باسمه تعالی
فرازهایی از خطبه اول نهج البلاغه
مثنوی ۳۱
ابلاغ رسالت
بر بنی آدم دهد یزدان امانت ، هم پیام
بین مردم او گزیند ، گه نبی و گه امام
تا کند اجرا فرامین خدا را مو به مو
این امانت باشد و از بهر مردم ، سوی هو
حق ببیند ظرف جان و وانگهی فرمان دهد
این رسالت را به اهلش ، صاحب جانان دهد
شرط لازم بر رسالت پاکی روح و روان
شد تجلی در نبی و منجی پیر و جوان
او بود مجری حق و امر حق بر مردمان
منعکس گردد به خوبی و عمل گردد بر آن
هر نبی در هر زمان دارای نقشی بس عظیم
می کند ابلاغ امر خالق حی و کریم
بهر ارشاد است و ابلاغ رسالت هر نبی
می کند اجرا فرامین خدا را او همی
بعثت پیغمبران احیا کند نقش بشر
جایگاه آدمی باشد رفیع و معتبر
پیروی از اهل بیت و همدلی با روح و جان
شد سفارش در کمال و ارتقای بندگان
روح بخش است و صفای جان و هم انفاس ما
گفته های مرتضی در وصف انسان و خدا
گفت مولا علت ابلاغ احکام خدا
وسوسه سازد بشر را از خدا دور و جدا
پیروی از دشمن دون موجب رنج و عذاب
نقض پیمان می شود ما را بلایا هم عقاب
نیست ما را شوکت و عزت ، ز شر نفس خویش
هست شیطان دشمن دیرینه ی انسان و کیش
زین سبب آید پیمبر بهر ارشاد و کمال
تا نیفتد آدمی در دوزخ و یابد زوال
پاره ای از حکم یزدان منعکس در بین کیش
دین احمد کامل است و حاوی ادیان پیش
ازدواج محرمان با یکدگر ، هم در نظام
ابتدای خلقت انسان نبوده آن حرام
ازدواج بین آنان بود جاری و سعید
خواه باشد از محارم یا که افرادی جدید
عهد ما با حق تعالی نیست همچون بندگان
ثبت گردد عقد و پیمان یا شفاهی در میان
عهد ما با حق تعالی عهد جان است و نهان
زین سبب دل می شود جای خدای بی نشان
گفت یزدان عهد خود را در کتابش اینچنین
شد سفارش بر رهایی از عدوی جان و دین
بندگی مختص انسان است و ایمان بر خدا
غیر از این باشد ، یقینا خلف عهد است و جفا
نقض گردد عهد ما با بت پرستی هر کجا
آدمی جویای حق است و لقای کبریا
گاه بت گردد مقام و شهرت و مال و منال
جملگی باشند مردود و شود وزر و وبال
آنچه گردد باعث دوری ز ایمان بر خدا
ترک بنما این عمل را ، هم به ظاهر هم خفا
نیست زیبنده بشر را ، در پرستش جز خدا
حق دهد ما را نجات و می دهد عز و بقا
آدمی با تزکیه قادر به تسخیر دل است
چون مسلط بر نفوس و هم امور باطل است
دوری از الله و دوری از معارف در بشر
کار شیطان است و می گردد بلای هر نفر
آن حیل ها می کند در زندگی با روی باز
با بیان جلوه ای زیبا ز دنیا در فراز
جان جانان می دهد عقل و نیاز زندگی
تا شود یزدان ستایش ، در جهان و بندگی
شکر یزدان بی حد و لازم بود بر بندگان
پس خدا را کن عبادت ، او دهد ما را توان
آدمی طغیان گر و دائم خدایی می کند
او بود غافل که یزدان خود نمایی می کند
انتظار حق تعالی کوشش و سعی بشر
تا برد پی بر حقایق با تدبر ، هم نظر
آدمی طغیان گر و مغرور و خود خواهی کند
کارهای دون و بی مبنا و هم واهی کند
آدمی دارای عقل است و کمال و اختیار
می کند تدبیر در حل مسائل ، بی شمار
عقل را داده خدا از بهر تدبیر و امور
این بود مخصوص انسان و دهد ما را شعور
حق دهد ما را توان در کسب علم و معرفت
هر کسی دارد قوا در کسب فن و منقبت
رزق و روزی بشر گردد معین با تلاش
حق کند تضمین نیاز بندگان را در معاش
در مراتب نیست مخلوقی به جز انسان رفیع
آدمی غافل ز خویش است و کمالات وسیع
می شود زیبا و آسان ، این جهان با بندگی
گر شود تدبیر در کار و معاش زندگی
حق بود ناظر به انسان و بود آگه ز او
لیک انسان غافل از حق باشد و اسرار هو
عامل افسردگی در بی خدایی می شود
فطرت انسان خدا جو باشد و یکسان بود
غره می گردد بشر بر زور بازو و توان
می شود غافل ز نقش جان فزای روح و جان
گر نباشد روح و جانی ، می شود مدفون بدن
جسم خاکی را تعفن گیرد و گردد کفن
دان جدایی می شود ایجاد با مرگ بشر
روح می گردد رها از جسم و ماند یک اثر
روح در انسان بود اصل و منیت ها ز اوست
جسم ما باشد وسیله ، آنچه می گویی ز هوست
آدمی غافل ز خویش است و مقام خود به عرش
می فروشد خود به اندک چیز و می آید به فرش
خود شناسی بر بشر لازم بود در هر امور
می برد بالا مقام آدمی را ، هم شعور
علت اصلی که باعث می شود انواع شر
از هوای نفس انسان باشد و جهل بشر
با خلایق میسمی دارد مدارا در خصال
می کند دوری ز شیطان و دروغ و هم جدال
اهل بیت مصطفی ، الگوی ما در هر زمان
کن رجالی پیروی از خط و مشی سالکان
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میسمی
- ۰۰/۰۵/۲۱