رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۲۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

شرح غزل ۱۱حافظ

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۱ _ بیت اول
معرفت نفس

ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ساقی به کسی گفته می شود که در میخانه شراب توزیع می کند.اما در اینجا منظور حق تعالی است که باده معرفت الهی را در دل انسان های پاک می ریزد و آنان را مست روی حق می گرداند.باده به آب انگوری گفته می شود که موجب مستی گردد.اما در اینجا منظور آگاهی و معرفت است .بنابراین منظور از نور باده،نور و معرفت الهی است.برافروز به معنای روشن کردن است.
جام به ظرف کوچک شراب گفته می شود.اما در اینجا منظور دل پاک است.به نوازنده و آواز خوان مطرب گویند.در کلام عارفان به صفات حق تعالی نیز گفته می شود.چون خداوند موجب طربناکی دلها می گردد.منظور ازمطرب بگو،یعنی مطرب بخوان.که در اینجا به معنای زیرا می باشد.
شد به کام ما,یعنی ما موفق شدیم و به آرزوی خود رسیدیم.
حافظ به خداوند می گوید جام دل ما با ریاضت های مشروع و دوری از گناهان و عدم پیروی از هوای نفس پاکیزه شده است.تا تو با نور معرفت خود آنرا پر نمایی.خداوند در قرآن می فرمایند شما تقوا را پیشه کنید تا به شما معرفت و علم و آگاهی دهم.در روایات به چنین علمی نور الهی گویند.که در اینجا نور باده اشاره به نور خدایی دارد. خداوند همواره به سخنی که می گوید عمل می کند.
علت سختی ما در دنیا به خاطر بی معرفتی است.حافظ تمام مطربان جهان را دعوت می کند تا بخوانند و ببینند چگونه با کسب معرفت الهی، جهان به کام و وفق آنها می چرخد.

تا نشوی مست خدا د یده به عالم ندری 
تا نبری حبل درون یوسف کنعان نشوی
 دیدن دلدا ر محال با دل بیمار درون
تا نکنی ذهن تهی معرفت حق نبری


غزل ۱۱ - بیت دوم
رخ یار

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

پیاله به معنی کاسه و جام شراب است.عکس امروزه به معنای تصویر است ولی در گذشته برای انعکاس نور بکار می رفته است. لذا منظور از عکس رخ یار، پرتو رخسار محبوب و تجلی حق می باشد.لذت به معنای بهره و سود است.شرب برای نوشیدن بکار می رود.مدام برای کار مداوم و پیوسته استفاده می شود.
حافظ می گوید نور خدا در دل ما تجلی کرده و تابیده است.بعلاوه نور خدا کار باده را می کند و موجب مستی روح و روان می گردد.در اینجا پیاله نقش دل را در جذب نور خدایی را دارد.از آنجاییکه انعکاس نور الهی مداوم است .لذا مستی ما هم مداوم است.
حافظ می گوید کسانی که از نور الهی بی بهره اند ،لذا از لذت و مستی مداوم ما بی خبرند.ما در ظرف دل خود پرتوی جمال حق را تماشا کرده ایم.
برداشت دیگر اینکه ای کسی که از لذات معنوی بی بهره ای ، تو در دل خود شیطان, که در جهت خلاف نظر حق عمل نموده است ,را می بینی.

عشق گنجی بی نظیر است و هویدا در وجود
عشق ذاتش بی نهایت باشد و جنسش ز جود
شد تجلی عشق حق،در دشت پاک کربلا
خاک صحرا ، دشت خونینی شد از جام بلا


باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۱ - بیت سوم
اثر ماندگار

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

ثبت است به معنای نوشته شده و محفوظ است.جریده،یعنی دفتر.لذا منظور از جریده عالم، کتاب هستی و دفتر وجود است.در حقیقت حافظ عالم را به دفتر و موجودات را به کلمات دفتر نظیر کرده است.دوام به معنای استمرار و جاودانگی است.
عشق برای انسان همانند آب برای ماهی است.انسانی که در دلش عشق خداوند باشد جاودانگی در عالم معنا دارد.او از دفتر وجود پاک نمی شود.وقتی به بزرگان و عارفان می نگریم،ذکر و آثار و یاد آنها نسل به نسل منتقل و فراموش نمی شود.همچون یاد سید الشهدا در کربلا.عشق اکسیر جاودانگی است.آنچه در خاطره ها در نزد مردم باقی می ماند ،عشق و محبت و گذشت و ایثار و قلم نیکوست.
در دعا ها هم می گوییم خدایا ما را در زمره افرادی قرار ده که دل خود را برای عشق تو پاک کرده اند.و دلهایشان به عشق و محبت تو گره خورده باشد.در عالم هم وقتی می نگریم نام و اثر کسانی ماندگار شده که در دلهایشان عشق خدا وجود داشته است.

عشق یعنی با خدا همگون شدن
بی خو د از خود گشتن و مجنون شدن
منتظر باشی که تا اذنت دهند
چون شهیدان غوطه ور در خون شدن


غزل ۱۱ - بیت چهارم
راست قامتان

چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما

چندان به معنای تا وقتی که می باشد.غمزه و نازهای با چشم و ابرو را کرشمه گویند. لطف همراه با عشوه گری ناز گفته می شود.منظور از سهی قدان ، راست قامتان زیبا روی می باشد.به جلوه آمدن ،یعنی زیبایی خود را نشان دادن است.به راه رفتن موزون و زیبا را خرام گویند.منظور از سرو صنوبر خرام ، کنایه از محبوبی است که همانند سروی که همانند درخت صنوبر است و در هنگام وزیدن باد صدای موزونی ایجاد می کند.
حافظ می گوید زیبا رویان تا زمانی می توانند میدان داری کنند که محبوب اصلی خود نمایی نکرده است.به قول سعدی شما گلی هستید در گلستان که سایر گل ها همانند خار برای این گل هستند.قرآن کریم می فرماید که تجلی حق در جلوه و جمال مثل و مانند ندارد.
حافظ می گوید تا وقتی عشوه و ناز زیباروبان راست قامت نمود و جلوه دارد که محبوب چون سرو همانند درخت صنوبر با حرکات موزنش خود نمایی نکرده است.همانند خورشید که با آمدنش تاریکی ها را از بین می برد و دیگر جایی برای خود نمایی ستارگان نمی گذارد.
در حقیقت تا زمانی زیبایی های دنیوی امکان خود نمایی دارند و خریدار دارد که زیبایی های معنوی خود را نشان نداده اند و ا لذت آنرا نبرده اید.

ذکر رحمان الرحیم، حی و سبحان وکریم
خالق کل وقدیم، بشنو از رب عظیم
رستگار است در جهان، در دو عالم همزمان
هر که آرد بر زبان، نام یزدان حکیم


غزل ۱۱. _ بیت پنجم و ششم
محفل دوستان

ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما

گلشن به معنای باغ و بوستان است.احباب به معنای دوست و حبیب است.لذا منظور از گلشن احراب،محفل دوستان است که با صفای باطن خود آنرا مزین ساخته اند. زنهار یعنی حتما و قطعا می باشد.منظور از عرضه اظهار کردن است.منظور از جانان محبوب جانهاست.به عمد یعنی از روی اختیار و قصد.
حافظ در بیت اول ،به باد و نسیم صبحگاهی می گوید که وقتی به محفل دوستان رسیدی ،حتما سلام ما را به معشوق و محبوب عزیز تر از جان برسان.
حافظ در این ابیات عاشقانه به محبوب خود می گوید چرا نامی و یادی از ما نمی کنید.ما همواره نام و یاد تو به خاطر و ورد زبان داریم.او با خدا درد دل می کند و می گوید ما در این جهان فانی هستیم.بالاخره روزی از این دنیای مادی می رویم و دیگر با اعمال خود موجب ناراحتی تو را فراهم نمی کنیم.بیا و در این مدتی که ما در این عالم مادی هستیم ،نظری به ما کن.

