱۷ تا ۱۸)

خداوند آنان را به خواب برد، و شرایط ویژه‌ای برای نگهداری از آنان پدید آورد:

«وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ...»
«خورشید را می‌بینی که چون برمی‌آید، از سمت راست غارشان می‌گذرد و چون فرو می‌رود، از چپ دور می‌شود...»

🔹 بدن‌هایشان سالم ماند، از چپ و راست گردانده می‌شدند تا نپوسند.
🔹 سگشان در جلوی غار نگهبانی می‌داد:

«وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ»
«و سگشان دست‌هایش را جلو دهانه غار گشوده بود.»

4. بیداری پس از سیصد سال (آیات ۱۹ تا ۲۱)

خداوند آنان را بیدار کرد. نمی‌دانستند چه مدت خوابیده‌اند:

«وَکَذَٰلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ»
«و این‌گونه آنان را برانگیختیم تا از یکدیگر بپرسند...»

🔸 گفتند: "چند ساعت یا یک روز خوابیده‌ایم؟"
🔸 تصمیم گرفتند یکی از آن‌ها را برای خرید غذا بفرستند:

«فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَٰذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ»
«یکی را با این سکه‌تان به شهر بفرستید تا خوراک پاکیزه‌ای بخرد...»

🔹 اما مردم شهر فهمیدند که این فرد از دوران گذشته است و ماجرا منتشر شد.

5. درس معاد و عبرت مردم (آیه ۲۱)

مردم دریافتند که زنده شدن مردگان امکان‌پذیر است:

«لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا»
«تا بدانند که وعده خداوند حق است و قیامت بی‌تردید خواهد آمد.»

🔸 مردم تصمیم گرفتند بر محل غار بنایی بسازند تا آن را گرامی دارند.

6. اختلاف در تعداد آنان (آیه ۲۲)

قرآن نقل می‌کند که برخی درباره تعداد آن‌ها گمان‌هایی می‌زدند:

«می‌گویند: سه نفر بودند و چهارمی‌شان سگشان بود... بگو: پروردگارم بهتر می‌داند.»

🔹 قرآن تاکید می‌کند در این مسائل وارد جدل نشوید. علم نزد خداست.

7. خواب ۳۰۰ ساله (آیه ۲۵)

مدت دقیق خوابشان:

«وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا»
«سیصد سال (شمسی) ماندند و نه سال (قمری) بر آن افزودند.»

8. حاکمیت خداوند (آیه ۲۶)

در پایان خداوند تاکید می‌کند:

«لَّهُ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ... مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ»
«غیب آسمان‌ها و زمین از آنِ خداست... جز او، ولی و سرپرستی ندارند.»

 پیام‌های مهم این داستان

پیام توضیح
توکل و ایمان جوانان جوانانی که ایمان آوردند و به خدا پناه بردند، راه نجات یافتند.
قدرت خدا بر معاد

خواب طولانی ایشان نمونه‌ای از بازگشت به زندگی است.

 

با کمال میل، در ادامه داستان اصحاب کهف را به‌صورت کامل، پیوسته و با شرح روان و تفسیری از آیات قرآن برایتان بازگو می‌کنم:


داستان اصحاب کهف در قرآن

خداوند در آغاز این داستان در آیه ۹ سوره کهف، با طرح یک سؤال توجه مخاطب را جلب می‌کند:

«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا؟»
یعنی: آیا پنداشتی که داستان اصحاب کهف و رقیم از نشانه‌های عجیب ماست؟

در حقیقت، خداوند می‌فرماید که گرچه این ماجرا شگفت‌آور است، ولی در برابر قدرت بی‌پایان او، هیچ چیز شگفت نیست.

در ادامه، خداوند به اصل ماجرا می‌پردازد. گروهی جوان مؤمن که در دوران حکومتی طاغوتی و بت‌پرست می‌زیستند، بر ایمان به خدای یگانه پای فشردند. ایمان‌شان به گونه‌ای بود که حاضر نشدند از پرستش خدا دست بردارند و با کفر و شرک کنار بیایند. حاکم آن زمان، آن‌ها را به اجبار تهدید کرد که اگر از دین خود بازنگردند، مجازات خواهند شد.

