باسمه تعالی
فرازهایی از خطبه اول نهج البلاغه
مثنوی ۳۰
سقوط انسان
گفت مولا در خصوص خلقت انسان چنین
بعد خلقت ، مستقر گردد سرایی دلنشین
حق دهد فرمان ملائک را به سجده بر بشر
با تمرد می رود شیطان به جنگ هر نفر
گفت یزدان بر ملائک ، نقش انسان را چنین
آدمی باشد ولی و جانشینم در زمین
بر ملائک ، حق بگوید ، در خصوص آدمی
خلق بنمایم بشر از جنس خاک و او ولی
می کند شیطان خطایی از پیام ذوالجلال
در خصوص سجده بر انسان و امری بی مثال
می کند از سجده پرهیز و تمرد می کند
امر حق را بر زمین و هم تعبد می کند
گر چه شیطان بود عابد ، قبل خلق آدمی
لیک می گردد برون از محضر یزدان همی
حق دهد فرصت به شیطان و بماند در جهان
می رسد پایان زمان و مهلت شیطان هر آن
دور می گردد ز نور و هم خدای لایزال
چون تخطی می کند از امر حی و ذوالجلال
سجده کردن چون خلایق نیست در عرف و نفر
بلکه ابراز تواضع ، هم ارادت بر بشر
سجده ی جن و ملک مخفی ز ما در عالم است
نحوه ی آن در جهان مجهول بر هر آدم است
سجده ی انسان به خاک است و نهادن سر به خاک
آن برای حق تعالی باشد و گردد ملاک
شد حسادت بر بشر ، از سوی شیطان لعین
هست شیطان دشمن دیرینه ی ما در زمین
کید شیطان گشت پیروز و دهد انسان فریب
دور گردد آدمی از جنت و هم از حبیب
شیطنت ها می زند آسیب بر روح و روان
حق دهد هشدار بر آدم ، ز کید دشمنان
حق دهد یک فرصتی بر آدم از اعمال زشت
پاک باشد آدمی در خلقت و هم در سرشت
حق نهاده توبه را از بهر ما در زندگی
تا شود مخلوق پاک و هم کند او بندگی
در جوار حق شدن، تسلیم شرط حاکم است
قرب حق ما را نیاز و رشد انسان لازم است
روح و جان یاغی بود، کی می توان تسلیم کرد؟
با نیایش می توان همراه و هم تعظیم
گفت شیطان من ز آتش باشم و انسان ز خاک
می کنم من وسوسه انسان و می گردد هلاک
آدمی چون رانده شد ، کی مى شود تعلیم کرد؟
دل اگر رنجیده شد، کی مى توان ترمیم کرد ؟
باعث تفکیک خوب و بد شود شیطان هر آن
وسوسه یکسان نباشد بر خلایق در جهان
شعله ور گردد هوای جان و انفاس پلید
با تزلزل در مرام و هم اراده شد پدید
وسوسه آتش زند بر جان و بر انفاس ما
تا توانی کن تو دوری از شیاطین هر کجا
گر نباشد همدلی و همزبانی با کسان
دوستی گردد خراب و نقش شیطان هم عیان
گر شود امیال دون ظاهر ، برای کسب مال
دوستی گردد خراب و بی ثبات و هم جدال
سالها خواهد زمان تا یک نفر یابی چو دوست
تا توانی کن مدارا با رفیقان ،چو ن نکوست
دان که میزان تاسی از شیاطین بر بشر
نیست یکسان و نما پرهیز از انواع شر
راه کج برگشت دارد با تبری از خلاف
تا نباشد صدمه و آسیب یا هم انحراف
حق دهد جان بر عصایی تا بگردد اژدها
معجزه باعث شود با اذن و امرش در عصا
جسم خاکی هم چنین شد ، در پی امر خدا
می شود انسان پدید و روح یزدان شد عطا
حق بود دلسوز مخلوق و خدا باشد حبیب
می کند شیطان نصیحت ، لیک بنماید فریب
زندگی دارد مصائب ، سختی و هم مشکلات
پر ز نامردی نا اهلان بود ، هم معضلات
آزمایش های گوناگون شود انسان هر آن
فتنه ها باشد فراوان ، خارج از ذکر و بیان
آنقدر گردون کند بالا و پائین آدمی
تا فقط یزدان برد نام و از او خواهد همی
خوش به حال مردم خوش طینت و هم مهربان
نیست جز یزدان پناهی بهر آنان در جهان
نقش شیطان در گناهان واضح است و هم عیان
دوری از او عاملی در پاکی روح و روان
نقش شیطان همچو غربال است در هر ماجرا
می کند تفکیک خوبان را ز نا اهلان جدا
رشد ما در نفی شیطان است و انفاس پلید
عاشقان حق تعالی را مقام است و نوید
می شود نزدیک شیطان ، با روش های زیاد
تا فریبد آدمی را ، می کند مکر و عناد
دشمن انسان قوی و بی مهابا در نبرد
می کند با کید خود ما را اسیر و هم به بند
وسوسه شد عامل شک و فریب آدمی
شد برون از جنت و قرب خداوندی همی
کن جهاد اکبر و آماده شو بهر جدال
گر بخواهی عزت و قرب خدا را ، هم کمال
می کند ایجاد شک و می دهد ما را فریب
هست شیطان دشمن انسان و می باشد رقیب
این حیات دنیوی با زرق و برق و پر ز دام
گاه باشد ثروت و گاهی فریبد هم مقام
عامل رشد است شیطان ، از برای سالکان
ضربه می سازد مقاوم ، مرد میدان و جوان
تا توانی پیشه کن تقوا و جان را بیمه کن
جان و دل را از گناهان پاک و هم بی کینه کن
دان طریق صالحان ما را به بالا می برد
سوی ایمان و خدا ، تا حد اعلا می برد
میسمی خواهد عنایت هم سعادت از خدا
تا شود مقدور انجام وظایف هر کجا
سجده کن جانا رجالی بر خدای بی مثال
گر بخواهی در دو دنیا عزت و حسن و کمال
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میسمی
- ۰۰/۰۵/۱۰