اگر خواهی شوی محبوب جانان‌
تلاوت کن  مکرر ذکر یزدان
قرایت کن کلام حق ز تدبیر
به تعلیمش شود دنیا چو رضوان




غزل ۱۱ _ بیت هفتم
دل خوشی

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما

مستی به معنای از خود بی خود شدن است.شاهد به معنای گواه و ناظر است.یکی از صفات خداوند، شاهد است.به هر چیزی که بنگریم شهادت بر وجود خدا می کند.
منظور از دلبند ،معشوق می باشد.زمام به معنای اختیار امور است.
حافظ می گوید که تمام تلاش ما این است که از لاک خود خواهی بیرون آییم و زمام امور را به خدای متعال بسپاریم.نه به خاطر نرفتن به جهنم و یا به خاطر رفتن به بهشت ،بلکه بخاطر توجه و نظری که خدا به ما کند.گویا اینچنین نوشته اند که تنها راه لقای حق تعالی بیرون رفتن از خود و حرکت به سمت خداست.

سیر حق باشد مسیری د لربا
با قبول  دین و ایمان  بر خدا
گر یقین پیدا شود در معرفت
نیست شکی در وجود و درلقا


غزل ۱۱ _بیت هشتم
ظاهر و باطن

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما

منظور از ترسم در اینجا، یعنی یقین و اطمینان داشتن است.صرفه به معنای سود و بهره است به روز قیامت روز باز خواست می گویند .نان حلال شیخ،کنایه از شیخی است که با اظهار زهد خود به نان و نوایی می رسد.به شراب ،آب حرام گفته می شود.
آدم های ریا کار و آدم های مخلص همانند پیازی می مانند که یکی بیرون از خاک و در انظار مردم رشد می کند و دیگری در زمین و دور از چشم مردمان رشد و نمو می کند.اولی با رشد خود اگر چه به ظاهر سبز می گردد اما در نهایت خاصیت پیاز بودن را از دست می دهد و حتی مضر و قابل استفاده نمی شود.اما دیگری هر چه بزرگتر می شود در درون خاک بزرگتر می گردد و هر لحظه قابل بهره برداری است.
حافظ ریا کاران را از کسانی که به میخوارگی مشغول هستند پست تر می داند.او عبادتی که همراه با ریا باشد را بدتر ازشراب نجسی می داند که انسان های می خوار می خورند.
حافظ می گوید یقین دارم که در روز قیامت بهره ای که از آن نانی که زاهدان ریاکار آن را حلال می دانند از شراب نجسی که ما می خوریم بیشتر نیست.آنان رجحانی بر ما ندارند.او اعتقاد دارد که آدم مشروبخوار تنها به خود صدمه می زند.اما آ دم ریاکار علاوه بر خود و مردم به دین خدا صدمه می زند و موجب عدم استقبال دین خدا برای دیگران قرار می گیرد.
تعبیر دیگر این است که می ترسم از روز قیامت که وقتی به اعمال ما نگاه می کنند.هر دو کار حرامی انجام داده ایم.با این فرق که کار یکی نجاستش آشکار و کار دیگری ظاهر پاک و تمیز دارد. قضاوت خداوند هم به باطن ها است.

عبادت ذکر تنها با خدا نیست
پیمبر گفت، در دین انروا نیست
عبادت را بود اعمال ظاهر
نماز و صوم و حج، اندر خفا نیست




