گگ
باسمه تعالی
فرازهایی از عهد نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی دوم
حکومت داری
این که پنداری همه طاعت کنند از عمق جان
چون که حاکم هستی و دارای پول و هم توان
این تفکر موجب شر و بود آن ناصواب
باعث ایجاد ظلم ، و هم غروری بی حساب
چون که موجب می شود تغییر در عزم خدا
حق بگیرد نعمت خود را ، یقینا از شما
تا توانی کن مدارا با رعایا در امور
می دهد آسایش و آرامش و شادی ، سرور
مطمئنا این امانت را دهی بر کاتبش
تا توانی خدمت جانانه کن ، بر صاحبش
آن نبوده است و نباشد بر کسی هم مستدام
نیست پاینده حکومت بر کسی در هر نظام
بین سلاطین و امیران با کلاه و کاخ و زور
هر یکی بعد از دگر آمد ، نهایت مرگ و گور
هر کسی روزی بمیرد ، عاقبت گردد هلاک
پس چرا اینقدر ظلم و این همه درد و فلاک
چون اجل آید ، نمی گوید که شاهی یا گدا
جان بگیرد از تنت ، تا کی کنی ظلم و جفا
او بگیرد جان مردم را به وقتش در جهان
چون که دنیا نیست جای ماندن وجای کسان
نیست قادر آدمی ، مانع شود از مردنش
حق کند قدرت نمایی ، در زمان بردنش
گر بود اعمال ما ، مرضی یزدان وقت فوت
جان دهی آرام ، بی رنج و عذابی وقت موت
نیست فرقی جز به تقوا و کمال و بندگی
گر توانی کسب آن کن ، در مسیر زندگی
کسب مال شبهه ناک و ظلم بی حد و حدود
باعث رسوایی ما گردد و دیگر چه سود
دان اجل آید سراغت ، از برای قبض روح
گر چه باشد عمر ها طولانی و مانند نوح
چون بود آخر هلاکت ، پس تو را دیگر چه سود
می رسد روز قیامت ، نیست انکار و نبود
می شود اعمال مال شفاف در بود و نبود
وقت پاداش و عقاب و گه زوال و هم صعود
این همه ظلم و تعدی ، عاقبت ترک دیار
وقت پاسخ می رسد ، روز جزای کردگار
روز عقبی چون رسد ، روز حساب است و کتاب
نیست فرصت از برای پرسش و شرح و جواب
هر عمل دارد اثر در هستی و کون و مکان
می دهد پاسخ خدا ، در محشر و هم این جهان
پس تو نیکی کن ، رسد روز حساب و هم ثواب
می دهد پاسخ خدا در بخشش و هم در عذاب
گر توانی کن تو نیکی و محبت بر عموم
تا شوی در نزد مردم مهربان و خوش قدوم
ای که هستی حاکم مصر و امید مردمان
حق بود اول ولی بر ما و هم بر دیگران
گر تو را آمد غرور و نخوتی هم در میان
دان خدا آگاه و قادر بر امور است و جهان
قدرت حق بر جهان افضل بود از قدرتت
نیست تشبیهی ز جاه و قدرت و هم کسوتت
کن تو پرهیز از ستم بر مردم شهر و دیار
چون خدا جبار و برتر از کبیر و هم صغار
هر که باشد ازستمکاران ، حقیر و ناتوان
حامی مستضعفان باشد خداوند جهان
هر که دارد مسلک خود کامگی در زندگی
هم ندارد عزت و جاه و مقام بندگی
دان که میزان حق بود ، در ظاهر و هم در خفا
تا توانی کن عمل بر شرع و قرآن هر کجا
گر توانی کن کمک در رشد و فرهنگ کسان
چون رضای حق تعالی دارد و عز و جنان
حق بود حامی مظلوم و ضعیفان در جهان
نیست ظالم در دو عالم استوار و در امان
گفت مولا در خصوص عدل و انصاف و توان
هست والا تر ز جان ، در هر شرایط هر مکان
من نخواهم زندگی بی مهر و احسان و امید
قلب حضرت از مصائب از مفاسد می تپید
کن حراست از حقوق مردم پیر و جوان
می کند تاکید حضرت بر رعایا در جهان
گر بخواهی حب مردم ، هم رضای لایزال
کن تو تقوا پیشه و هم در مصائب اعتدال
این جهان و کائناتش بهر ما آمد پدید
کن تو تدبیر و تامل ، روز و شب دارد نوید
هادی ما حق تعالی و پیمبر بی گمان
بهر پاکی روان و هم تعالی هر زمان
عقل ما همچون پیمبر در ضمیر و جان ماست
می کند کشف حقایق ، نقش او چون انبیاست
لیک عشق حق تعالی ، ماورای عقل هاست
مرکبی بهر وصال و هم لقای کبریاست
همچو هفتاد و دو تن در دشت و خاک کربلا
سید و سالار عشاق است ، بی چون و چرا
بهترین کار تو در خشنودی روح و روان
آن محقق می شود با عدل و انصاف و امان
عامه ی مردم به پا خیزند در وقت فغان
در مصائب همره و دلسوز در رفع زیان
لیک اقشار مرفه همچو نزدیکان ، سران
در حوادث ها و سختی ، بی خیالند و فغان
گر بخواهی حق بپوشاند عیوب چون تو را
سعی کن محفوظ داری سر مردم هر کجا
عیب مردم را مکن افشا و دوری کن ار آن
تا توانی کن حذر ، از انتقاد و هم بیان
هم سخن چین خائن و باشد اسیر روح و جان
او جنایتکار باشد ، هم حسود و بد گمان
گر به ظاهر می کند اظهار حب بر حاکمان
لیک کارش موجب تحقیر مردم ، بی گمان
تا توانی از بخیلان و حریصان شو به دور
جملگی مانع ز احسانند ، خالی از سرور
میثمی خواهد کمال و عزت و راه نجات
از خدای بی نظیر و صاحب عشق و صفات
ای خدا باشد رجالی ، طالب عشق و جنان
وسعت دل ده ، ببیند جلوه ای از آن جهان
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی