رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۶۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بزرگی خداوند

باسمه تعالی
برداشتهایی از صحیفه سجادیه
جلسه چهارم _دعای اول
بزرگی خداوند


حضرت علی در نهج البلاغه می فرمایند،در نزد اولیای الهی در مقابل خدای متعال،همه چیز کوچک است.گویند گدایی از فردی طلب پول می کند.آن فرد کیف خود را باز می کند که کمک کند.فقیر چشمش به سنگ گرانبهای داخل کیف می افتد و از او آنرا طلب می کند.او هم براحتی می دهد.فقیر آن سنگ را قیمت می کند و به ارزش آن پی می برد.لذا از فروش آن صرف نظر می کند تا به صاحبش عودت نماید.
فقیر سنگ را به صاحب سنگ بر می گرداند و می گوید در ازایش فکر و اعتقادی که باعث می شود تو با ارزشترین سنگ قیمتی که می توانست یک عمر مرا سیر کند به من هدیه کردی ،چیست.در جواب می شنود که باور به بزرگی خدا، سایر چیزها نزد من بسیار کوچک هستند.اگر خدا نزد ما کوچک شمرده شود،آنگاه دنیا در نظر ما بزرگ می گردد و سقوط ما قطعی است.
مابه خدای نامحدود امام سجاد نیاز مند هستیم.نه خدای محدود و ساختگی ذهنمان.هر چه معرفت ما به خدای متعال بیشتر شود،آثار آن در زندگی مان زیادتر است.
انسانهایی که خدایشان بزرگ است در مقابل مشکلات کمر خم نمی کنند.بالعکس کسانی که خدایشان کوچک است،در برخورد با مشکلات و مصیبت ها خود را می بازند و تحمل ناملایمات را ندارند.بزرگی خداوند همانند بزرگی دریا در مقابل قطره کوچکی می ماند.
لذا انسان دانا هرگز خدای بزرگ را نمی دهد تا دنیای کوچک و زود گذر را کسب کند.

 ایمان به خدا امید ما گشت
دین حافظ ما زهر خطا گشت
حرص و حسد وغرور فرجام
نابودی دین شد  و بلا گشت

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
برداشتهایی از صحیفیه سجادیه
جلسه سوم _ دعای اول
نقش خدا در زندگی

امام سجاد می فرمایند،تنها خدای یکتا قابل حمد و ستایش می باشد.زیرا اگر بدقت بنگریم هر فضیلتی از آن خداست.
خدای متعال از ابتدای خلقت تا انتهای خلقت وجود داشته و وجود دارد. خداوند اول هر خیر و خوبیهاست.اگر خیری بواسطه به تو رسد،اگر خوب دقت کنی خدا به دل آن واسطه انداخته است.خداوند آخر تمام خوبیها و معرفت ها می باشد.یعنی در نهایت کمال معرفت و خوبیهاست.هر آنچه خوبی وجود دارد،مستقیم یا غیر مستقیم سر منشا آن خدای متعال است.
خدا اول و آخری هست که اول و آخر ندارد.
سر و کارت ما از اول تا آخر با خداست.خداوند اولی است که قبل از آن چیزی نبوده است.همچنین آخری هست که بعد آن چیزی وجود ندارد.در حقیقت خداوند صمد است.
 امام حسین (ع) در حدیثى براى صمد پنج معنا بیان فرموده است:

1. صمد حقیقتی است که در منتهاى سیادت و بزرگی است.
2. صمد، ذاتى است دائم، ازلى و جاودانى.
3. صمد، وجودى است که جوف ندارد. همانند هر چیز تو پرى است که درونش خالى نباشد.
4. صمد حقیقتی است که نمى‏ خورد و نمى ‏آشامد.
5. صمد حقیقتی است که نمی ‏خوابد.

مبدا هستی خدا و آخر هستی خداست
می توان گفتا که او از ابتدا تا انتهاست
خود نمایی می کند در عالم و قرآن وانس
ذکر  یزدان در بیان و در کلام انبیاست


دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

براى واژه "صمد" در واژه نامه ها، روایات و کلمات مفسران معانى زیادى ذکر شده است؛ لذا در این مختصر نمونه هایی را از هر سه گروه(لغت، روایت و تفسیر) بیان می کنیم.

الف. راغب در مفردات مى‏گوید: صمد به معناى آقا و بزرگى است که براى انجام کارها به سوى او مى‏روند، و بعضى گفته‏اند: "صمد" به معناى چیزى است که تو خالى نیست، بلکه پر است.[1]

ب. امام حسین (ع) در حدیثى براى صمد پنج معنا بیان فرموده است:

1. "صمد"، کسى است که در منتهاى سیادت و آقایى است.

2. صمد، ذاتى است دائم، ازلى و جاودانى.

3. صمد، وجودى است که جوف ندارد. به معناى هر چیز تو پرى است که درونش خالى نباشد.

4. صمد، کسى است که نمى‏ خورد و نمى ‏آشامد.

5. صمد، کسى است که نمى‏خوابد.[2]

در روایت دیگرى آمده است، صمد کسى است که قائم به نفس و بى نیاز از غیر است.[3]

از امام على بن الحسین (ع) نقل شده است: صمد کسى است که شریک ندارد، و حفظ چیزى براى او مشکل نیست، و چیزى از او مخفى نمى‏ماند.[4]

همچنین نقل شده است، مردم بصره نامه‏اى به محضر امام حسین (ع) نوشتند، و از آن حضرت معناى صمد پرسیدند، امام (ع) در پاسخ آنها فرمود:

"بسم اللَّه الرحمن الرحیم، اما بعد در قرآن بدون آگاهى مجادله و گفت و گو نکنید؛ چرا که من از جدم رسول اللَّه شنیدم مى ‏فرمود: هر کس بدون علم سخن بگوید، باید در محلى از آتش که براى او تعیین شده جاى گیرد، خداوند خودش صمد را تفسیر فرموده است: "لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ": نه زاد، و نه زاده شد و احدى مانند او نیست، ... آرى خداوند صمد، کسى است که از چیزى به وجود نیامده، و در چیزى وجود ندارد، و بر چیزى قرار نگرفته، آفریننده اشیا و خالق آنها است، همه چیز را به قدرتش به وجود آورده، آنچه را براى فنا آفریده به اراده‏اش از هم متلاشى مى‏شود، و آنچه را براى بقا خلق کرده به علمش باقى مى ‏ماند، این است خداوند صمد ...".[5]

لازم به ذکر است؛ با توجه به معناهایی که در روایات برای "صمد" بیان شد، در واقع همه آنها به یک حقیقت بازگشت می کند، و آن بزرگ و آقایی است که بی نیاز از هر چیز می باشد، و همه نیازمند به او هستند.

ج. علامه طباطبائی می گوید: معناى این که خدا صمد است، این است که هر چیزى در ذات و آثار و صفات محتاج او است و او منتهاى مقاصد است‏. اصل در معناى کلمه "صمد" قصد کردن و یا قصد کردن با اعتماد است. وقتى گفته مى‏شود: "صمده، یصمده، صمدا" از باب "نصر، ینصر" معنایش این است که فلانى قصد فلان کس یا فلان چیز را کرد، در حالى که بر او اعتماد کرده بود. بعضى از مفسران این کلمه را- که صفت است- به معانى متعددى تفسیر کرده‏اند که برگشت بیشتر آنها به این معنا است: "سید و بزرگى که از هر سو به جانبش قصد مى‏کنند تا حوایجشان را برآورد". و چون در آیه مورد بحث مطلق آمده همین معنا را مى‏دهد، پس خداى تعالى سید و بزرگى است که تمامى موجودات عالم در تمامى حوایجشان او را قصد مى‏کنند.

آرى وقتى خداى تعالى پدید آورنده همه عالم است، و هر چیزى که داراى هستى است، هستى را خدا به او داده، پس هر چیزى که نام "چیز" بر آن صادق باشد، در ذات و صفات و آثارش محتاج به خدا است، و در رفع حاجتش او را قصد مى‏کند، همچنان که خودش فرموده: "أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ".[6] و نیز به طور مطلق فرموده: "وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏".[7] پس خداى تعالى در هر حاجتى که در عالم وجود تصور، شود صمد است؛ یعنى هیچ چیز قصد هیچ چیز دیگر نمى‏کند، مگر آن که منتهاى مقصدش او است و بر آمدن حاجتش به وسیله او است.

از این جا روشن مى‏شود که اگر الف و لام بر سر کلمه "صمد" در آمده، منظور افاده حصر است، مى‏فهماند تنها خداى تعالى صمد على الاطلاق است، بر خلاف کلمه "احد" که الف و لام بر سرش در نیامده، براى این که این کلمه با معناى مخصوصى که افاده مى‏کند، در جمله اثباتى بر احدى غیر خداى تعالى اطلاق نمى‏شود، پس حاجت نبود که با آوردن الف و لام حصر احدیت را در جناب حق تعالى افاده کند، و یا احدیت معهودى از بین احدیت ها را برساند.[8]

 

[1] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ج 1، ص 492، واژه "صمد"؛ ر. ک: صحاح اللغة، مجمع البحرین، جوامع الجامع، قاموس قرآن، نهایه ابن اثیر و... .

[2] ر. ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 3، ص 223، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1409ق.

[3] همان.

[4] همان.

[5] حرعاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 189، مؤسسه آل البیت علیهم‏السلام قم، 1409 ق.

[6] آگاه باشید که ایجاد و تدبیر تنها به دست او است، اعراف، 54.

[7] محققا منتهاى هر چیزى به سوى او است، نجم، 42.

[8] ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏20، ص 388- 389، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417 ق.

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

نقش دعا

باسمه تعالی
برداشتهایی از صحیفه سجادیه
دعای یکم_ جلسه دوم
نقش دعا در زندگی

هنر دعا در این است که زحمات انسان را به بار می نشناند و برای انسان سودمند می سازد.بسیار افرادی هستند که زحمت زیاد می کشند ولی برای آنها سودی ندارد و اگر سودی داشته باشد برایشان مفید واقع نمی شود و دچار زیان و خسران نمی شود.
ممکن است این سوال برای انسان مطرح شود، با عنایت به اینکه مقدرات انسان از قبیل رزق و روزی و طول عمر از قبل برای انسان مشخص شده است.چه لزومی به دعاست.دعا باعث می شود که آنچه برای انسان نوشته شده افزایش یابد.
در صحیفیه سجادیه ، دعا ها معمولا به یک موضوع خاص اختصاص دارد.اولین دعا اختصاص به ستایش خدای متعال دارد.خداوند نیازی به ستایش ما ندارد. ستایش خدا باعث می گردد که ما شناخت پیدا کنیم که در مقابل چه حقیقتی ایستاده ایم. بدیهی است با شناخت خدا،رفتار ما ، گفتار ما و اعمال ما متمایز از وقتی است که شناخت از خدای متعال نداریم.

با ترک گنه، روح و روان شاد شود
با ذکر و دعا، امید ما یاد شود
اعمال بد و خوب همه گردد ثبت
با هر گنهی حسن تو بر باد شود

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
برداشتهایی از صحیفیه سجادیه
دعای یکم _ جلسه اول
نام های صحیفه سجادیه

صحیفیه سجادیه را با توجه به محتوای آن که شامل حکمت ها و دعاهاست، نام های گوناگونی به آن داده شده است.بعلاوه آنرا انجیل اهل بیت نیز گویند.
همانطوریکه نهج البلاغه را برادر قرآن می نامند،صحیفه سجادیه را خواهر قرآن گویند.لازم به ذکر است که محتوای صحیفیه کمک بسیاری در فهم بهتر قرآن به ما می کند و از نظر محتوا شباهت های به قرآن کریم دارد.از این جهت آنرا خواهر قرآن نامند.
کتاب زبور به حضرت داوود تعلق داشت.محتوای آن بیشتر رنگ و بوی دعا داشت.لذا از این جهت صحیفه سجادیه را زبور آل محمد نیز می گویند.
مجموعه دعاهای حضرت سجاد در صندوقچه ای،با قلم حضرت سجاد به پسرشان زید می رسد.متوکل هنگام برگشت از سفر حج،پس از دیدار امام صادق، یحیی پسر زید را ملاقات می کند.می پرسد امام از من سخنی نگفتند.متوکل می گوید ،ایشان گفتند شما هم مانند پدرت زید به دار آویخته می شوی.لذا یحیی برای حفظ مجموعه، دعا های جدش را به متوکل می دهد.متوکل این دعاها را سال بعدکه از سفر حج بر می گشته به امام صادق عرضه می کند.امام می فرمایند،پدرم امام باقر نیز این دعا ها را با قلم خودشان به من دادند.با مقایسه این دو مجموعه ، از نظر محتوا یکسان بودند.لذا کتاب صحیفیه باتفاق همه راویان از حضرت سجاد می باشد.

گفت سجاد این سخن، در موقع ذکر خدا 
استجابت می کندحق، هر تمنا هر دعا 
گاه می‌گردد قبول و گاه بعدا مستجاب 
گاه می‌گردد ذخیره، تا شود روز ی ادا


دعای یکم_ جلسه دوم
نقش دعا در زندگی

هنر دعا در این است که زحمات انسان را به بار می نشناند و برای انسان سودمند می سازد.بسیار افرادی هستند که زحمت زیاد می کشند ولی برای آنها سودی ندارد و اگر سودی داشته باشد برایشان مفید واقع نمی شود و دچار زیان و خسران نمی شود.
ممکن است این سوال برای انسان مطرح شود، با عنایت به اینکه مقدرات انسان از قبیل رزق و روزی و طول عمر از قبل برای انسان مشخص شده است.چه لزومی به دعاست.دعا باعث می شود که آنچه برای انسان نوشته شده افزایش یابد.
در صحیفیه سجادیه ، دعا ها معمولا به یک موضوع خاص اختصاص دارد.اولین دعا اختصاص به ستایش خدای متعال دارد.خداوند نیازی به ستایش ما ندارد. ستایش خدا باعث می گردد که ما شناخت پیدا کنیم که در مقابل چه حقیقتی ایستاده ایم. بدیهی است با شناخت خدا،رفتار ما ، گفتار ما و اعمال ما متمایز از وقتی است که شناخت از خدای متعال نداریم.

با ترک گنه، روح و روان شاد شود
با ذکر و دعا، امید ما یاد شود
اعمال بد و خوب همه گردد ثبت
با هر گنهی حسن تو بر باد شود



 دعای اول

نقش خدا در زندگی

امام سجاد می فرمایند،تنها خدای یکتا قابل حمد و ستایش می باشد.زیرا اگر بدقت بنگریم هر فضیلتی از آن خداست.
خدای متعال از ابتدای خلقت تا انتهای خلقت وجود داشته و وجود دارد. خداوند اول هر خیر و خوبیهاست.اگر خیری بواسطه به تو رسد،اگر خوب دقت کنی خدا به دل آن واسطه انداخته است.خداوند آخر تمام خوبیها و معرفت ها می باشد.یعنی در نهایت کمال معرفت و خوبیهاست.هر آنچه خوبی وجود دارد،مستقیم یا غیر مستقیم سر منشا آن خدای متعال است.
خدا اول و آخری هست که اول و آخر ندارد.
سر و کارت ما از اول تا آخر با خداست.خداوند اولی است که قبل از آن چیزی نبوده است.همچنین آخری هست که بعد آن چیزی وجود ندارد.در حقیقت خداوند صمد است.
 امام حسین (ع) در حدیثى براى صمد پنج معنا بیان فرموده است:

1. صمد حقیقتی است که در منتهاى سیادت و بزرگی است.
2. صمد، ذاتى است دائم، ازلى و جاودانى.
3. صمد، وجودى است که جوف ندارد. همانند هر چیز تو پرى است که درونش خالى نباشد.
4. صمد حقیقتی است که نمى‏ خورد و نمى ‏آشامد.
5. صمد حقیقتی است که نمی ‏خوابد.

مبدا هستی خدا و آخر هستی خداست
می توان گفتا که او از ابتدا تا انتهاست
خود نمایی می کند در عالم و قرآن وانس
ذکر  یزدان در بیان و در کلام انبیاست



جلسه چهارم _دعای اول
بزرگی خداوند


حضرت علی در نهج البلاغه می فرمایند،در نزد اولیای الهی در مقابل خدای متعال،همه چیز کوچک است.گویند گدایی از فردی طلب پول می کند.آن فرد کیف خود را باز می کند که کمک کند.فقیر چشمش به سنگ گرانبهای داخل کیف می افتد و از او آنرا طلب می کند.او هم براحتی می دهد.فقیر آن سنگ را قیمت می کند و به ارزش آن پی می برد.لذا از فروش آن صرف نظر می کند تا به صاحبش عودت نماید.
فقیر سنگ را به صاحب سنگ بر می گرداند و می گوید در ازایش فکر و اعتقادی که باعث می شود تو با ارزشترین سنگ قیمتی که می توانست یک عمر مرا سیر کند به من هدیه کردی ،چیست.در جواب می شنود که باور به بزرگی خدا، سایر چیزها نزد من بسیار کوچک هستند.اگر خدا نزد ما کوچک شمرده شود،آنگاه دنیا در نظر ما بزرگ می گردد و سقوط ما قطعی است.
مابه خدای نامحدود امام سجاد نیاز مند هستیم.نه خدای محدود و ساختگی ذهنمان.هر چه معرفت ما به خدای متعال بیشتر شود،آثار آن در زندگی مان زیادتر است.
انسانهایی که خدایشان بزرگ است در مقابل مشکلات کمر خم نمی کنند.بالعکس کسانی که خدایشان کوچک است،در برخورد با مشکلات و مصیبت ها خود را می بازند و تحمل ناملایمات را ندارند.بزرگی خداوند همانند بزرگی دریا در مقابل قطره کوچکی می ماند.
لذا انسان دانا هرگز خدای بزرگ را نمی دهد تا دنیای کوچک و زود گذر را کسب کند.

 ایمان به خدا امید ما گشت
دین حافظ ما زهر خطا گشت
حرص و حسد وغرور فرجام
نابودی دین شد  و بلا گشت


جلسه پنجم_ دعای اول
جمال حق

امام سجاد می فرمایند، چشم ما قادر به دیدن جمال خدای متعال نیست.اما قادر به دیدن آثار او هستیم .هر چه با چشم سر می بینیم ،مستقیم یا غیر مستقیم، آیات الهی هستند.لذا در قرآن خداوند می فرماید از رگ گردن به شما نزدیکترم.از طرفی آنقدر بزرگ و وسعت دارد که در افق دید ما نیست.همانند ایستادن در کنار یک اقیانوس،انسان در کنار آب است و آنرا می بیند ولی آنقدر آب وسعت دارد که نمی توان اقیانوس را دید.
امام سجاد می فرمایند،حمد و ستایش خدایی را سزاوار است که نه تنها چشمان سر عاجز از دیدن آن می باشد بلکه با ذهن هم قابل تصور نیست.از هر چه تصویر ذهنی کنیم،او بالاتر است.
تنها راه دیدن خدا ، به مرحله یقین رسیدن است.در این حالت آنقدر عظمت الهی در مقابل چشمان ما آشکار است که هرگز به دیدن او فکر نمی کنیم.همانند خورشید،که درخشندگی آفتاب گویای وجود خورشید است.انسان وقتی دنبال استدلال چیزی می رود که برای او روشن و آشکار شود.وقتی همه چیز آشکار بود چه لزومی به اثبات یا دیدن است.

چه خوش گفت وصف خدا را علی
وجودش بود ظاهر و  هم خفی
بود برترین  و بود نزد ما
خدای عظیم  وخدای جلی


جلسه ششم_دعای اول
رابطه انسان و خدا

امام سجاد می فرمایند کلیه مخلوقات حق تعالی نو و مشابهت با چیزی که از آن الگو گرفته شده باشد وجود ندارد.لذا یکی از صفات خدا،بدیع یعنی نو آورنده است.
وقتی فیلسوف می خواهد رابطه انسان با خدا را بگوید.او از رابطه علت و معلول استفاده می کند.از وجود مخلوق به وجود خالق پی برده می شود.
امام سجاد می فرمایند ، رابطه انسان با خدا یک رابطه عاشقانه است.خالق همواره مخلوق خود را دوست دارد.لذا اگر بعضا به ظاهر انسان دچار مشکلات می گردد.نهایتا رشد و تعالی او را در بر دارد.
گویند فردی به کارگاه کوزه گری آمد. کوزه ای را خرید و آنرا به زمین زد و شکست.این کار را ادامه داد.کوزه گر با توجه به اینکه پول کوزه ها را گرفته بود از این کار و شکستن کوزه ها ناراحت شد.این نشان می دهد که سازنده کوزه ، کوزه خود را دوست دارد ،جتی اگر فروخته باشد.چگونه ممکن است خالق مخلوقات به انسان توجه نداشته و او را دوست نداشته باشد.لذا رابطه ما با خداوند یک رابطه عاطفی است.

مست یارم، مست و خاطر خواه دوست 
مست معشوقی که عالم آن اوست 
مست چشمی  را که می خوابد نیم
مست معشوقی که جان دادن نکوست



جلسه هشتم _دعای اول
اراده

سلکه به معنی رفتن است.اما منظور از سلک به ،یعنی بردن می باشد.بعثه،یعنی بر انگیخت.منظور از اراده، یعنی خواست می باشد.
تمام اجزای هستی با اراده و خواست حق تعالی حرکت می کنند و هیچ مخلوقی در جهان هستی وجود ندارد که زیر نطر حق تعالی نباشد.امام صادق می فرمایند بعد از اینکه خدای متعال مخلوقات را خلق نمود،آنها را تحت اراده خود در آورد.
امام سجاد می فرمایند،خاطیان نیز تحت اراده حق تعالی هستند.خدا اراده کرد که انسانها اراده داشته باشند و همانند سایر مخلوقات بی اراده چون ستارگان نباشند.وقتی انسان اراده پیدا کرد ،متعاقبا حق انتخاب دارد. خداوند تنها انسان را بر انگیخت تا با عشق و اراده به سوی حق تعالی بشتابند.

عابدم کن ، تا بیابم ، من جهت
  لایقم  کن، تا بجویم  ، من رهت
ای خدا ،من عاجز از دیدار تو
قادرم کن ،تا بیایم  ، درگهت


دکتر علی رجالی
@alirejali


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
برداشتهایی از صحیفیه سجادیه
دعای یکم _ جلسه اول
نام های صحیفه سجادیه

صحیفیه سجادیه را با توجه به محتوای آن که شامل حکمت ها و دعاهاست، نام های گوناگونی به آن داده شده است.بعلاوه آنرا انجیل اهل بیت نیز گویند.
همانطوریکه نهج البلاغه را برادر قرآن می نامند،صحیفه سجادیه را خواهر قرآن گویند.لازم به ذکر است که محتوای صحیفیه کمک بسیاری در فهم بهتر قرآن به ما می کند و از نظر محتوا شباهت های به قرآن کریم دارد.از این جهت آنرا خواهر قرآن نامند.
کتاب زبور به حضرت داوود تعلق داشت.محتوای آن بیشتر رنگ و بوی دعا داشت.لذا از این جهت صحیفه سجادیه را زبور آل محمد نیز می گویند.
مجموعه دعاهای حضرت سجاد در صندوقچه ای،با قلم حضرت سجاد به پسرشان زید می رسد.متوکل هنگام برگشت از سفر حج،پس از دیدار امام صادق، یحیی پسر زید را ملاقات می کند.می پرسد امام از من سخنی نگفتند.متوکل می گوید ،ایشان گفتند شما هم مانند پدرت زید به دار آویخته می شوی.لذا یحیی برای حفظ مجموعه، دعا های جدش را به متوکل می دهد.متوکل این دعاها را سال بعدکه از سفر حج بر می گشته به امام صادق عرضه می کند.امام می فرمایند،پدرم امام باقر نیز این دعا ها را با قلم خودشان به من دادند.با مقایسه این دو مجموعه ، از نظر محتوا یکسان بودند.لذا کتاب صحیفیه باتفاق همه راویان از حضرت سجاد می باشد.

گفت سجاد این سخن، در موقع ذکر خدا 
استجابت می کندحق، هر تمنا هر دعا 
گاه می‌گردد قبول و گاه بعدا مستجاب 
گاه می‌گردد ذخیره، تا شود روز ی ادا

دکتر علی رجالی
@alirejali


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

تظاهر به دینداری

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۵ _ بیت سیزدهم
تظاهر به دینداری


حافظ به خود نپوشید، این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن ، معذور دار ما را

به خود،یعنی به خواست و میل خود کاری را انجام دادن است.خرقه لباس صوفیان می باشد.می آلود کنایه از آلوده و ناپاک بودن است.معذور دار،یعنی عذر ما را بپذیر.
شیخ به معنی بزرگ و پیر مراد است.شیخ پاکدامن،یعنی بزرگ خاندان است.در اینجا حافظ به کنایه واژه پاکدامن را بکار برده است. ولی منظورش بزرگان صوفیان می با شد که تظاهر به دینداری می کنند.
دین یک ظاهر دارد و یک باطن.ظاهر دین اصول و فروع دین است که مغز آن انصاف و مروت و جوانمردی و مهربانی است.همانند انسان که ظاهر آن جسم اوست و درون انسان ، عقل او است.اگر به بادام نگاه کنید،پوسته آن است که مغز بادام را حفظ می کند ولی زمانی یک بادام در زمین منجر به یک درخت تنومند می گردد که بادام دارای مغز باشد.
شیطان از جدایی ظاهر و باطن دین افراد سو استفاده کرده و افراد را می فریبد.دیندارها را نماز خوان های بی ادب و بی اخلاق معرفی می کند و می گوید ببینید دبندارهای ما اینگونه اند.برعکس انسان های باادب و خوش برخورد را انسان های خوب معرفی می کند.می گوید ببین نماز نخوان های ما چقد انسانیت و جوانمردی دارند .
همانطوریکه یک دانه در زمین بدون پوست یا مغز امکان سبز شدن ندارد.انسان نیزتنها با رعایت ظاهر دین و غافل از باطن دین، اثر گذاری دین را از دست می دهد و بالعکس.اینقدر که متظاهرین به دینداری به دین لطمه می زنند.بی دینان به دین لطمه نمی زنند.
حافظ می گوید، رفتار و گفتار و عملکرد شما صوفیان خرقه پوش که ادعای داشتن تقوا می کنید،مردم را از دین گریزان کرده است و آنها را از داشتن دین دور می سازد.
زیرا از دین تنها پوسته دین را دارید.

دانی که چرا ،ز دین گریزان شده اند
از ما دو سخن ،از این و آن یافته اند
گفتار و عمل دو گانه و بی مبناست
با مکر و دغل دین دگر  ساخته اند

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مفهوم عقل

باسمه تعالی


معنای عقل از دیدگاه شهید مطهری


اولین گام در شناخت جایگاه عقل در قرآن تبیین مفهوم عقل و معنای مورد نظر از آن در مباحث دینی و مفاهیم قرآنی است. در روایات اسلامی وفرهنگ قرآنی منظور از تفکر و تعقل صرفاً تفکر منطقی و تعقل فلسفی نیست؛ زیرا این مورد در بین همه انسان ها مشترک است و هر انسانی چه موحد وچه کافر توانایی کنار هم گذاشتن معلومات و ترسیم سیمای کلی از واقعیت جهان و هستی هر چند به پندار غلط خود را دارد. در حالی که قرآن کریم کفار را فاقد تعقل دانسته و معتقد است که آنها از عقل خود هیچ استفاده ای نمی کنند چنان که می فرماید: «و مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق بما لایسمع الا دعاء و نداء صم بکم عمی فهم لایعقلون. مثل (دعوت کننده) کافران مثل کسی است که (حیوانات را برای نجات از خطر) صدا می زند ولی آن ها جز سر و صدا چیزی نمی شنوند، آن ها کر و گنگ و کورند از این رو چیزی نمی فهمند».

استاد مطهری پس از ملاحظه آیات و روایات مربوط به عقل و تعقل و مقایسه آنها با یکدیگر پیرامون مفهوم عقل در فرهنگ اسلامی می فرمایند:

عقل در روایات اسلامی آن نیرو و قوه تجزیه و تحلیل است و در غالب مواردی که می بینید اسلام جاهل را کوبیده، جاهل در مقابل عالم به معنای بی سواد نیست بلکه جاهل ضدعاقل است. عاقل کسی است که از خودش فهم و قدرت تجزیه و تحلیل دارد و جاهل کسی است که این قدرت راندارد. ما خیلی افراد عالم را می بینیم که عالمند ولی جاهلند. عالمند به معنای این که فراگرفته از بیرون زیاد دارند، خیلی چیزها یاد گرفته اند، اما ذهنشان یک انبار بیش نیست، خودشان اجتهاد ندارند، استنباط ندارند، تجزیه و تحلیل در مسائل ندارند، این طور اشخاص از نظر اسلام جاهلند یعنی عقلشان راکد است.

قرآن کریم برای ترسیم مفهوم دقیق «عقل» از تعبیر لطیف و معنادار «لب» استفاده می کند و با این روش هم عقل را تعریف می کند و هم مفهوم کمال عقل را بیان می نماید. استاد مطهری کلمه لب را از اصطلاحات قرآنی دانسته و در توضیح آن می فرمایند.

«لب» یعنی مغز (نه به معنی مخ، بلکه به معنی اعم که در مورد میوه ها مثلاً می گوئیم مغز بادام، مغز گردو) این اصطلاح شاید از اصطلاحات مخصوص قرآن باشد... و اگر هم اصطلاح مخصوص قرآن نباشد قرآن درباره عقل کلمه لب را زیاد به کار برده گوئی انسان را تشبیه به یک گردو و یا بادام کرده که تمام یک گردو و یا بادام پوسته است و آن اساسش مغزش می باشد که در درون آن قرار دارد. تمام هیکل و اندام انسان را در نظر بگیرید، آن مغز انسان، عقل و فکر انسان است، اگر بادامی مغز نداشته باشد چه می گوئیم؟ می گوئیم پوچ است و پوک و هیچ و باید دورش انداخت و انسانی که عقل نداشته باشد جوهر و مغز انسانیت و آن ملاک و مقوم انسانیت را ندارد. انسانی پوک و پوچ است، یعنی یک صورت انسان است و معنی انسان در او نیست، به حسب این تعبیر معنی انسان همان عقل انسان است، عقلی که در این حد باشد، عقل بودن عقل به استقلالش است. «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» از این بهتر اساساً دیگر نمی شود تعبیری پیدا کرد در مورد دعوت به این که انسان با عقلش بالاستقلال حاکم باشد، عقلش مستقل باشد، دارای قدرت نقد و انتقاد باشد و بتواند مسائل را تجزیه و تحلیل کند. آدمی که از این موهبت بی بهره است هیچ است.

در عبارات فوق استاد علاوه بر اینکه معنای عقل را از نظر قرآن بیان می کنند به اهمیت و ارزش آن در اسلام نیز اشاره می فرمایند. از مجموع سخنان استاد استنباط می گردد که در منطق قرآن عقل عبارت است از نیروئی که با تجزیه و تحلیل مسائلی که در برابر او قرار دارد و سبک و سنگین نمودن آنها انسان را برای اخذ تصمیمی مستقل و آزاد از هوی و هوس و فشارهای اجتماعی و تاریخی یاری می رساند. و هر چه عقل انسان کامل تر باشد مستقل تر و آزادانه تر می داند نقد و انتقاد کند و تصمیم بگیرید و از این رهگذر انسان قادر خواهد بود از پوسته جهان به مغز آن نفوذ کند و سیطره و حاکمیت خدا را در همه ذرات هستی مشاهده نماید و با همه وجود حضور خدا را در تاریخ و جامعه ادراک کند


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

تجلی عشق

آتش عشق

آتش عشق کند، روح و روان را ویران
آتش عشق بود ،شعله ور و هم سوزان
عشق بی صبر و وفا،عشق مجازی باشد  
عشق ما هست هوس، چونکه دو روزی باشد
آتش عشق کند، کور و کر و دل لرزان

شعله ی عشق عطش دارد و باشد سوزان

مبدا عشق خدایی است، برد روح و روان

چون به مقصد برسد، عشق ندارد حرمان 

ای خدا هست مرا سعی عمل بر قرآن

نور آنرا به دل  عاشق بی کس  بنهان

بار الها دل من نور ترا می خواهد
نور قرآن و سعادت ز خدا می خواهد

عشق گنجی بی نظیر است و هویدا در وجود

عشق ذاتش بی نهایت باشد و جنسش ز جود

هر که عاشق نیست ، بی نور خداست

هر که عامل نیست،دور از کبریاست

عشق خورشید دل است و می دهد دل را صفا

چلچراغ دل شود روشن، چو می بیند وفا

هر که عاشق می شود، بی تاب روی دلیر است 

فرد عاشق بی قرار و عشق یارش در سر است

شد تجلی عشق حق،در دشت پاک کربلا

خاک صحرا دشت خونینی شد از جام بلا

ای رجالی،راه عاشق نیست هموار و روان

هست پر پیچ و خم، خواهد صبوری و زمان

دکتر علی رجالی۰

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

علم الهی

علم الهی از منظر قرآن و روایات

در بینش اسلامی، خدا به همه امور عالم و از هر چیزی اگاه است. «علم» معنایی روشن دارد که هر یک از ما میتوانیم ان را در درون خود تجربه کنیم . با این حال ، برای انتساب این معنا به خداوند ، لازم است آن را از همه قیود و محدودیت های فلسفی که شایسته مقام الوهی پروردگار نیست، بپیراییم . بر این اساس، می توان گفت که علم الهی ، علمی است مطلق، نامحدود ، ازلی و ابدی که به هیچ گونه ابزار و مقدمه و واسطه ای نیاز ندارد؛ خطاناپذیر است و مستلزم تاثیرپذیری ذات الهی از غیر خود نیست .

آنچه در علم الهی بیش از همه اهمیت دارد، مساله گستردگی بی منتهای دانایی خداوند است. خدا، هم به ذات خویش علم دارد، و هم بر همه موجودات هستی، چه پیش از افرینش آن ها و چه پس از آن اگاه است .

علم پیشین خداوند و اختیار انسان
همان گونه که اشاره کردیم ،علم خداوند نامحدود و بی پایان است و همه حوادث را در گذشته ، حال و آینده جهان دربرمیگیرد . بنابراین ، خداوند در ازل از همه اموری که در آینده و تا ابد ، واقع می شوند آگاه است و از آن جمله می دانند که آدمیان در آینده به چه کارهایی دست می زنند و از چه کارهایی خودداری می کنند . معلوم بودن آینده بشر در پیشگاه خداوند ، از دیرباز به عنوان دلیلی به سلب اختیار از آدمی تلقی شده و گروهی چنین پنداشته اند که علم پیشین الهی به افعال آتی انسان ها با اختیار آنها سازگاری ندارند.

علم الهی از منظر قرآن و روایات
در آیات فراوانی از علم و دانایی خداوند سخن گفته شده است . از صیغه های فعلی مصدر علم، مانند «علم» (دانست) و « یعلم» (می داند) که بگذریم، صفت «علیم» (بسیار دانا) و فروع آن مانند «سمیع» (شنوا) و «بصیر» (بینا) ، ده ها بار درتوصیف خداوند به کار رفته اند. افزون براین، در پاره ای آیات شاهد اوصاف خاص تری ، مانند« عالم الغیب» و «علام الغیوب» هستیم. با توجه به گستردگی فراوان این آیات ، به ذکر دو نکته اکتفا می کنیم:

اثبات علم الهی: چنین می نماید که قران کریم اتصاف خداوند را به وصف دانایی و اگاهی ، بی نیاز از اقامه برهان و دلیل می داند. با این حال در پاره ای آیات، تعبیری به کار رفته است که می تواند الهام بخش نوعی استدلال بردانایی خداوند باشد ؛« الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخیر ؛ آیا کسی که آفریده است نمیداند؟ با این که او خود باریک بین اگاه است» . (سوره ملکه ، ایه ۱۴)

این آیه ، در قالب استفهام انکاری (۲) از مخاطبان خود می پرسد : آیا امکان دارد خداوندی که آفریننده است، عالم نباشد ؛ حال آن که آفریدن ، نیازمند اگاهی از احوال و خصوصیات آفریده است ؟

بنابراین، از دیدگاه قرآن کریم، نوعی تلازم میان آفرینندگی و علم به آفریدگان هست. در نتیجه کسی که خداوند را به وصف آفریدگاری همه موجودات می شناسد، نمی تواند علم نامحدود او را به جزء جزء جهان آفرینش انکار کند. بنابراین از دیدگاه قران کریم ، نوعی تلازم میان آفرینندگی و علم به آفریدگان هست. در نتیجه ، کسی که خداوند را به وصف آفریدگاری همه موجودات می شناسد ، علم نامحدود او را به جزء جزء جهان آفرینش انکار می کند.

دانایی مطلق و نامحدود خداوند: قران کریم ، در کنار توصیف خداوند به علم و اگاهی، بر نامحدود بودن دانش او تاکید می ورزد. شاید یکی از علل این تاکید آن باشد که آموزه ی علم نامتناهی خداوند، افزون بر آن که بیان گر یکی از حقایق بنیادین در باب اوصاف الهی است و نقش مهمی در تکمیل و تعمیق خدا شناسی ما ایفا می کند ، آثار تربیتی و معنوی ارزشمندی نیز دارد. ایمان به دانش بی کران خداوند و اگاهی او بر همه امور،تاثیر عمیقی در تقویت روحیه توکل آدمی می گذارد و او ر ابرای راز و نیاز خالصانه برمی انگیزد. هم چنین ، اعتقاد به این اصل که خدا از همه اعمال آشکار و نهان انسان وحتی انگیزه ها و نیات او، اگاهی دارد، درپرهیزآدمی ازگناهان موثراست. قران گاه نا منتاهی بودن علم الهی را با صراحت بیان میدارد : « والله بکل شیء علیم » (سوره بقره، آیه ۲۸۲). و گاه نیز به بیان حوزه های گوناگون علم خداوند می پردازد و از این رهگذر بر گستردگی آن تاکید می کند:

آنچه در زمین در آید و آنچه از آن براید و آنچه در آن بالا رود [همه را] می داند . و هر کجا باشید او با شماست و خدا به هر چه می کنید بیناست.(سوره حدید ، آیه ۴)

تعابیر چهارگانه ای که در آغاز آیه بالا به کار رفته است ، مصادیق فراوانی دارد و در مجموع، جلوه های گوناگون علم خداوند به آفریدگارش را به تصویر میکشد . این تعابیر شامل دانه های گیاهان، دانه های باران، ریشه درختان ،معادن و گنج های پنهان در زمین، حیوانات زیر دریایی ، چشمه های جوشان ، فرشتگان فرود آینده و فرازرونده ، ابرها ، پرندگان ، شهاب های آسمانی و صدها مورددیگر می گردد.

در برخی آیات نیز از اگاهی خداوند از مکنونات آدمی اسرار ضمیر او سخن به میان آمده است :

بگو « اگر آنچه در سینه های شماست نهان دارید یا آشکارش کنید ،خدا آن را می داند و [نیز] آن چه را در آسمان ها و آن چه را در زمین است می داند » (سوره آل عمران، آیه ۲۹).

گستردگی علم الهی و متناهی بودن ان ، در اموزه های روایی ما نیز انعکاس یافته است.

امیرمومنان علی (ع)در بیان گستره دانش خداوند می فرماید: خداوند از صدای نعره حیوانات وحشی در دل کوه ها و بیابان ها و گناهان بندگان درخلوتگاه ها و امد و شد ماهیان در دریاهای ژرف پیدایش امواج در اثر تند بادها، اگاه است . (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸،ص ۲۳۲)

هم چنین از امام صادق (ع) روایت شده است که در پاسخ به یکی از اصحاب خویش ،که گفته بود:

الحمدلله منتهی علمه ؛ سپاس خداوند را به اندازه علم او، فرمود :« لاتقل ذلک فانه لیس لعلمه منتهی ؛ چنین مگو ؛ زیرا دانش خداوند را پایانی نیست » .

  • علی رجالی