غزل ۱۱. _ بیت نهم
اشک

حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

دیده به معنای چشم است.منظور از دانه قطره است.لذا دانه اشکی به معنای قطره اشکی می باشد.همی ، یعنی بطور پیوسته.فشان به معنای بریز و نثار کن می باشد.
باشد که به معنای امید است می باشد.قصد کردن،یعنی روی آوردن است.منظور از مرغ وصل کند قصد دام ما،یعنی مرغ هوایی به طرف تور ما آید.
در حقیقت عنایت حق ما را شامل شود.
صیادان برای شکار پرندگان در دام خود مقداری دانه می ریزند تا مرغ هوایی به خاطر گرسنگی اسیر دام گردد.
حافظ عنایت حق را به یک مرغ هوایی که به این ساد گی صید نمی شود تشبیه کرده است.او اعتقاد دارد که دانه این دام اشک های چشمان است.آنهم اشکهای پشیمانی و توبه از گناهان.چون باعث شستشوی روح و روان می گردد و فاصله عاشق و معشوق را کم می کند.در نتیجه وصال صورت می گیرد.این سیلاب اشک ، انسان را به دریای رحمت رهنمون می کند.اشکها هم ناپاکی ها را از دل می شویند و هم دلها را سوی حق می برد.

اگرعشقی بود، آن عشق مولاست       
  اگر نوری بود، آن نور والاست
اگر اشکی بود، آن اشک شوق است          
   شفای باطن و بیداری ماست



غزل ۱۱ : بیت دهم
نشانه های عقل

دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

دریای اخضر به معنای دریای سبز است و منظور یکی از هفت دریای بزرگ دنیا می باشد.همانند دریای سرخ و دریای سیاه.فلک به معنای آسمان است.لذا منظور ازدریای اخضر سبز، آسمان می باشد که همانند دریای سبز است.به آسمان بالای سر نیز گفته می شود.بخاطر نعمات زیادی که دارد به دریا تشبیه شده است .علت اینکه تشبیه به سبز شده است، بخاطر ایجاد سرسبزی بر روی زمین می باشد.
حافظ آسمان را به دریای سبز و هلال ماه را به کشتی تشبیه کرده است.جایی دیگر حافظ آسمان را به مزرعه سبز و ماه را به داس تشبیه می کنند.لذا منظور از کشتی هلال، ماه در آسمان می باشد.

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
حاجی قوام، یا حاجی قوام الدین حسن،بر اساس گزارشات تاریخ از بزرگان و خیرین خطه شیراز بوده است.او دارای خصایل اخلاقی و نفوذ معنوی زیاده بوده است.
امام رضا نشانه های عقل را اشاره می کنند و هر کسی آنها را داشته باشد از نعمات عقل برخوردار است.انسان عاقل کسی است که مردم از او انتظار کارهای خیر و خوب دارند.همانند گل ،که مردم انتظار زیبایی و بوی خوش دارند.انسان عاقل کسی است که مردم از شرش در امان باشند.همانند گل نرگس، که تیع و خاری ندارد.انسان عاقل، کارهای خود را ناچیز می داند.همانند مادری که خدمات بسیاری به فرزندش کرده است ولی هر گز به روی فرزند نمی آورد.انسان عاقل، خدمات اندک دیگران، را بسیار بزرگ و نیکو می شمارد.
حافظ حاجی قوام را به خاطر کمکی که به او کرده است، بسیار گرامی می دارد.بطوریکه می گوید از نعمات او زمین و آسمان بهره مند شده اند.هر چیزی وقتی به دریا ریخته می شود ،به خاطر بزرگی و وسعت دریا در دریا غرق می شود.اما حافظ می گوید، دریا با آن همه بزرگی غرق دریای رحمت حاجی قوام شده است.
چقدر خوب است که انسان ها کارهای خوب افرادرا تکریم و گرامی و ابراز نمایند، تا کارهای نیک ارزش شود و افراد مشتاق به انجام آنها گردند.بدا به حال کسانی که با سوء استفاده از خدمات دیگران، موجبات سد شدن کارهای خیر دیگران می گردند.امروزه کار های خوب دیگران، یا دیده نمی شود و یا کم دیده می شود.لذا خوبیها از رونق افتاده است.لذا انسان های خوب و کارهای خوب دری نایاب شده است.

نشان برادر به آیین و کیش
بود حب و احسان به اقوام و خویش
کمک بر فقیران و درماندگان
فزونی دهد مال و اموال بیش



دکتر علی رجالی
@asharhafez


دکتر علی رجالی
@alirejaliتلگرام

@asharhafezسروش

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

کسب معرفت نفس

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۱ _ بیت اول
معرفت نفس

ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ساقی به کسی گفته می شود که در میخانه شراب توزیع می کند.اما در اینجا منظور حق تعالی است که باده معرفت الهی را در دل انسان های پاک می ریزد و آنان را مست روی حق می گرداند.باده به آب انگوری گفته می شود که موجب مستی گردد.اما در اینجا منظور آگاهی و معرفت است .بنابراین منظور از نور باده،نور و معرفت الهی است.برافروز به معنای روشن کردن است.
جام به ظرف کوچک شراب گفته می شود.اما در اینجا منظور دل پاک است.به نوازنده و آواز خوان مطرب گویند.در کلام عارفان به صفات حق تعالی نیز گفته می شود.چون خداوند موجب طربناکی دلها می گردد.منظور ازمطرب بگو،یعنی مطرب بخوان.که در اینجا به معنای زیرا می باشد.
شد به کام ما,یعنی ما موفق شدیم و به آرزوی خود رسیدیم.
حافظ به خداوند می گوید جام دل ما با ریاضت های مشروع و دوری از گناهان و عدم پیروی از هوای نفس پاکیزه شده است.تا تو با نور معرفت خود آنرا پر نمایی.خداوند در قرآن می فرمایند شما تقوا را پیشه کنید تا به شما معرفت و علم و آگاهی دهم.در روایات به چنین علمی نور الهی گویند.که در اینجا نور باده اشاره به نور خدایی دارد. خداوند همواره به سخنی که می گوید عمل می کند.
علت سختی ما در دنیا به خاطر بی معرفتی است.حافظ تمام مطربان جهان را دعوت می کند تا بخوانند و ببینند چگونه با کسب معرفت الهی، جهان به کام و وفق آنها می چرخد.

تا نشوی مست خدا د یده به عالم ندری 
تا نبری حبل درون یوسف کنعان نشوی
 دیدن دلدا ر محال با دل بیمار درون
تا نکنی ذهن تهی معرفت حق نبری

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

آه مظلوم

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۰ _ بیت هفتم
آه مظلوم

تیر آه ما ز گردون بگذرد، حافظ خموش
رحم کن بر جان خود ، پرهیز کن از تیر ما

منظور از تیر آه،آهیست که همانند تیر عمل می کند.گردون به معنای آسمان است.
حافظ می خواهد بگوید که اگر مردم می دانستند که آه مظلوم تا کجا می رود هرگز به همدیگر ظلم نمی کردند.او می گوید آه مظلوم همانند تیری می ماند که اگر در آسمانها هم باشی به تو اصابت می کند.لذا می گوید مراقبت رفتار و گفتار و کردار خود باش،نکند بی جا دل کسی را بشکنی و آه او تو را بگیرد.اگر ظلمی به مظلوم گردد، دیر یا زود تیر آه او دامن خودت را می گیرد.
حافط به خود می گوید بیا و خموش باش و اینقدر ترک تازی و تعدی به حقوق دیگران مکن و از شکستن دل مردم پرهیز کن.بیا و به جان خود رحم کن و آنرا از تیر بلا دور ساز.

نابودی ما  ز دست وقلب و دهن است
شمشیر دو لب، صدای جان، در بدن است
ایمان به خدا سعادت و خوشبختی است
همراه تو در روز پسین یک کفن است


دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

دل عاشق

  باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۰ _ بیت ششم

با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
دل عاشق

منظور از سنگین،یعنی سخت می باشد.در گرفتن،یعنی اثر کردن است.آتشناک به معنای آتشین است.شبگیربه معنای فراگیری در طول شب است.
دل عاشق همانند شیشه شکستنی است.بر خلاف معشوق که دلی سخت و سنگی دارد.معشوق با دل سنگیش عاشق را محک می زند که آیا واقعا عاشق معشوقش هست.لذا این سخت گیری ها یک سنگ محک برای معشوق است و نباید به پای بی اعتنایی معشوق گذاشت.
حافظ می گوید آیا می شود آه شبانه ما در دل معشوق اثر بگذارد و صدق ما بر او روشن شود و به ما توجه ای بکند.

 بار الها، به در خانه ی تو چند زنم
تا گشایی در خود، بلکه ندایی شنوم
بار الها، به من آمده در کوی رفیق
گوشه چشمی بنما، تا که نوایی ببرم

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مهربانی

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۰ - بیت پنجم
مهربانی

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

روی به معنای چهره است.منظور از روی خوب ،یعنی چهره زیباست.آیت،یعنی درجه،در اینجا نشانه حداکثر خوبی است.لطف به معنای نهایت مهربانی است.کشف کرد ،یعنی ظاهر ساخت.منظوز از تفسیر،تبیین کردن است.
حافظ می گوید از آن روزی که تو را شناختیم،حد اکثر لطف و مهر بانی را از تو دیدیم.البته دو نوع لطف داریم،یکی ظاهری و دیگری پنهانی است.همانند آبیاری یک مزرعه و شخم زدن آن.یکی به ظاهر به زمین لطف می کند و دیگر ی زمین را می شکافد.
حافظ می گوید از تو چیزی جز لطف سر نمی زند.آنچه در زندگی ما اتفاق افتد چه در ظاهر و ابتدا خوب یا بد باشد ما آنها را جز لطف حق تعالی چیز دیگری نمی دانیم.همانند ظرفی که لجن مال می کنند تا آلودگی ها بر طرف و سپس به آب می زنند تا پاک و تمیز گردد.
الهی به شب زنده داران تو
که جز تو نخواهند، یاران تو
نما لطف  بسیار بر بندگان
کنند شکر نعمت ز احسان تو

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

عاقلان

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۰ _ بیت چهارم
عاقلان

عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

منظور عقل در اینجا،عقل جزیی نگر و ظاهر بین است.زلف به معنای گیسو است.اما در اینجا نماد جمال حق تعالی است.چون، به معنای چگونه است.از پی،یعنی به دنبال و به خاطر.زنجیر به معنای دام و بند است.
حافظ می گوید آدم های حسابگر نمی دانند که ما چقدر اسیر زیبایی یار می باشیم و به خاطر آن خوش هستیم.او می گوید اگراین قوم در بند جمال یار می شدند،آنان نیز دیوانه ای روی او می گشتند. متاسفانه اینان چنین لذات معنوی را درک نمی کنند.آنان لذت را در امور دنیوی می بینند.
در حقیقت تنها عشق است که می تواند انسان را مست و دیوانه جمال حق تعالی کند.اگر انسان خوشی واقعی و پایدار را بخواهد،تنها در سایه حق تعالی ممکن است.تنها عقل های متعالی و رشد کرده امکان دارد که خود را در دام و بند حق قرار دهد.

مکن تکیه بر عقل تنها،  بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر
اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای نظر

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

راه خرابات

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۰ _ بیت سوم
راه خرابات

در خرابات طریقت ، ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست، در عهد ازل تقدیر ما