آنان که در اقلیت بودند، تصمیم گرفتند از شهر و مردم آن بگریزند تا دین خود را حفظ کنند. راهی کوهستان شدند و در آنجا به غاری پناه بردند. در آنجا، با ایمان و تضرع به درگاه الهی، چنین دعا کردند:

«رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا»
یعنی: پروردگارا، از نزد خود بر ما رحمتی ارزانی دار و کارمان را به بهترین سرانجام برسان.

خداوند دعایشان را اجابت کرد. آنان را به خوابی عمیق فرو برد که قرن‌ها به درازا کشید. در این خواب طولانی، بدن‌هایشان سالم ماند، و خداوند شرایطی فراهم کرد که نور خورشید به صورت مستقیم به آن‌ها نتابد. هر روز آفتاب از یک سو می‌آمد و از سوی دیگر می‌رفت، بدون آن‌که آنان را آزار دهد.

سگشان نیز در دهانه غار نشسته بود و حالت نگهبانی داشت. این خواب طولانی، در نهایت حدود سیصد سال شمسی (و سیصد و نه سال قمری) به طول انجامید. پس از آن، خداوند آنان را بیدار کرد. آنان در آغاز نمی‌دانستند چه مدت در خواب بوده‌اند. یکی از آن‌ها گفت: ما شاید یک روز یا بخشی از روز را خوابیده‌ایم!

چون گرسنه بودند، تصمیم گرفتند یکی از خودشان را با مقداری سکه‌ی نقره‌ای به شهر بفرستند تا غذای پاکیزه‌ای بخرد. اما هنگام ورود او به شهر، مردم از دیدن سکه‌های قدیمی‌اش شگفت‌زده شدند. داستان او را از او پرسیدند، و با تعجب دریافتند که او و همراهانش از مردمان سیصد سال پیش‌اند.

ماجرای آنان در شهر منتشر شد. مردم که تا آن زمان درباره قیامت و زندگی پس از مرگ تردید داشتند، با دیدن این نشانه زنده، دریافتند که وعده خداوند حق است و زنده‌شدن مردگان امکان‌پذیر است.

مردم شهر تصمیم گرفتند محل غار را حفظ کنند و بر آن بنایی بسازند تا به یاد آن جوانان مؤمن باقی بماند.

در ادامه قرآن اشاره می‌کند که مردم درباره تعداد اصحاب کهف دچار اختلاف شدند: بعضی گفتند سه نفر با سگشان، بعضی گفتند پنج نفر با سگشان، و برخی گفتند هفت نفر با سگشان. اما خداوند می‌فرماید: «عدد حقیقی آنان را فقط خدا می‌داند.»

در پایان داستان، خداوند این حقیقت را یادآور می‌شود که علم غیب آسمان‌ها و زمین نزد اوست، و جز او کسی از آن آگاه نیست. همچنین خداوند تأکید می‌کند که در کار بندگانش تنها او ولیّ و سرپرست است، و هدایت حقیقی از سوی اوست.


نتیجه‌گیری:

این داستان، نمایشی است از:

  • ایمان راسخ جوانان در برابر طاغوت و شرک
  • پناه‌بردن به خدا و دعا در دل سختی‌ها
  • قدرت خدا بر نگهداری از بندگانش، حتی در دل غار
  • نمونه‌ای از امکان معاد و زنده‌شدن مردگان
  • تکریم اهل ایمان از سوی مردم پس از بیداری

اگر مایل باشید، می‌توانم از این داستان الهام گرفته و شعری یا تحلیلی عرفانی برایتان بسرایم. آیا دوست دارید؟

 

 

عبرت و نشانه الهی این داستان سبب بیداری مردم و تقویت ایمان شد.
پرهیز از جدل‌های بی‌ثمر

تعداد و نامشان مهم نیست، بلکه پیام ایمان و توحید اصل ماجراست.

 

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • ۰۴/۰۳/۰۹
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی