باسمه تعالی
امام حسن
سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف
در شب میلاد احمد این غزل آمد به ذهن
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف
چون شهادت شد نصیب مقتدای مسلمین
شد حسن بعد از علی شایسته امر و خلف
پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف
در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود فرزند یکتا دختر ی اندر صدف
دست پیغمبر ندیدند بر سر و موی حسن
تیر باران شد بدست نا کسان از هر طرف
سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف
زهر دشمن سینه را مجروح و آن صد پاره کرد
بعد مرگش آن خبیثان کوفتند بر چنگ و دف
هر که در راه خدا اقدام بر کاری کند
در مصاف دشمنان، پیروز گردد، لا تخف
هر که خواهد عشق یزدان در درون و در ضمیر
با توسل با عبادت می توان آری به کف
فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحالت میثمی،عمرت نبوده بی هدف
خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
میلاد امام حسن مجتبی
شد نیمه ماه رمضان جشن ولادت
باشد همه جا شور وصفا بهر عنایت
آورده به عالم گهر ی دخت پیمبر
صورت چو علی، قد چو نبی،نور امامت
شد ماه مبارک، به قدوم مه طاها
روشن به جهان دیده، آن رهبر ملت
هم پاره تن احمد و هم زاده حیدر
گشته است حسن نور خدا پور ولایت
او صاحب کوثر بود ونور دو عالم
بر خلق جهان شافع و او هادی امت
او سید وسالار حسین در ره دین است
با شیر خدا همره واو نور سعادت
او نور دل فاطمه و شافع محشر
پرورده زهرا ست حسن سبط رسالت
طی کن ره جانان را، جانانه رجالی آن
هر گز نبود دشوار، چون نیست تو را زحمت
شوق دیدار
دان که در این روزگار ، نیست خلوص و قرار
یک نظری کن خدا، بر من بی صبر و یار
رخصت و اذنم بده، تا که شوم سوی تو
چونکه شدم مست یار، عاشقم و بی قرار
لحظه ای بر ما نما، چونکه خبر ها ز توست
یک نظری کن مرا، اسوه ی عشق و وقار
این دل مدهوش من ،کی برود کوی حق
راه نشانم بده ، تا نروم سوی نار
چونکه مرا یار نیست،همدم و دلدار نیست
لحظه ای بر ما نما، صاحب حسن و نگار
چشم ونظرها به توست، فکر و اثر ها ز توست
چونکه خبرها زتوست،روی نما گل عذار
دیدن معشوق هم ، با دل بیمار نیست
هست رجالی اسیر، راه نما کردگار
گلچین
دیوانه و اسیرم، در بند نفس خویشم
یارب نما ی لطفی، تا روی تو ببینم
در کوی و برزن ما، یادی ز دلبرم نیست
جامی ز می عطا کن، تا غیر تو نبینم
ای رهزن گران سنگ، گلچین کنی تو دلها
مجنون لیلی ام من، مدهوش روی یارم
در می زنم مداوم، تا بلکه در گشایی
همچون گدا ی کویت، درمانده و فقیرم
شمع وجود ما را، روشن نما ز حکمت
ای نور هستی و جان، کن نور خود نصیبم
ای خالق شب و روز، دل را کنی تو افروز
تقوا به ما عطا کن،باشد چراغ راهم
عاشق شده رجالی، معشوق من کجایی
بر ما نما نظر دمی کن،ای مونس و رفیقم
سراینده دکتر علی رجالی
- ۹۷/۰۹/۰۵