منظور از خرابات، محلی است که انسان از تمام قیودات دنیوی رهایی می یابند.کسی که چنین صفاتی را پیدا کرد ،خراباتی گویند.بنابراین خراباتی به کسی گفته می شود که از تمام هواهای نفسانی رهایی یافته است.تا زمانی که انسان خود بزرگ بینی های خود را خراب نکند،خراباتی نمی شود.اگر به نماز دقت کنید با سجده کردن بر خاک ، انسان حد اکثر تواضع خود را نشان می دهد و نفسانیت شکسته می شود و سپس بعد از تشهد آرام آرام قیام می کند.همانطوریکه در عالم مادی با از کار افتادن عقل،انسان مست می شود.در عالم معنوی هم با سرکوب نفس، مست و عاشق حق تعالی می گردد.
طریقت به راه و روشی گفته می شود که شریعت پیشنهاد می کند.لذا منظور از خرابات طریقت،راهی است که منجر به خراباتی شدن انسان می گردد.منظور از هم منزل شدن،یعنی همنشین و همدل شدن است.چنین رفت ،یعنی چنین نوشته شد.عهد به دو معناست، یکی عقد وپیمان و دیگری زمان است.در اینجا منظور زمان است.
ازل در مقابل ابد است.ابد آینده ایست که پایان ندارد.لذا ازل گذشته ایست که ابتدا ندارد.بنابراین ازلی به چیزی گفته می شود که شروعی ندارد و ابدی به چیزی گفته می شود که ختمی ندارد.پس منظور از عهد ازل ,زمانی است که ابتدا ندارد.
حافظ می خواهد بگوید ما انسانها همانند دانه های قند در قندان هستیم، امکان یکی شدن نداریم.مگر اینکه در آب قرار گیریم و سختی ما به نرمی تبدیل شود و در آب حل شویم.آنوقت است که یکی شده و دیگر قابل تمایز نیستیم و شربت شیرین می شویم .
تا زمانی که شخصیتهای کاذب ما فرو نریزد.امکان یکی شدن و همدل شدن محال است.عامل وحدت در جوامع گوناگون جمع شدن حول یک محور است.چه محوری بهتر از خداست.لذا باید همگی به ریسمان الهی چنگ بزنیم و آن نیست جز چهارده معصوم.
هر جا نزاعی است پای خدا در میان نیست. زیرا هر کدام می گویند من صحیح می گویم .اما اگر همه رضای خدا را بخواهند ،اشتراک نظر پیدا می کنند.اگر تمام انبیا دور هم جمع شوند هیچ اختلاف و نزاعی ندارند.از این جهت حافظ می گوید وقتی ما می توانیم هم منزل و همنشین شویم که همگی راه خراباتی و خدا را طی کنیم.زیرا خدا سرنوشت ما را از روز ازل اینگونه تعیین کرده است.

شیعه خطش ،خط شاه کربلاست
جوهرش خون و قلم تیغ ولاست
شیعه راهش راه زهرا و علیست
جان نثار خط سرخ مرتضاست 
 
دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

سخن نیکو

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۰ - بیت دوم
سخن نیکو

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

مریدان،جمع مرید،یعنی پیروان است.منظور از روی سوی ،یعنی هم نظر و هم جهت شدن است.خمار یعنی می فروش.لذا خانه خمار به میخانه گفته می شود.
حافظ می گوید وقتی مرشد و پیر ما از مسیر صحیح خارج می شوند.از ما چه انتظاری هست که راه کج نرویم.
امام باقر (ع) می فرمایند حرف خوب را از هر کسی شنیدی قبول و آنرا بکار ببر.حتی اگر خود او به آن عمل نکند.البته از مبلغین دین انتظار این است که خود عامل باشند.زیرا میزان تاثیر سخنی که از دل بلند شود به دل هم می نشیند.این فرق می کند با شیرینی فروشی که ممکن است بخاط بیماری حتی یکی از شیرینی های خود را نخورده باشد.
حافظ می گوید اگر پیشوایان و رهبران ما راه کعبه را رها و راه میخانه را در پیش گرفتند و دنیا طلب شدند.ما راه صحیح را ادامه دهیم.
البته این بیت می تواند یک برداشت دیگر هم داشته باشد.چگونه است وقتی پیر و مراد ما مست و عاشق خد است.ما مریدان تنها به عبادات ظاهری توجه می کنیم.

روزگاری نظر اهل خرد ارزش داشت
سخن و حرف بزرگان اثر و جوشش داشت
دوستی معنی  زیبای صداقت را داشت
کارها یکسره با عشق و صفا چرخش داشت

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی