رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

مشورت

باسمه تعالی

برداشتهایی از اشعار مولانا

مشورت

همانطوریکه یک بار سنگین با کمک همدیگر قابل جابجاست، امور فکری و مسایل گو ناگون نیز با مشورت و همفکری با افراد آشنا به موضوع ،قابل حل و مشکل براحتی بر طرف می شود.
  پیامبر گرامی توصیه به مشورت با افراد امین می کند.چون آنها رازدار تو هستند و با راهنمایی خود به کمک عقل تو می آیند.
   مشورت با قرآن، یا استخاره، وقتی انجام گردد که انسان بررسی های خود را انجام داده و به یک دو راهی رسیده است.لذا برای برون رفت ، با خدا مشورت می کند.بهتر است استخاره را کسی انجام دهد ، که اهل سلوک و عارف باشد.
     مشاوره گرفتن و مشورت کردن از افراد عاقل و صاحب خرد،  یکی از راههایی است که افراد را قدم به قدم به آرزوهایشان نزدیک می کند. چرا که حضرت علی(ع) در این باره می فرمایند: «با افراد عاقل و صاحب خرد مشورت کن تا از لغزش و پشیمانی ایمن گردی.»
   مشورت باعث تقویت روح و اعتماد به نفس می گردد.بامشورت کردن ، انسان بهترین راه و تصمیم را می گیرد. امیرمومنان می فرمایند مشورت و نظرخواهی از دیگران قوی ترین و محکم ترین پشتیبان و حامی انسان می باشد و هیچ حامی و پشتیبانی، استوارتر و محکم تر از مشورت کردن نیست.

خرد افزون شود با جنب و جوشش
پژوهش موجب رشد است و بینش
تعالی بشر در فکر و تحقیق
شود حاصل ترا با کار و کوشش

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


نقش مشورت کردن در تصمیم گیری

می دانیم همه افراد در زندگی برای رسیدن به موفقیت، به طور جدی و خستگی ناپذیری تلاش می کنند؛ اما اغلب به آنچه در رویاهای شان می پرورانند، نمی رسند. حال باید دید، برای اینکه زودتر از مسیر غلط خارج شوند و به اهدافشان جامعه عمل بپوشانند، علاوه بر تلاش فردی، باید چه کار کنند؟ 

فرآوری:ه. منفرد، بخش خانواده ایرانی تبیان

نقش مشورت کردن در تصمیم گیری

مشاوره گرفتن و مشورت کردن از افراد عاقل و صاحب خرد،  یکی از راههایی است که افراد را قدم به قدم به آرزوهایشان نزدیک می کند. چرا که حضرت علی(ع) در این باره می فرمایند: «با افراد عاقل و صاحب خرد مشورت کن تا از لغزش و پشیمانی ایمن گردی.»

مشورت و نظرخواهی از دیگران یکی از عوامل مهم و مسائل حیاتی و تصمیم گیری است، با توجه به وسعت موضوعات و پیچیدگی مسائل و نیز گستردگی اطلاعات، یک نفر قادر به شناخت همه مسائل و به دست آوردن همه اطلاعات لازم در مورد یک مسئله نیست و در نتیجه نمی تواند تصمیم منطقی و درستی در مورد آن اتخاذ نماید.

مشورت با آدم بدبین و منفی نگر بسیار خطرناک است؛ زیرا او جز سیاهی، بدبختی و شکست، چیزی نمی بیند و صرفا افکار بدبینانه خود را به شیوه نصیحت گونه به شما انتقال می دهدتعریف و اهمیت مشورت

«مشورت» و «مشاوره» از یک ریشه و به معنای مراجعه به افراد آگاه و مطلع برای راه یابی به حل مسئله و بهره گیری از تجارب و آگاهی دیگران است.

نقش مشورت در زندگی، نقشی اساسی است. تحقیقات تجربی نشان می دهد که مشورت اگر مهم ترین نقش را در پیشرفت و استفاده بهینه از زندگی نداشته باشد، دست کم می تواند یکی از بهترین نقشها را ایفا کند. در دنیای امروز، زندگی بدون مشورت و مشارکت و هم فکری با دیگران، امکان پذیر نیست. یک مثل چینی می گوید: «اگر می خواهی کاری را به درستی انجام دهی، با سه تن از سالخوردگان مشورت کن.» در فرهنگ و ادبیات فارسی نیز آمده است: «آن که بیشتر مشورت می کند کمتر دچار اشتباه می شود.» و به قول امریکاییها: «دو فکر، از یک فکر بهتر است».

با مردان بزرگ مشورت کنید

امیرمومنان حضرت علی(ع) در مورد عواقب عدم مشورت و استبداد به رای چنین هشدار می دهد؛ کسی که استبداد در رای داشته باشد هلاک می شود و کسی که با مردان بزرگ مشورت کند در عقل و دانش آنان شریک می شود.

ضرورت مشورت یک مسئله عقلی است و هر انسان عاقل و خردمندی این ضرورت را درک می کند و هیچ خردمندی خود را ازآن بی نیاز نمی داند. حضرت علی(ع) می فرماید: هیچ انسان عاقل و خردمندی از مشاوره بی نیاز نمی گردد.

عدم توجه به نظرات دیگران و استبداد به رای، یکی از خطرناک ترین چیزهایی است که ممکن است یک مدیر به آن گرفتار شود. مشورت در نگاه امیرمومنان (ع) یکی از ضرورت های اساسی برای اداره امور به ویژه تصمیم گیری است. آن حضرت مشورت و نظرخواهی از دیگران را قوی ترین و محکم ترین پشتیبان و حامی می داند و می فرماید: هیچ حامی و پشتیبانی، استوارتر و محکم تر از مشورت کردن نیست.

آثار و فواید مشورت

مشورت کردن و استفاده از نظرها و دیدگاههای دیگران پیامدهای مثبت و فواید زیادی دارد. آثار و برکات فراوانی که از مشورت کردن نصیب انسان می شود، هرگز از تفکر فردی و امکانات و منابع فراوان مادی به دست نمی آید. در اینجا به بخشی از برکات مشورت به صورت اختصار می پردازیم.

مشورت و موفقیت در زندگی

عوامل بسیاری چون تلاش، پشتکار، توکل به خدا، نظم و برنامه ریزی و بهره مندی از هوش و سلامت جسمی و روانی در پیشرفت و موفقیت انسان نقش دارند. اما یکی از عواملی که نمی توان نقش آن را نادیده گرفت، مشورت و استفاده از تجارب و اندوخته های دیگران است. در روایات آمده است که مشورت با دیگران، باعث می شود که توفیق الهی نصیب انسان گردد و در کارها موفق تر و عاقلانه تر عمل کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «کسی که می خواهد کاری انجام دهد و در مورد آن با فرد دینداری مشورت کند، خداوند او را به آنچه بهترین است، موفق می دارد.»

بهره برداری از فکر دیگران

یکی از فواید و پیامدهای مشورت، بهره برداری و استفاده از افکار و نظرات دیگران است. مشورت به انسان کمک می کند تا افکار و اندیشه های دیگران به ویژه صاحب نظران و متخصصان را به یاری طلبد و با قرار دادن افکار و اندیشه های آنان در کنار فکر و نظر خود بر قدرت، وسعت و عمق اندیشه و بینش خود بیفزاید و از درخشش افکار و اندیشه های دیگران بهره مند شود.حضرت علی(ع) می فرماید: هر کس که با صاحبان عقل و خرد مشورت کند، از درخشش افکار بهره مند می شود.

مشورت و تقویت روحی و اعتماد به نفس

این واقعیتی است که اگر انسان در مسیر زندگی کسی را نداشته باشد که با او تبادل نظر کند، احساس تنهایی و غربت خواهد کرد و در نتیجه، نمی تواند نقش و وظایف خود را با اعتماد و اطمینان کامل انجام ده.

د. شاید به همین دلیل است که مشورت را نوعی پشتیبانی ذکر کرده اند: «مشورت کردن، پشتیبانی طلبیدن است.» در روایت دیگری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است: «هیچ پشتیبانی مورد اعتمادتر از مشاوره نیست.»

دستیابی به راهکار مناسب

فایده دیگری که مشورت و توجه به نظرات دیگران به دنبال دارد این است که این کار باعث می شود تا تصمیم معقول و مناسبی اتخاذ شود و راه درستی انتخاب گردد. حضرت علی(ع) می فرماید: هر کس که با صاحبان اندیشه و خرد مشورت نماید به راه درست رهنمون می شود.

«مشورت» و «مشاوره» از یک ریشه و به معنای مراجعه به افراد آگاه و مطلع برای راه یابی به حل مسئله و بهره گیری از تجارب و آگاهی دیگران است


با چه کسانی مشورت نکنیم؟

الف - افراد غیر متخصص و بی تجربه؛ افرادی که تجربه و تخصص کافی ندارند.

ب. افراد غیر متدین و کسانی که اسرار ما را فاش خواهند کند.

ج. مشورت با آدم بدبین و منفی نگر بسیار خطرناک است؛ زیرا او جز سیاهی، بدبختی و شکست، چیزی نمی بیند و صرفا افکار بدبینانه خود را به شیوه نصیحت گونه به شما انتقال می دهد.

د. آدمهای لاف زن؛ کسانی که در طول زندگی هیچ قدم مثبتی برای خویش بر نداشته اند، چگونه می توانند در تصمیم گیریها راهنمای شما باشند و توصیه های مفید بکنند؟



نکته آخر

یادمان باشد، رد و بدل کردن مشورت به این سادگی ها نیست. همیشه این احتمال وجود دارد که یکی از طرفین مشورت مرتکب یک اشتباه ساده شود و در نتیجه رابطه میان طرفین خدشه  دار شده یا آسیب ببیند. در واقع اگر پروسه مشورت خوب پیش رود چه اتفاقی می افتد؟ مشورت درست، باعث می شود از نقطه ای کاملا متفاوت مساله خود را بررسی کنیم. همیشه ده ها راه پیش پای ما قرار دارد و مشورت مثل چراغی است که این راه ها را بر ما نمایان می کند.


منبع تبیان


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

برداشتهایی از زیارت جامعه

تلاوت و ولایت

تلاوت تعبیر به در کنار چیزی قرار گرفتن است.اما ولایت به  مخلوط شدن با چیزی تعبیر می شود.برای مثال، وقتی قند در کنار استکان چای قرا می گیرد تلاوت گویند ولی اگر داخل استکان شود و با چای مخلوط گردد،آنرا  ولایت گویند.بطور دقیقتر، مخلوط شدن دو چیز را بطوریکه قابل تفکیک نباشند و کاملا مخلوط شوند را ولایت گویند.
  انسان چون آب می ماند.اگر بخواهد گلاب شود باید با گل مخلوط شود.چهارده معصوم نقش گل را برای انسان دارند.لذا آنها را ولی مسلمین گویند و با زیارت آنها،یعنی روی آوردن به آنها ، از نظر معرفتی و مقبره می توان از چشمه معرفت که زیارت جامعه است بهره برد.
   اهل بیت ما را به ولایت دعوت می کنند. ما کی همدل و همراه می شویم.وقتی که آنها را زیارت کنیم. ولایت میوه زیارت است. همچنین زیارت میوه ای معرفت است.ما وقتی به اهل بیت رو آورده  و زیارت می کنیم که از آنها شناخت و معرفت داشته باشیم.این معرفت دارای سر چشمه ای است و آن زیارت جامعه کبیره است.
  زیارت جامعه، به ما شناخت از چهارده معصوم می دهد و متعاقب آن معرفت و شناخت ما را به  روی آوردن به اهل بیت تشویق  می کند و نهایتا زیارت و روی آورن به ائمه ما را به ولایت می رساند و دلهای ما رابا آنها همراه می کند.
    با ولایت است که آب وجود ما با گل چهارده معصوم معطر ومخلوط می گردد و آب وجود ما به گلاب تبدیل و ماندگار می گردد.

نماز با ولایت، روشنایی است
وصول کردگار و دلربا یی است
ولایت ریشه و اصل و عمود است
نماز بی ولایت، لهو و بازی است


انسان کیست

خداوند سوره ای در قرآن در خصوص انسان دارد.ملاک انسان بودن ما در رابطه ما با دیگر انسان هاست.
  انسان از نظر قرآن به کسی گفته می شود که در غم دیگران ناراحت و خود را در غم آنها شریک بداند.بعلاوه شادی خود را با دیگران تقسیم کند.
 
   عده ای هستند که خود را در غم دیگران شربک می دانند ولی حاضر نیستند شادی خود را به دیگران بدهند.اینان از حیوان بهترند.
  عده ای هستند که خود را در غم دیگران شریک نمی دانند،بلکه شادی هم می کنند.اینان از حیوان نیز پست ترند.
عده ای در غم دیگران شریک نیستند و شادی خود را با دیگران تقسیم نمی کنند.اینان همانند  حیوان بی تفاوت هستند.
   انسان واقعی، چون امیر مومنان حضرت علی است که غذای افطار خود را در سه شب متوالی به فقیر و مسکین و یتیم می دهد.راحتی مردم را به راحتی خود ترجیح می دهد.

از نبی آموز آداب و سنن
پیروی کن در مرام و در سخن
چونکه او باشد نبی و مقتدا
معرفت جو از کلام ذوالمنن



توسل

همانطوریکه یک دانه در زمین با نور خورشید سبز و تنومند می گردد.همچنین یک دانه به تنهایی در مقابل خورشید سبز نمی شود ،بلکه با واسطه سبز می گردد.
    انسان ها نیز در جهان هستی ، همانند دانه می مانند و خدای متعال همانند خورشید برای دانه است.همچنین چهارده معصوم نقش زمین های حاصلخیز و پاک را دارند.چنانچه از طریق معصومین و امام زمان کارهای خود را انجام دهید و به دستورات الهی  که از طریق آنها از طرف خدا ابلاغ و بیان شده است عمل کنید ، آنگاه رستگار در دو عالم خواهید شد.این تنها راه فلاح و رستگاری است.
     لذا توصیه شده که با توسل به چهارده معصوم،چه در ظاهردر قید حیات باشند و چه از دنیا رفته باشند.با عنایت به زنده بودن روح آنها ،با تبعیت از دستورات آنها ، موجب رشد خود و رفع گرفتاری های مادی و معنوی خو د را فراهم کنید.

اگر خواهی جمال دلربا را
اطاعت کن ولی و مصطفی را
تفکر پیشه کن با زهد و تقوا
اگر عاشق شوی بینی خدا را



صفات معصومین

چهارده معصوم دارای صفات نیکو بودند.یکی از آنها این بود که خود را شریک غم دیگران می دانستند و تا رفع و حل آن به سادگی و بی تفاوت عبور نمی کردند.
  از دیگر صفات معصومین ،خطا پوشی و عیب پوشی از مردم است.بر خلاف ما که دنبال خطا و عیب دیگران هستیم و هر گز از خوبی ها و خدمات فرد سخن به میان نمی آوریم.
  چهارده معصوم همانند گل نرگس بی خار هستند.هیچگاه کسی را اذیت نمی کنند و همواره از دیگران دلجویی و غم خوار دیگران بودند. آنها الگوی تقوا و انسان های واقعی هستند.


گل نرگس امام مسلمین است
ولی و مقتدای عالمین است
کند دنیا گلستانی ز انوار
امید شیعیان نور دو عین است



اهل بیت

منظور از اهل بیت، پیامبر اسلام،حضرت علی،امام حس وامام حسین و حضرت فاطمه می باشند.لذا متمایز با چهارده معصوم است.البته بعضی ها زنان پیامبر را جزء اهل بیت می دانند ،که درست نمی باشد.
  معصومین نه تنها هیچ گناهی نکرده، بلکه فکر گناه هم نمی کنند.بعلاوه از هر خطایی نیز مبرا هستند.کسانی هستند که گناهی مرتکب نشده اند ولی معصوم نیستند.
  از آیت الله خوانساری سوال شد، شما گناهی یا فکر گناه کرده اید.ایشان فرموده اند که قبل از بلوغ خداوند گناه راهمانند نجاست به من نشان دادند.لذا همانند کسی که نه تنها نجاست نمی خورد،بلکه فکر خوردن آنرا نیز نمی کند.بنده هیچ گناهی بعد از بلوغ انجام نداده ام.

شد تجلی در زمین نور خدا
در امام و در نبی و مقتدا
چهارده معصوم از انوار حق
هر یکی در آب و گل از هم جدا



رسالت چهارده معصوم

خداوند تداوم رسالت پیامبر گرامی اسلام را به دوش امامان قرار داد.آنها وظیفه شکوفایی مردم را بعهده داشتند.همانند نسیم باد که موجب شکوفایی غنچه ها می گردد.
  همانطوریکه دانه با قرار گرفتن در زمین ،موجب سر سبزی آن می شود.با تبعیت از چهارده معصوم،انسان ها نیز رشد و تعالی پیدا می کنند.
   دعوت به دین ، به عهده معصومین است.دین باعث حفظ انسان از خطاهاست و کنترل هوای نفس است.چهارده معصوم با توجه به حضورشان در بین مردم،آداب و سنن الهی را با گفتار و رفتار خود به مردم آموختند.
  علم می تواند، آگاهی انسان را از دنیا فراهم کند.ولی دین باعث شناخت خود و حفظ انسان است.علامه حسن زاده آملی می گویند، مردم فکر می کنن که ما حافظ دین هستیم، در صورتیکه دین حافظ ماست.
  علم و دین تواما، چون دو بال می تواند موجب رشد مادی و معنوی انسان گردد.دین بدون علم و علم بدون دین انسان را به سر منزل مقصود نمی رساند.

عده ای با کار خود، نابود هر  آیین کنند 
عده ای با لفظ خود، دین خدا، بدبین کنند
دین فنا گشت و چه ها شد ، چون که باز
عده ای دین خدا را، با غرض، تبیین کنند


علم غیب

از امام صادق سوال شد ، آیا امام  علم غیب دارد.ایشان فرمودند اگر چیزی را بخواهیم ،باذن الهیاین امکان وجود دارد.امام می خواهد که از علم غیب استفاده نکند، نه اینکه قادر نیست.همانند کسی که پشت پرده نشسته و با بالا بردن پرده امکان دیده آن طرف پرده را دارد.
   علم غیب، این امکان را فراهم می کند که به تمام اسرار هستی،حتی ماورالطبیعه، که از نظر انسان مخفی است دسترسی پیدا کنی .علم غیب در اختیار خدای متعال است ، ولی خداوند این امکان را برای افراد خاص مقدور می سازد.همانند امانتی که به فرد قابل اعتماد می دهید.مطمئن هستید که در امانت خیانت نمی کند.کسی که رضای مطلق خدا را جلب کند ، امکان دسترسی به علم غیب دارد.
       چهارده معصوم امکان دانستن علم غیب را دارند ،ولی هرگز در امور شخصی استفاده نمی کنند.حضرت علی می فرمایند، از من در خصوص گذشته و آینده سوال کنید.این دلالت بر داشتن علم غیب و امکان بهره بردن از آن هست.

شیطان هوسش هر آن،غلاده کند ما را
هر لحظه کشد سویی،سجاده برد ما را
گر پیشه شود تقوا،در محضر حق باشی
  علم لدنی در جان،   افزوده شود ما را



ارزش دنیا

انسان با توجه به شناخت خود از خدا و جهان هستی، خواسته هایش نیز متمایز است و تغییر می کند.برای یک کودک ،با توجه به آگاهی او ، یک شکلات ارزشمند است و چنانچه از او گرفته شود نا آرامی می کند.اما هنگامی که بزرگ می شود خواسته هایش نیز بزرگ می شود و دادن یک شکلات، برای سرگرمی او ، آنرا اها نت تلقی می کند.او آگاهی بیشتری پیدا کرده و ارزش شکلات را می داند.لذا چیزهای با ارزشتری را می خواهد.
     امام حسین، با توجه به شناختی که ازخدای متعال داشتند زندگی مادی برای ایشان در مقابل لقای خدای متعال ناچیز و بی ارزش بود.لذا جان خود و همراهانش را برای امر به معروف و نهی از منکر برای زنده کردن دین جد خود در راه خدا دادند.
     اهل معرفت، بر خلاف اهل دنیا، هر چه قدرت بیشتر پیدا می کنند حلم و بردباری آنها بیشتر می گردد.سلاطین با توجه به قدرتی که دارند، میزان تحمل و صبرآنها به همان میزان قدرت آنها پایین می آید.لذا می بینیم یزید با قدرت ظاهری و ناآگاهی مردم زمان خود و فریب آنها ، امام حسین را تحمل نکرد.اگر چه معصومین  با توجه به قدرت معنوی و علم غیبی که دارند، هر کاری که می خواستند امکان انجامش وجود داشت.

دانی که چرا حسین، از مکه برفت
در کرب و بلا ، به جنگ با فتنه برفت
تا دین خدا شود ، چو جدش احیا
سالار شهیدان به لب   تشنه برفت


کرامت

ریشه ای همه خوبیها اهل بیت و چهارده معصوم هستند.همانند دریا که مادر همه سبزی هاست.با تبخیر آب دریا، ابر و با ابر باران، و از باران سر سبزی و جنگل ها پدید می آید.اهل بیت و قرآن را کریم و مظهر همه خوبیها گویند.همبنطور پیامبر گرامی را نیز رسول کریم گویند.
   ریشه کرامت و خوبیها در عالم هستی چهارده معصوم هستند.آنها همگی نور واحد حق تعالی در جهان هستند.همانطوریکه درخت از طریق ریشه رشد و نمو می کند،بشریت هم از تبعیت از اهل بیت رشد و ترقی و پیشرفت می کند.جهان هستی ،به خاطر چهارده معصوم استقرار و ایجاد شده است.بدون آنها جهان در هم می پیچد و نابود می گردد.
   اهل بیت قبل از خلقت در جهان مادی ، نام آنها و حضور آنها در عالم بوده است.حضرت آدم توبه اش با ذکر نام چهارد معصوم پذیرفته شد. اینان همانند قلمه های گل که با قرا گرفتن در خاک به گل تبدیل شدند.
بستگی بر اهل بیت مصطفی
همچو قرآن هست مصباح الهدی 
می برد بالا ترا همچون دو بال
اهل بیت و نور قرآن کی جدا



خورشید دلها

 پیامبر گرامی می فرمایند من خورشید دلها هستم ،آمده ام تا دلها را روشن و گرم کنم.چهارده معصوم، همگی خورشید دلها هستند.به امام رضا شمس الشموس گفته می شود، یعنی خورشیدی از خورشیدها.
      انسان ها نیز باید هر کدام خورشیدی از محبت و معرفت باشند.تا در دل مردم جا داشته باشند.عشق  نیز خورشید دل است.همانطوری که خورشید، جهان را روشن می کند.خورشید دل نیز ، دلها را به نور الهی روشن می کند.
   برای اینکه انسان ها خورشید دلها شوند ، باید خود را در شعاع نورانیت اهل دل قرار دهند تا بتدریج نورانی و در نهایت خود خورشیدی برای دلها گردند.لذا توصیه شده که با اهل سلوک و معرفت همنشین شویم تا به تدریج از آنها بهره گردیم.

صاحبان  فضل وعلم و معرفت
مظهر پاکی و اهل مغفرت
مردم اهل یقین در هر زمان
کی خطا کار و دچار  معصیت



ویژگی چهارده معصوم

انسان برای رشد و کسب علم و معرفت ، نیاز به استاد دارد.چهارده معصوم تکیه گاه و معلم انسانها هستند.درخت انگور ، با تکیه بر یک استوانه امکان رشد بیشتر دارد، در غیر اینصورت کوتاه می ماند.
      انسانها با الگو گیری در همه اموراز چهارده معصوم  موجبات  رشد خود را فراهم می کنند ، در غیر اینصورت انسان های معمولی هستند.در طبقه بندی انسانها، دانشمندان و اهل معرفت جایگاه رفیعی در مقایسه با افراد معمولی دارند.اینان نقش چراغ راهنما و هدایت مردم را بعهده دارند.
     عالم با توجه به پیچیدگی های آن و وسعت آن، نیازمند یک نقشه و طرح جامع است.هر نقشه ای نیاز مند نقشه خوان می باشد. چهاده معصوم نقشه خوان جهان هستی هستند. لذا شناخت تام از عالم دارند.اینان می توانند برای جهان هستی تدبیر صحیح انجام دهند.لذا امام زمان انتصابی است و نه انتخابی.امیر مو منان از طرف خدای متعال در غدیر خم توسط پیامبر گرامی به امامت منصوب شد.

بینوایی که بیامد به حرم بهر نیاز
خاتمی داد علی از کرمش  حین نماز
به ولایت بنمودند ستم هر شب و روز 
مردم عهد شکن در حرم وشهرحجاز



سیاست از نظر اهل بیت

نقطه نظرات چهارده معصوم درخصوص سیاست ، تدبیر و چاره اندیشی امور جامعه با توجه به شرع مقدس اسلام است.تدبیر آنها ریشه در اندیشه و احکام الهی داشت  و نه در خدعه و نیرنگ.اینان برای حفظ دین از حق مسلم قدرت مشروع خود می گذشتند .حضرت علی ، با توجه به انتصاب پیامبرگرامی بعنوان جانشین در غدیر خم،بخاطر حفظ اسلام سالها خانه نشین شد و از حق مسلم حکومت اسلامی خود گذشت.
       اینان برای رسیدن به هدف ، از هر وسیله ای استفاده نمی کردند. در مقابل منافقین برای رسیدن به هدف از هر وسیله ای استفاده می کنند تا به هدف دنیایی خود برسند.حتی قرآن ها را بر سر نیزه می کردند و مردم را فریب می دادند.

بپرهیز از فاسقان دو رو
سفارش کنم،مردم راستگو
بپر هیز از جاهل و بی خرد
منافق بود خاین و زور گو


درهای ایمان

چهارده معصوم در های ورودی به ایمان و اسلام هستند.در مقابل منافقین در های خروجی از ایمان می باشند.شما با پیروی از اهل بیت ، ایمان به خدا و راه رستگاری و ورود به دین را پیدا می کنید. افراد با  آشنایی با مشی چهاده معصوم علاقه مند به اخلاق و منش آنها می گردند.در مقابل، عملکرد منافقین موجب دوری از دین و دیانت می گردد.
     درهای اهل بیت بر روی آشنایان و محرمین باز است.لذا باید با تبعیت از آنها با آنها محرم شویم ، تا بتوانیم از دریای معرفت آنها آب حیات بنوشیم.اینان همانند آب می مانند، دنیا هم مزرعه آخرت است.زمین بی آب ،حاصلخیز نمی گردد. در مزرعه کار و کوشش و صبر نیاز است.انسان ها در دنیا نیز باید با تلاش و دینداری راه سعادت و خوشبختی خود را برای دو عالم مادی و معنوی فراهم کنند.

نماز با ولایت، روشنایی است
وصول کردگار و دلربا یی است
ولایت ریشه و اصل و عمود است
نماز بی ولایت، لهو و بازی است



اهل ایمان

خداوند ایمان را در دل متقین می گذارد .آنها دارای صفات زیر هستند.
1.رفتار کریمانه با ارباب رجوع دارند.
2.آزار به کسی نمی رسانند.زیرا ایمان دارند که آن آزار و اذیت به خود انسان بر می گردد.
3.در گفتار و کردار اهل ایمان خشونتی دیده نمی شود.
4.اهل ایمان افرادی با ادب هستند.در کلام و اعمال خود ادب را بطور کامل رعایت می کنند.
5.اهل ایمان ناسزا نمی گویند.
   سوالی که مطرح است اینکه چگونه می توان با ایمان شد و ایمان در دلها بنشیند.مشابه ورود به منزل است ، که از طریق در ساختمان وارد می شویم.دل انسان نیز در ورودی دارد. اهل بیت و چهارده معصوم در های ورودی ایمان هستند.باید با توسل به آنها و اطاعت اوامر الهی آنها ، ایمان الهی را در دل قرار داد.در حقیقت باید دل را از آلودگی ها پاک کرد تا خانه حق گردد.

 ایمان به خدا امید ما گشت
دین حافظ ما زهر خطا گشت
حرص و حسد وغرور فرجام
نابودی دین شد  و بلا گشت




امانت داری


چهارده معصوم بهترین امانت دار روی زمین می باشند.چنانچه انسان روح و روان خود را در اختیار آنها قرار دهد.نه تنها باعث آرامش انسان می گردند، بلکه منجر به اعتلای روحی نیز  می گردند.همانند کشاورز، زمین را امین می داند و مطمئن هست که اگر یک دانه گندم در زمین قرار دهد ، هم حفظ می شود و هم هفتصد برابر می گردد.

     چنانچه انسانها به این باور برسند که اهل بیت ، موجبات رشد مادی و معنوی انسان ها را فراهم می کنند و تسلیم اوامر الهی آنها گردند.قطعا رستگار در دو عالم خواهند شد.

    خداوند چهارده معصوم را امین می داند.لذا به آنها تفویض اختیار کرده و آنان جانشین واقعی حق تعالی هستند.خدا آنها را امام و پیشوای مردم قرار داده که انسانها پیرو راه و مکتب آنها گردند.انسان های عادی، معمولا امانت دارهای خوبی نیستند.همانند کوزه ترک خورده ای می مانند که آب را خوب حفظ نمی کنند.

      همانطوریکه زمین ،توان خود و سعی خود را می کند تا دانه ای که به امانت گرفته ، موجب رشد و سر سبزیش را فراهم کند.چهارده معصوم نیز ، چون پدر های مهربان برای فرزندان خود، حد اکثر تلاش خود را در اعتلای روحی و رفع مشکلات مردم بکار می گیرند.


توحید و نبوت سبب  حفظ حیات است

قرآن و معاد موجب  رشد صفات است

حق است و حقیقت علل حفظ ولایت

اسلام و شریعت همه جا راه نجات است



سلاله پیمبر

آنچه از درون چیزی خارج شود را سلاله آن گویند.همانند فرزند که از دل مادر بیرون آید.اهل بیت پیامبر گرامی را سلاله پیمبر گویند.گلی که از درخت بدست می آید، سلاله درخت است.چهارده معصوم نیز سلاله پیامبر هستند.پیامبر گرامی همانند ریشه درخت اسلام و چهارده معصوم شاخ و برگ و گلهای این درخت تنومند هستند.
   حضرت علی (ع) می فرمایند،هر کس شمشیر ظلم وستم را از غلاف بیرون کشید.آن شمشیر خودش را به هلاکت می رساند.
     خداوند در ابتدامی خواست چهارده معصوم را خلق کند ، ولی قبل از آن پیامبرانی را فرستاد تا زمینه را مساعد کنند تا چهارده معصوم بتوانند به نحو احسن به رسالت و تبلیغ خود همت گمارنند و جهان را از وجود گل  خود معطر سازند.همانند باغبانی که هدف اولیه اش بدست آوردن گل است، ولی در ابتدا باید بوته گل را بکارد تا شاخه وبرگ بدهند و سپس گل بدست آید.

 اگر خواهی شوی محبوب جانان
تلاوت کن کلام و ذکر سبحان
چو توام باعمل با فهم گردد
بود راه نجات و دفع شیطان




بوی خوش

انسان در حالت سرما خوردگی، بوی خوش و ناخوش را احساس نمی کند.تنها زمانی بو را  حس می کند ، که دچار بیماری نشده باشد.چهارده معصوم ،همانند بوی مشک آهوان می مانند.همنشینی با آنها، انسان را رشد و تعالی می دهد و به فیض می رسیم.
     برای بهره مند شدن از آنها، باید روح و روان ما سالم باشد.همانطوریکه سر ما خوردگی در اثر همنشینی با افراد مریض، و یا رعایت نکردن خوارکی ها ،ویا لباس نامناسب ایجاد می گردد.در امور معنوی نیزمشابه است.چنانچه با نااهلان رفت و شد کنیم ،و یا حق الناس را ضایع کنیم ، و یا رعایت پوشش خود را در مقابل نامحرم نکنیم.آنگاه روح ما سنخیت ندارد که از آنها بهره مند شویم.
    اهل بیت در قیاس با پیامبران، همانند گلاب خالص و گلاب دو آتشه می باشند.در گلاب،آب و گل را می جوشانند و گلاب بدست می آورند.اما اگر گلاب رابا گل بجوشانند،گلاب دو آتشه بدست می آید که بسیار خالص است و هر قطره آن بوی زیادی دارد.اهل بیت در قیاس پیامبران نیز اینگونه هستند.لذا کلام اندک آنها، از محتوای بالایی برخوردار است.

من چو خارم به کنار گل خوشبوی علی
دست گل چین زمان چید گل روی علی
من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
تا که بینم گل و بوسم رخ و بازوی علی


شان نزول چیست

وقتی از حق تعالی برای اهل بیت طلب برکت و رحمت می کنیم .در حقیقت برای خود طلب می کنیم.آنان منبع فیض و سر ریز از برکت های الهی هستند.
نور خدا بواسطه چهارده معصوم انسان را بهره مند می سازد.همانند لامپ چراغ که تا وقتی کلید را نزنیم روشن نمی شود.نقش پیامبران و معصومین همانند کلید برق و نقش خداوند همانند لامپ می ماند.
چهارده معصوم، واسطه بین انسان و خدا هستندکه انوار الهی از آینه وجودی آنها به ما منعکس می گردد.همانند برق با ولتاژ بالاست ، که توسط ترانزیستور ضعیف شده تا امکان مصرف خانگی داشته باشد.
شان نزول آیات قرآن نیز بدین معناست که آیات الهی از جایگاه و شان بالایی که دارند نزول پیدا می کنند تا اینکه به سینه پیامبران نقش بسته و سپس به زبان جاری و مردم بهره مند شوند.

قرآن شده نازل ،به زبان عربی
تا فهم شود ،ذکر خدا در اثری
نازل شده در شان و نه در اصل وجود
با وحی سخن گفته خدا، با بشری



نقش امام در جامعه

امام در جامعه وظیفه هدایت مردم به فلاح و رستگاری را دارد. همانند شاقول در بنایی است.بنا به خاطر اینکه دیواری که می سازد ، کج بالا نرود مرتب با شاقول تست می کند.او به چشم خود و دیگران اعتماد نمی کند.او ایمان دارد که دیوار کج دیر یا زود فرو می ریزد و زحمات او از بین می رود و دچار خسران می شوند.
اگر انسانها بخواهند دیوار خانواده فرو نریزد و از هم پاشیده نشود ،باید از اهل بیت و معصومین تبعیت کند و بطور مرتب معیار های خود در تربیت فرزندان و خانواده را با معیار های اهل بیت مقایسه کنند.معصومین باید الگوی عملی و کلامی او باشد.


هفتاد و سه حرف، اسم اعظم دارد
هفتاد و  دو  حرف، شخص خاتم دارد
هفتاد و دو مخلص و شهید و یاور
فررند  علی  و نور  عالم  دارد




حکومت و رسالت

وظیفه اصلی و رسالت چهاده معصوم هدایت مردم به سوی خدای متعال است. اما برای انجام کامل این مهم نیاز به قدرت و حکومت و آمادگی و اقبال مردم جهت فرمانروایی برای آنها دارند.لذا زمانی که مردم دعوت می کردند،مورد پذیرش قرار می گرفت. برای آنها هدف حکومت نیست ،بلکه انجام رسالت است.
انسان برای طی مسافت در جاده ،بالاخص در شب نیاز به روشنایی و تا بلو های راهنمایی دارد.گاهی جاده باریک،گاهی اتوبان،گاهی سربالایی و گاهی پر از پیچ و خم است.راننده ای سالم به مقصد می رسد که متناسب با وضعیت جاده سرعت مناسب را اختیار کند.لذا درست روی انسان را به هدف سالم می رساند.
پیامبران و معصومین آمده اند که درست روی و چگونه طی کردن مسیر الهی را به ما یاد دهند.

شیعه خطش ،خط شاه کربلاست
جوهرش خون و قلم تیغ ولاست
شیعه راهش راه زهرا و علیست
جان نثار خط سرخ مرتضاست
                                        


آشنایی با اهل بیت

با عنایت به اینکه چهارده معصوم چراغ و راهنما برای سفر الی الله هستند.لذا برای بکار گیری سیره و منش آنها،ابتدا باید از آنها شناخت پیدا کرد.شناخت از آنها نیاز به صرف وقت و مطالعه و شرکت در جلسات مذهبی و تدبیر و تفکر دارد.هر قدر وقت بیشتری گذاشته شود قطعا بهره بیشتری از آنان در خصوص معارف الهی و منش آنها نصیب انسان می گردد.
امام چراغ انسانها در تاریکی هاست که باعث می گردد که انسان بتواندطی سفر کند.بدون نور ،حتی شخص بینا ، امکان مسافرت ندارد.اگر نور امام در دلها باشد ،حتی از نور خورشید تابنده تر است.خداوند خود وپیمبر و امامان را در قرآن نور خطاب می کند.

فاطمه خود برترین بین زنان
تهفه پروردگار است در جهان
فاطمه دردانه ای همرنگ نور
چلچراغ مجلس و نو ر جنان
                                        


چشم و چراغ

نور زمانی مورد استفاده می گردد که انسان دارای چشم سالم باشد و چشم خود را به نور نبسته باشد. کسی که خواب است یا خود را به خوابی می زند ، نمی تواند از نور بهره ببرد.
پیامبران و معصومین نور های الهی هستند.کسانی می توانند از نور خداوندی بهره مند شود که تصمیم و اراده داشته باشد که از انوار الهی بهره مند شوند و به طرف آنها جهت کسب معارف اسلامی حرکت کنند.
چهارده معصوم اگر چه به ظاهر متفاوت هستند ولی به باطن همه واحد هستند.در حقیقت نور واحد هستند.همانطوریکه لامپ های گوناگون همگی وظیفه روشنایی دارند.معصومین نیز رسالتشان روشنگری و هدایت مردم و ابلاغ پیامهای الهی می باشد.

 خدای عظیم و جهان  آفرین
هدایت نما، خلق را در حزین
نما عفو اندر دو عالم بشر
خداوند  عالم، خدای برین


نقش تقوا در دنیا و آخرت

اگر به مغز بادام نگاه کنیم ،می بینیم که پوسته چوبی ضخیمی آنرا احاطه کرده است. آن باعث حفظ بادام می گردد.بعلاوه وقتی در زمین قرار می گیرد، باعث تغذیه بادام جهت رشد و نمو است.
نقش تقوا همانند پوسته بادام است که انسان را در دو دنیا حفظ می کند.برای مثال اگر به کسی خوبی کنید، قبل از اینکه برای دیگران مفید باشد.روح و روان ما را از آلودگی ها صیقل می دهد.بعلاوه اعمال نیک است که بهشت انسان را می سازد.لذا در دو عالم برای انسان کارساز است.
رعایت تقوا از دید قرآن باعث ورود به بهشت ها می گردد و ما را از جهنم های دنیوی و اخروی دور می کند.در دنیا ما را از جهنم مشکلات روحی و سختی ها و دو دلی ها دور می کند.چهارده معصوم تابلوهای مسیر الهی هستند که ما را به تقوا می برند.

عبادت بهترین راه وصال است
بریدن از خود و طی کمال است
شروع گفتگو با حق تعالی است
سخن با دلربا و ذوالجلال است



صاحبان عقل

عقل برای انسان برای واقعیت هاست و نه مو قعیت ها. متاسفانه انسان های معمولی از عقل خود در جهت اهداف دنیوی استفاده
می کنند.چهارده معصوم دارای عقل کل می باشند. از عقل خود استفاده بهینه و درست می کنند.لذا آنان را صاحبان عقل گویند.
عقل حقیقتی است که واقعیت ها را برای انسان آسان و آشکار می کند.عقل با توجه به میزان بهره بری درست آن دارای مراتبی است.
با گذشت زمان عقل مراتب تکامل و قدرت تمیزبین خوب و بد را پیدامی کند.
عقل انسان پیمبر درونی است و محدود می باشد.عقل و نفس همواره در حال مبارزه هستند.عقل حسابگر است.در مقابل عقل جهل است.

اگر داری توعقل و علم و دانش
اگر داری تو صبر و حلم و بینش
چرا بی تاب و نا آرام و حیران
توکل کن،تو اندر کار و کوشش
                                            


صاحبان فراست

چهارده‌ معصوم صاحبان فراست هستند.اینان با دیدن ظاهر افراد به باطن آنها پی می برند.لذا با رفتن به سوی آنها ،امکان تغییر در افراد وجود دارد.
اینان به خاطر داشتن نور الهی ،امکان شناخت از نیات افراد را پیدا می کنند.همانند باغبانی که با دیدن بذر گل ها،قبل از کاشتن،می تواند تشخیص دهد که چه گلی تولید می شود.در صورتی که افراد معمولی قادر به تشخیص نیستند
چهارده معصوم پناهگاه همه موجودات عالم از حیوان تا انسان هستند.هر کس به آنها پناه ببرد در امن و امان هستند.همچون اصحاب کهف که به غار رفتند.یا آهویی که به امام رضا پناه برد.

آشنایی مرتبط سازد ، تو را با یار خود
عشق آسان مى کند، همراهی پندار خود
تا ندانی فکر و احساس عزیز جان خود
کی میسر می شود ،بیداری دلدار خود



اصحاب کهف

کهف به معنای غار بزرگ است.غار ها در بیابان پناهگاه خوبی هستند که باعث حفظ موجودات می گردند.چهارده معصوم نقش پناهگاه برای انسان ها را دارند. با مراجعه به آنها شما را به آغوش می گیرند.آنها مردم را دسته بندی نمی کنند.برای آنها رنگ و جنس و قومیت افراد مهم نیست.همانند سقا خانه که ظرف شما را پر آب می کند ، بدون توجه به شخصیت شما.
انسان شدن و آدم شدن ما در گرو پناه بردن به آنها مقدور می گردد.آنها از خود برای هدایت انسانها جانفشانی می کنند.همانند ابر می مانند،که برای سرسبزی و نیاز ما به باران،خود را فدای انسان ها می کنند.

هر که دارد نظر آل عبا بسم الله
این جهان رهگذری بهر رضا بسم الله
حفظ دینی که محمد بودش پایه گذار
هدف نهضت شاه شهدا بسم الله


وارث پیامبران

اهل بیت و چهارده معصوم وارث معنوی تمام پیامبران هستند.از این رو حضرت علی می فرمایند، که من وارث همه پیامبران هستم و هر سوالی که از اسرار عالم دارید بپرسید.
گویند شخصی نابینا به نام ابو بصیر خدمت امام باقر رسید.گفت شما وارث پیغمبر و پیغمبر وارث انیاست؟حضرت فرمودند آری.گفت حضرت عیسی نابینا را شفا می داد.آیا شما می توانید؟ حضرت فرمودند آری.گفت پس مرا بینا کنید.حضرت دستی روی چشمانش کشیدند و او بینا شد.حضرت به او گفتند می خواهی بینا باشی و یا با آن روحیات خود نابینا باشی .گفت می خواهم به همان حالت اول باشم.حضرت دستی به چشمانش کشیدند و به حالت اول برگشت.
چهارده معصوم دارای علم غیب که در اختیار خداوند است را دارند و در صورت نیاز به آن امکان استفاده را دارند.اینان نه تنها وارث انبیای گذشته هستند،بلکه دارای فضیلتی بالاتر هستند.همانند گل و عطر گل،اگر چه عطر گل،وارث گل است ولی ارزش بالاتری نسبت به گل دارد.

گل یاس است خوشبو و معطر
بود دخت نبی زهرای اطهر
چه زیبا گوهری آمد به دنیا
دو چشم مصطفی ویار حیدر



       

بزرگترین آیت الهی

حضرت علی می فرمایند،من آیت العظمی هستم.بعبارت دیگر بزرگترین نشانه خدا ،از نظر بعد معنوی که دارای بیشترین صفات الهی هستند. در حقیقت بهترین جانشین در دنیای مادی می باشند.هیچکس همانند ایشان نمی تواند عظمت و بزرگی خدا را توصیف کند.
از ویژگی امیر المومنین آیت العظمی بودن ایشان است.البته در مقایسه با خدا، بسیار خود را کوچک می دانند.همانند یک ماهی در آب اقیانوس،تا حدی می تواند رشد کند.
اینان الگوی کامل بشریت هستند.بخاطر اینکه دلبسته هیچکس،جز خدا نمی باشند.
می گویند آیت الله بهجت ،سفارش کرده بودند که روی رساله و سنگ قبر خود فقط نام ایشان بدون هر گونه القابی حک شود.ایشان آیت العظمی را خاص امیر المومنین می دانستند.امام راحل نیز کسی را آیت الله العظمی خطاب نمی کردند.

اگر خواهی جمال دلربا را
اطاعت کن ولی و مصطفی را
تفکر پیشه کن با زهد و تقوا
اگر عاشق شوی بینی خدا را


                                
       

تجلی صفات حق

خداوند یکتاست و مثل و مانند ندارد.اما صفات حق تعالی در بهترین حالت در چهارده معصوم تجلی کرده است.لذا برای شناخت خداوند ، کافی است صفات خدا را در اهل بیت ببینیم.لذا گفته می شود که چهارده معصوم تجلی کامل حق تعالی هستند.
انسان وقتی که می خواهد فردی را معرفی کند،صفات اخلاقی او را ذکر می کند.چهاده معصوم تجلی صفات خدای متعال هستند بطوریکه مردم عملا و حضورا آنها را مشاهده کنند.همانند نور خورشید که انسان از آن بهره می برد و لزومی ندارد که خورشید را ببیند.نور خورشید معرف وجود خورشید است.
همانطوریکه ماهی بدون آب امکان ادامه حیات ندارد.لذا کسی که خدا در زندگی او نقش نداشته باشد، رو به فنا و هلاکت است.اگر چه ممکن است از نظر مادی مشکلی نداشته باشد.
چهارده معصوم با اعمال خود ما را به سوی خداوند دعوت می کنند.بهترین دعوت در عمل است و نه در سخن.آنان قبل از اینکه حرفی بزنند ،ابتدا آنرا عمل می کنند.هر گز مردم را به کاری که خود نکرده اند،دعوت نمی کنند.
شنیده اید که فردی با نخوردن خرما بهبود پیدا می کرد ولی معصوم بخاطر اینکه در آن روز خرما خورده بودند نهی نکردند.

تجلی حق، در صفات خداست
نه در ذات و ،نه جلوه هاست
ملک می دمد ، روح رابر بشر
باذن خدا، آدمی را بقاست



حجت خدا

چهارده معصوم به خاطر ریاضت های خود و دعا های اجداد خود از جمله حضرت ابراهیم مبنی بر داشتن فرزندان صالح و مطیع اوامر الهی به چنین درجاتی رسیدند.
اینان حجت خدا و شفیع انسان در دنیا و آخرت هستند.با عنایت به اینکه بهشت و جهنم انسان با اعمال دنیوی فرد ساخته می شود.لذا چهارده معصوم حداکثر تلاش خود را در هدایت و راهنمایی مردم بکار می بردند.تا در عالم آخرت بهانه ای نباشد که در دنیا کسانی نبودند که ما را راهنمایی کنند.
دنیا بدون حجت خدا نابود می گردد.در زمان حال حضرت مهدی حجت خدا روی زمین هستند.ایشان حاضر و ما غایب هستیم.در حقیقت ما به خاطر حجاب های گوناگون امکان دیدن ایشان را نداریم.اما حجت حق با توجه به نورانیت الهی خود امکان دیدن ما را دارد.

من که می دانم جهان روزی گلستان می شود
شادی و خوشحالی مردم دو چندان می شود
پس چرا نومید از آینده و حال خودم
مهدی موعود آید، همچو رضوان مى شود




تسلیم حق

یکی از صفات چهارده معصوم تسلیم و مطیع بودن آنها در انجام اوامر الهی است.انسان ها همانند ظروف خالی می مانند.چنانچه ظرف وجودی خود را از معارف الهی پر کنند.آنگاه محبوب و با ارزش و عنایات الهی برای آنها سراریز می شود.
خداوند قابل دیدن با چشم سر نیست ولی قابل شناخت از طریق چهارده معصوم می باشد.در حقیقت چهارده معصوم شاگردان مکتب الهی هستند که معلم آن مکتب خدای متعال است.لذا آنچه می گویند منشا الهی دارد.
همانطوریکه خورشید مستقیما قابل دیدن نیست ولی قابل مشاهده در ظرفی که دارای آب زلال است می باشد.چهارده معصوم نیز وسیله ای برای انعکاس سخنان خدای متعال برای مردم هستند.همانند آینه ای زلال که نور الهی را به مردم بر می گردانند.

آن خدایی که پرستیم کجاست
 او بود ظاهر وپنهان از ماست
اوبزرگ است و امید من و توست
خلق را هادی و خود نا پیداست



       

نقش زن و مرد در جامعه

سوالی ذهن مرا مدتی مشغول کرده بود که چرا پیامبران الهی از بین زنان انتخاب نشده اند و رسالت و پیام الهی از طریق آنها به مردم ابلاغ نشده است.اگر چه در حدیث کسا آمده است جهان هستی برای فاطمه و شوهر فاطمه و پدر فاطمه و فرزندان فاطمه خلق شده است.بنابراین زن نقش بسزایی در جهان خلقت به آنها داده و رشد و تربیت انسانها که جانشین خدای متعال می توانند باشند را به زن واگذار نموده است.امامان معصوم که نقش ولایت زمان ها را بعهده داشته اند از فاطمه است.ِلذا می توان گفت رسالت و وظیفه مهمتری چون حفظ و خلق انسانها بطور طبیعی به زن واگذار شده است که این وظیفه برای مردان بسیار سخت است.
به نظر می رسد خداوند برای تداوم خلقت و تبیین پیام الهی ، این دو وظیفه را با توجه به شرایط روحی و جسمی و کرامت زن و مرد بین زن و مرد تقسیم نموده است و تقسیم کار دلیل بر برتری یک مسئولیت نسبت به مسئولیت دیگر نیست.اگر چه امکان دارد بطور محدود و در شرایط اضطرار بعضی وظایف به عهده آنها واگذار شود.همانند نقش زینب پس از شهادت آقا امام حسین در صحرای کربلا.شاعر عزیز مرحوم آغاسی می گوید،کربلا می مرد اگر زینب نبود.

از دامن زن مرد به معراج رود          
  در دامن زن ، نور خدا میر بود
کعبه بشکافت، تا علی پا بنهد                  
 بر دامن زن ، خالق هستی بدمد



                  
                   چرا در بین 124هزار پیامبر و 14معصوم، فقط یک زن وجود دارد؟

آیا در میان این همه زن در دنیا فقط و فقط یک نفر بود که شایسته‌ی عصمت بود؟

آیا مردان برتر از زنان هستند؟

چرا هیچ زنی پیامبر نشد؟

آیا...؟

این آیا و اما و اگرها نه نتها ذهن خانمها را در نوردیده و گه گاهی از دست خدا هم رنجانده است، بلکه برای بعضی از آقایان هم قضیه کمی وارونه شده که «نکند ما جنس برتریم!!؟؟»
 

اما باید خدمت هر دو دسته‌ی محترم بگویم که داستان آن‌طور که شما فکر کردید نیست. نه شما خانمها از خدا شاکی باشید و نه شما آقایان خودتان را بگیرید. چرا؟

    چون:

 

1-  معلوم نیست که فقط یک زن معصومه- وجود مطهره زهرای مرضیه علیها السلام – داشته باشیم و دلیلی برای عدم عصمت بعضی زنهای دیگر، نظیر زینب کبرا و حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله علیهما) وجود ندارد.1

 

2-  درباره این مسئله که همه 124هزار پیامبر مرد هستند، باید گفت که نبوّت و رسالت به کارهای اجرایی نیاز دارد و خصوصیات بدنی و جسمی مردها به گونه‌ای است که تاب تحمل این وظیفه سنگین را دارند.

از طرفی، پشتوانه نبوت و رسالت مقام ولایت است و کمال انسان، رسیدن به مقام «ولی‌الله» است که این مقام، به مرد یا زن اختصاص ندارد. زنان بزرگی چون آسیه، مریم، حضرت زهرا، زینب کبرا و حضرت معصومه (سلام‌الله علیهنّ) بوده‌اند که هر یک با حفظ مرتبه و درجه خاص خود، می‌توانند به مقام ولایت رسیده باشند.

نبوت و رسالت امری اجرایی است و دلیل اینکه زنی به مقام نبوت نرسید، این است که پیامبر باید با همه افراد جامعه تماس بگیرد یا در جنگ و مسایل دیگر، فرماندهی را به عهده بگیرد که این کار برای زنان دشوار است، پس اگر همه پیامبران مرد بودند، به این معنی نیست که این مقام، کمال معنوی مخصوص مرد است، بلکه کمال معنوی به ولایت اختصاص دارد که در ولایت الهی میان زن و مرد تفاوتی نیست و هر دو می‌توانند «ولی‌الله» باشند.2


1 و 2 - جوادی آملی، نسیم اندیشه           


              

     

مصحف فاطمه(س)

بعضا سوالاتی همانند علم بهتر است یا ثروت، یا تقوا بهتر است یا تخصص و امثال اینها در بین مردم رایج است.چند نکته قابل ذکر است.اولا دو چیز از یک نوع قابل مقایسه اند.لذا طرح سوالاتی اینچنین از بنیان غلط است.
بهتر است سوال اینگونه مطرح شود.رابطه علم و ثروت چیست.رابطه تقوا و تخصص چیست.اگر چه علم و تقوا غیر مادی و تخصص و ثروت دنیوی و مادی است.
به نظر می رسد ریشه طرح اینگونه سوالات مربوط به ایدیولوژی مادی و غیر مادی است.از آنجاییکه امور مادی برای مردم ملموس و امور معنوی غیر ملموس است.ِلذا مردم عادی نسبت به امور مادی بهتر قضاوت می کنند.لذا نظریه پردازان مادیگری برای دفاع از مکتب خودو تبلیغ آن از این شگرد استفاده می کردند.
نکته دوم اینکه امور مادی نردبانی برای امور معرفتی است.خداوند توانایی های در انسان قرار داده تا به کمک آنها توشه آخرت خود را فراهم کنند.لذا با کسب علم،بدیهی است ثروت هم حاصل می شود.همچنین علم و تقوا همانند دو بال می مانند که انسان را به مراتب بالا می برند.
اگر منظور از تخصص علم و آگاهی به یک مو ضوع است.چهارده معصوم که واسطه بین انسان و خداوند هستند ، منبع علم هستند. لذا به بهانه تخصص نباید معنویات را کوبید.
پس از رحلت پیامبر گرامی، سه ملک مقرب نیمه های شب بر حضرت فاطمه وارد و کتب مصحف که حاوی تمام علوم هستی از بدو خلقت تا نهایت خلقت را تقدیم نمودند.ایشان تا قبل از ظهر همه آنها را مطالعه نمودند. پس از شهادت ایشان ، آن به امیر المومنین و متعقاب آن به امامان بعدی رسید.هم اکنون در دست آقا امام زمان حصرت مهدی قرار دارد.
پیشنهاد می گردد، با آشنایی جزیی از علوم هستی به خود غره نشویم.بیاییم از دامن چهارده معصوم،هر چه بخواهیم کسب کنیم.

ﭼﻮﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﺷﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺣﻖ  
 ﺁﻥ ﺗﺠﻠّﯽ ﮔﺸﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﻮﺍﺭ ﺣﻖ
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻣﻨﺠﻠﯽ ﺩﺭ ﻣﺼﺤﻒ ﺍ‌ﺳﺖ      
 ﻫﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﻒ ﺍﺳﺖ
ﺣﺎﻣﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺍﺳﻼﻡ ﻣﺒﯿﻦ     
  ﻣﺼﺤﻔﺖ ﮐﺎﻣﻞ ﮐﻨﺪ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺩﯾﻦ
                                      


دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ارزش دنیا

باسمه تعالی

برداشتهایی از زیارت جامعه

ارزش دنیا

انسان با توجه به شناخت خود از خدا و جهان هستی، خواسته هایش نیز متمایز است و تغییر می کند.برای یک کودک ،با توجه به آگاهی او ، یک شکلات ارزشمند است و چنانچه از او گرفته شود نا آرامی می کند.اما هنگامی که بزرگ می شود خواسته هایش نیز بزرگ می شود و دادن یک شکلات، برای سرگرمی او ، آنرا اها نت تلقی می کند.او آگاهی بیشتری پیدا کرده و ارزش شکلات را می داند.لذا چیزهای با ارزشتری را می خواهد.
     امام حسین، با توجه به شناختی که ازخدای متعال داشتند زندگی مادی برای ایشان در مقابل لقای خدای متعال ناچیز و بی ارزش بود.لذا جان خود و همراهانش را برای امر به معروف و نهی از منکر برای زنده کردن دین جد خود در راه خدا دادند.
     اهل معرفت، بر خلاف اهل دنیا، هر چه قدرت بیشتر پیدا می کنند حلم و بردباری آنها بیشتر می گردد.سلاطین با توجه به قدرتی که دارند، میزان تحمل و صبرآنها به همان میزان قدرت آنها پایین می آید.لذا می بینیم یزید با قدرت ظاهری و ناآگاهی مردم زمان خود و فریب آنها ، امام حسین را تحمل نکرد.اگر چه معصومین  با توجه به قدرت معنوی و علم غیبی که دارند، هر کاری که می خواستند امکان انجامش وجود داشت.

دانی که چرا حسین، از مکه برفت
در کرب و بلا ، به جنگ با فتنه برفت
تا دین خدا شود ، چو جدش احیا
سالار شهیدان به لب   تشنه برفت

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

علم غیب

 باسمه تعالی

برداشتهایی از زیارت جامعه

علم غیب

از امام صادق سوال شد ، آیا امام  علم غیب دارد.ایشان فرمودند اگر چیزی را بخواهیم ،باذن الهیاین امکان وجود دارد.امام می خواهد که از علم غیب استفاده نکند، نه اینکه قادر نیست.همانند کسی که پشت پرده نشسته و با بالا بردن پرده امکان دیده آن طرف پرده را دارد.
   علم غیب، این امکان را فراهم می کند که به تمام اسرار هستی،حتی ماورالطبیعه، که از نظر انسان مخفی است دسترسی پیدا کنی .علم غیب در اختیار خدای متعال است ، ولی خداوند این امکان را برای افراد خاص مقدور می سازد.همانند امانتی که به فرد قابل اعتماد می دهید.مطمئن هستید که در امانت خیانت نمی کند.کسی که رضای مطلق خدا را جلب کند ، امکان دسترسی به علم غیب دارد.
       چهارده معصوم امکان دانستن علم غیب را دارند ،ولی هرگز در امور شخصی استفاده نمی کنند.حضرت علی می فرمایند، از من در خصوص گذشته و آینده سوال کنید.این دلالت بر داشتن علم غیب و امکان بهره بردن از آن هست.

شیطان هوسش هر آن،غلاده کند ما را
هر لحظه کشد سویی،سجاده برد ما را
گر پیشه شود تقوا،در محضر حق باشی
  علم لدنی در جان،   افزوده شود ما را

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

علم غیب چیست


علم لدنی امام چیست؟

پسندیدم1  ارسال به وبلاگ تبیان  چاپ

تاریخ :  شنبه 1393/03/24 تعداد بازدید :  9526 

علم

امام علیه السّلام به حقایق جهان هستى، در هرگونه شرایطى که وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، و آنها که بیرون از دایره حس مى‌باشند مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقایع آینده، دلیل این مطلب از راه نقل روایات متواتره‌اى است که در جوامع حدیث شیعه مانند کتاب کافى و بصائر و کتب صدوق و کتاب بحار و غیر آنها ضبط شده. به موجب این روایات که به حد و حصر نمى‌آید امام علیه السّلام از راه موهبت الهى نه از راه اکتساب، به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هرچه را بخواهد به اذن خدا، به کوچکترین توجهى مى‌داند.

علم امام چگونه علمی است

علوم را در یک تقسیم بندی کلی می توان به علوم اکتسابی و علوم الهامی و یا به عبارت دیگر علم لدنی تقسیم کرد. پیامبران الهی از پیشتازان این علم بوده اند و علم و معرفت ایشان را در زمره علوم لدنی می توان جای داد.

 

علم لدنی چه ویژگی هایی دارد؟

علم لدنی در هیچ کتاب و رساله‌‌ای وجود ندارد بلکه در نزد خداوند تبارک و تعالی می‌‌باشد که به انبیاء و امامان معصوم برای اثبات نبوت و امامت خود داده و هیچ انسان معمولی نیست که دارای چنین علمی باشد. علم لدنّى علمى خاص نیست که داراى موضوعى مخصوص و محمولى خاص باشد، بلکه این‌گونه علم به لحاظ استفاده آن از پیشگاه معلم الهى لدنّى نامیده مى‌شود و علمی است که خداوند بدون واسطه به بنده‌ای الهام می‌کند. علم لدنی‌، علم غیر اکتسابی است؛ یعنی در به دست آوردن آن نیازی به تحصیل و رفتن به مدرسه و استاد نیست‌.

این علم‌، مستقیما از جانب سرچشمه همه علوم‌؛ یعنی خداوند، به برخی از بندگان الهام می‌شود؛ چنان که در قرآن درباره حضرت خضر آمده است‌:

«فَوَجَدا عَبدًا مِن عِبادِنا ءاتَینـَه‌ُ رَحمَة‌ً مِن عِندِنا وعَلَّمنـَه‌ُ مِن لَدُنّا عِلمـاً»؛(کهف‌، 65) تا بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم‌.

گر چه علم لدنی در هیچ کتاب و مدرسه ای تدریس نمی شود ولی راه رسیدن آن بر هیچ انسانی بسته نمی باشد وکسی که ازتمام گناهان دوری کند و واجبات الهی را انجام دهد و درتمام امور مطیع وفرمان بردار مطلق خداوند باشد به مقدارظرفیت اش از علم لدنی بهره مند می‌‌گردد

در علم لدنّى، هیچ واسطه‏اى میان متعلّم و معلّم نیست. «لدن»؛ یعنى، نزد و حضور. اگر علمى با وساطت، حاصل شود، علم لدنى نخواهد بود. اگر علمى از معلم صادر شود و به یک واسطه یا بیشتر، به شاگرد برسد؛ شاگرد آن علم را از «نزد» معلم فرا نگرفته است و به آن علم لدنى نمى‏گویند. اما اگر شاگرد از حضور خود معلم، علمى را فرا گرفت، آن علم را لدنى مى‏نامند. از آنجا که «انسان کامل»، نخستین مخلوق است و هیچ واسطه‏اى میان او و حضرت حق وجود ندارد، از علم، لدنّى بهره‏مند خواهد بود و هیچ واسطه‏اى میان او و خداى سبحان در این تعلیم و تعلم وجود ندارد.

پیامبران الهی و ائمه‌(علیه السلام) از پیشتازان این علم بوده و پس از آنان برخی از اولیای الهی با ریاضت‌های شرعی و تهذیب و تزکیه نفس خود به این مقام رسیده‌اند.

گر چه علم لدنی در هیچ کتاب و مدرسه ای تدریس نمی شود ولی راه رسیدن آن بر هیچ انسانی بسته نمی باشد و کسی که از تمام گناهان دوری کند و واجبات الهی را انجام دهد و درتمام امور مطیع و فرمان بردار مطلق خداوند باشد به مقدار ظرفیت اش از علم لدنی بهره مند می‌‌گردد.

علم یاد شده منحصر به پیامبران(علیهم السلام) و امامان(علیهم السلام) نیست و برخی از دیگر اولیای الهی نیز آن را دریافت کرده اند مانند آصف بن برخیا یکی از کارگزاران حضرت سلیمان که قرآن از او در سوره نمل یاد کرده است. رسیدن به این دانش نیازمند مرتبه بالایی از تقوا، اخلاص و تقرب الی الله است.

علم لدنّى علمى خاص نیست که داراى موضوعى مخصوص و محمولى خاص باشد، بلکه این‌گونه علم به لحاظ استفاده آن از پیشگاه معلم الهى لدنّى نامیده مى‌شود و علمی است که خداوند بدون واسطه به بنده‌ای الهام می‌کند

علامه حسن زاده آملی درباره علم لدنی می فرمایند:

بود علم لدنى اکل از فوق        که فوقانى شوى با ذوق و با شوق

ز اءکل فوقت ار نبود نصیبى           ز تحت ارجل است دیو عجیبى

 

اگر انبار اصطلاحات گردد ولى متخلق به اخلاق ربوبى نشود و اءکل از فوق را طلب ننماید، عالِم بى عملى مى شود بسیار خطرناک، و علم او حجاب اکبر او مى گردد که عالَمى را به فساد و تباهى مى کشاند که همه وحشیان در بیشه در مقابل درندگى او تواضع مى نمایند. و بدو گویند که درندگى ما کجا و درندگى تو کجا که به قیاس در نمى آید.

تو انسانى غذاى تو سماوى است   علوم رسمیت صرف دعاوى است

انسان با حفظ موضوع انسانیت غذاى او علمى است که خداوند آن را در دل او قذف کند که " العلم نور یقذفه الله فى قلب من یشاء "


Ali Rejali:

 این علم که غذاى حقیقت انسان است را علم لدنى گویند که خداوند از ملکوت عالم در جان او قذف مى کند. علم قذفى و لدنى را علم آسمانى تعبیر فرموده است. علمى که نور در دل ایجاد نکند صرف ادعا است که ((اعاذنا الله منه )). انسان درخت باژگونه است که ریشه اش به طرف آسمان است و از آنجا غذا مى گیرد.(جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی/شارح استاد صمدی آملی)

فرآوری: مریم پناهنده    

بخش اعتقادات شیعه تبیان

منابع:

1)     مرزبان وحی و خرد: یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائی قدس سره،ج1

2)     بیست رساله‌ی فارسی، جلد١

3)     پایگاه اطلاع رسانی آیت الله فاضل لنکرانی

4)     سایت پرسمان دانشجویی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

معنای چهارصد اصطلاح سلوک

آ ـ ا

آب حیات: چشمة عشق که هر که نوشد نابود نشود.

آب حیوان: ۱ـ آب حیات. ۲ـ تابش انوار و تجلیات الهی.

آب خضر: آب حیات.

آب خرابات: تجلّیات رحمانی که کدورت‌های ظاهر و باطن را می‌زداید.

آدم: مظهر ذات الهی.

اربعین: چلّه.

آغوش: دریافت اسرار.

آینه: قلب انسان کامل.

آینة جمال: مرتبة ظهور و تجلّی صفاتی.

ابرو: صفات از آن رو که حاجب ذات است.

استاد ازل: خداوند.

استدراج: تنزل تدریجی سالک بر اثر رعایت نکردن آداب سلوک، به گونه‌ای که خود نفهمد.

إکسیر: انسان کامل.

الف: ذات احدیت

امانت: ولایت مطلقه.

اهل دل: کسانی که از سَر گذشته‌اند و طالب سِرّاند.

اهل طامات: سالک گرفتار در کشف و کرامات.

ایام غم: روزگار بازماندگی و عقب افتادگی از سیر الی الله.

ب

باده: ۱ـ عشق منیف. ۲ـ نصرت الهی.

باد صبا: نفحت رحمانی (نسیم‌های نشأت گرفته از رحمت الهی) که از مشرق روحانیات می‌وزد.

بادة چون نار: انفاس قدس رحمانی.

بار امانت: عهد و پیمان الهی.

باران: ۱ـ فیض گسترده الهی که بر همه موجودات ریزان است. ۲ـ غلبه عنایات الهی که مایه فرح سالک است.

باز: روح قدس و نفس ناطقة انسانی.

بارقه: انواری که در اوائل کشف رخ می‌نماید و نمی‌پاید.

باغ: جهان خرم روحانی.

بال: روشن شدن دل به واسطة معارف حقیقی.

بت: ۱ـ مقصود و معشوق ۲ـ جسم و مادّه ۳ـ هوا و هوس ۴ـ نفس امّاره ۵ـ وحدت ۶ـ مظهر عشق که عشق همان حقیقت مطلقه است. ۷ـ انسان کامل و قطب زمان.

بتخانه: ۱ـ عالم لاهوت که مقام وحدت کل است. ۲ـ مظهریت ذات احدیت.

بچه ترکان: زیبا رویان، جان ستان.

بحر: ۱ـ مقام ذات و وحدت که کثرات امواج اویند. ۲ـ تجلیات ذاتی که موجب فناست.

بحر عطا: فیض دائم حق.

بساط وصل: مرتبة اتّصال و وصل عاشق.

بندگی: مقام تکلیف.

بوسه: فیض و جذبة باطن.

بهار: ۱ـ مقام علم که حجاب است. ۲ـ مقام وجد و حال که مقابل معنای اوّل است. (پس این واژه از أضداد است.)

بیت الحرام: قلب انسان کامل.

بی‌خودی: ۱ـ حالت مستی و جذبة سالک ۲ـ فنا

بیگانه: غیر سالک.

بیعت: تسلیم مرید نسبت به استاد کامل.

بی‌نشان: مقام بی‌اسمی و فناست که مربوط به ذات الهی است.

پ

پرتو: تجلّی

پرده: حجاب میان بنده عاشق و حقّ معشوق.

پریشانی: عالم تفرقه.

پیاله: ۱ـ هر ذرة عالم از آن جهت که پیمانه شراب محبت فطری حق است.۲ـ محبوب . ۳ـ صفای ظاهر و باطن.

پیر خرابات: انسان کامل راهنما.

پیر میخانه: انسان کامل راهنما.

پیچ زلف: ۱ـ تضاد ظاهری اسماء و صفات الهی در مقام ظهور که بر اعتدال قامت حضرت الوهیت اشاره دارد. ۲ـ طریق طلب.

پیشانی: مظهر و ظهور اسرار الهی.

پیمانه: ۱ـ هر ذرّه عالم از آن جهت که پیمانة شراب محبت فطری الهی است. ۲ـ دل عارف که در او مشاهدة انوار غیبی می‌کنند. ۳ـ شراب حقیقت.

پیک: انفاس قدس الهی.

ت

تاب زلف: ۱ـ پیچ زلف ۲ـ اسرار الهی.

تاراج: سلب اختیار سالک در همه احوال و اعمال ظاهری و باطنی.

تجلّی: ۱ـ نور کشف که بر دل عارف ظاهر می‌گردد. ۲ـ فیض الهی.

تجلّی جلالی: تجلّی‌ای که مستلزم بعد یا قهر است. (البته محصول تجلی جلالی در سالک و عارف متفاوت است).

تجلی جمالی: تجلّی که مستلزم قرب است.

تحیّر: سرگردانی در بحر توحید و وادی عشق.

تردامن: کسی که از توحید قطره‌ای چشیده و در توحید کامل نیست.

ترسا: مرد روحانی که صفات رذیلة نفس او به صفات حمیده مبدل شده است.

ترسابچه: ۱ـ مرشد کامل که تربیت یافتة نظیر خود است. ۲ـ جاذبه ربّانی. ۳ـ دارویی که از عالم ارواح به قلوب و نفوس می‌رسد و آنها را بر اثر غلبه، از تفرقه نفوس می‌رهاند.

ترسائی: خلاصی از بند تقلید و رسوم اعتباری. (این حالت چون بر حضرت عیسی و پیروان ترسایش غالب بود ترسائی نام گرفت.)

تَرک: خانم خانه.

تُرک: ۱ـ ترک زبانان که بخشندگان عمرند. [۲۳] ۲ـ زیبارویان ۳ـ جذبة الهی.

تعزیر: خواری و توبیخی است که در اثر لغزش در سلوک، بر سالک وارد می‌شود.

تعلّق: علائق مادّی دنیوی.

تفرقه: پراکنده شدن دل به واسطة تعلّق به امور متعدد؛ در برابر جمعیت.

تفرید: دل از علائق بریدن و کمر بندگی بر میان بستن که به نوعی سالک را «تنها» می‌کند.

تفکّر: ۱ـ گذر از باطل که ماسوای حق است به حق که خداست یعنی از همه چیز و در همه چیز خدا دیدن. ۲ـ نتیجة ذکر. [۲۴]

تواجد: ۱ـ پدیدار شدن اثر واردات بر ظاهر سالک که این وصف مبتدیان است. ۲ـ اظهار حالت وجد، بدون وجد درونی، که در حقیقت تشبّه به اهل وجد است.

توبه: اعراض از آن چه مانع وصول سالک به محبوب حقیقی است.

ج

جام: دل عارف که از معرفت لبریز است.

جام الهی: تجلیات قدس الهی که عارف را سرمست می‌کند.

جام جهان نما: قلب عارف کامل.

**

جام گیتی امروز**: قلب عارف کامل.

جان: ۱ـ روح انسان ۲ـ نَفَس رحمانی که تجلّی گستردة حق است.

جانان: صفت قیومی حق که همه موجودات به او پایدارند.

جذبه: سیر به سوی حق بدون سعی و رنج سالک، به مقتضای عنایت ازلی.

جرعه: ۱ـ اسرار و مقاماتی که در حال سلوک بر سالک پوشیده مانده باشد. ۲ـ تجلّی وجودی

جلال: ۱ـ ظهور بزرگی معشوق که نشأت گرفته از استغنای از عاشق است، به منظور نفی غرور عاشق. ۲ـ پوشیده بودن حق از ابصار و بصائر (چشم‌ها و عقل‌ها)

جلوه: انوار الهی که بر دل سالک تابیده او را شیدا می‌کند.

جمال: ۱ـ ظهور کمال معشوق از جهت استغنای از عاشق. ۲ـ اوصاف لطف و رحمت الهی.

جمعیت: همّت را در توجّه به حضرت حق یکی کردن و از ماسوای او دل کندن، در برابر تفرقه.

جنون: از خود بی‌خبری در عین آگاهی.

جوانمرد: عارف کامل.

جور: بازداشتن سالک از سلوک که مایه خواری سالک است.

جهالت: مرگ دل که موجب درک نکردن حقایق است.

چ

چراغ دل: دل روشن به نور معرفت.

چشم : ۱- شهود حق، اعیان و استعدادهایشان را که در حقیقت صفت بصیری حق است. ۲ـ جمال.

چشم جادو: جذبه‌های الهی.

چشم خمار: پوشیدن کوتاهی‌ها سالک بر سالک.

چشم سحرانگیز: جذبه‌های الهی.

چشم مست: ۱ـ استغنای حق و عدم التفات او که مقتضی در نظر هستی نیاوردن عالم و به نیستی واگذار کردن آن است. ۲ـ سرّ الهی و جذبه‌های او.

چشمه: ۱ـ منبع فیض الهی ۲ـ قلب عارف کامل

چشمة حیوان: معرفت حق که منبع و اساس هر معرفت صحیح است.

چلّه: چهل شبانه روز مداومت بر عملی سلوکی، همراه با خلوت یا بدون آن.

چنگ: ۱ـ اشارات پیر و اشراقات قلبی او برای تنظیم حرکات و سکنات سالک. ۲ـ دست یافتن به کمال شوق و ذوق.

چهره: تجلیات در حال غیبت سالک.

ح

حال: واردات سالک که ناپایدار است.

حجاب: آن چه میان سالک و مقصودش که خداست، حائل است.

حرم: مقام بی‌رنگی و بی‌خودی که همان مقام وصال است.

حریف: سالک هم شأن، هم مقام و هم پیالة سالک دیگر.

حُسن: ۱ـ آن چه موافق أمر الهی است. ۲ـ کمالات ذات احدیت.

حضور: ۱ـ غیبت از خلق و حضور در نزد حق ۲ـ مقام وحدت

حفظ: سرّ نگهداری و کتمان.

حق: خداوند، به این اعتبار که تنها موجود حقیقی است.

حقیقت: ظهور ذات حق بی‌حجاب و تعینات که محو کثرات در اشعه انوار ذات را در پی دارد.

حقیقت حقائق: ذات احدیت که حضرت جمع است.

حقیقت محمّدیه: ذات احدیت به اعتبار تعین اوّل.

حلقة زلف: مرتبة تفصیل تعینات الهی است که به هر تعین، حلقه گویند.

حیرت: واردی که بر دل عارف وارد می‌شود و او را از ادامه تأمّل و تفکّر باز می‌دارد.

خ

خال: نقطة وحدت حقیقیه که از ادراک اغیار مخفی است و سر آغاز و انجام کثرت اعتباری است.

خال سیاه: عالم غیب.

خاطر: وارده امر است که بر قلب سالک به صورت خطاب بی‌اختیار وارد می‌شود اعم از آن که ربانی باشد یا غیر آن.

خانه خمّار: عالم غیب.

خانه دل: قلب.

خرابات: وحدت صرف که رسوم تعینات در آن محو است.

خراباتی: انسان کاملی که هیچ فعل و صفتی را به خود و دیگری نسبت نمی‌دهد و همه را از خدا می‌بیند.

خرقه: لباس مخصوص صوفیان که با آدابی آن را به دست شیخ می‌پوشیده‌اند.

خضر: ۱ـ پیر و مرشد ۲ـ حالت بسط، در برابر الیاس که به معنای قبض است. [۲۵]

خط: ظهور حقیقت در تعینات و مظاهر عالم ارواح.

خط سبز: برزخ.

خطره: آن چه از احکام طریقت بر دل می‌گذرد.

خلعت: الطافی که به سال می‌رسد.

خلوت: عزت.

خلوتخانه: مقام کمالات ولایت.

خلوتیان ملکوت: جوانمردان طریقت

خُم: ۱ـ تجلیات اسمائی و صفاتی ۲ـ مقام جمع ۳ـ واحدیت.

خَم زلف: پیچ زلف

خم عشق: قلب عاشق شیدا که واله باشد.

خمّار: پیر کامل.

خُمار: عاشق سرگردان.

خمخانه: ۱ـ همه عالم غیب و شهادت که از شراب محبت فطری حق لبریزند. ۲ـ قلبی که محل ورود غلبات عشق است.

خُمستان: خمخانه.

خمر: می


: می

د

درد: حالتی که از محبوب به محبّ می‌رسد و محب طاقت آن را ندارد.

دریا: ۱ـ هستی مطلق که خداوند است. ۲ـ انسان کامل.

درازی زلف: عدم انحصار موجودات و کثرات.

دست: صفت قدرت.

دست افشاندن: در راه معشوق از دنیا و آخرت دست برداشتن.

دف: طلبِ همراه شوق عاشق نسبت به معشوق.

دل: نفس ناطقه که محل تفصیل معانی است.

دلبر: ۱ـ معشوق از آن جهت که با ناز و کرشمه خود عاشق را شیدا می‌کند. ۲ـ صفت قابضیّت معشوق.

دلدار: ۱ـ معشوق از آن جهت که مایه امید حیات عاشق است. ۲ـ صفت باسطیَت معشوق.

دلگشا: ۱ـ صفت فیاضیت، در مقام انس در دل سالک. ۲ـ صفت فتاحیت.

دم: ۱ـ وقت. ۲ـ فیض الهی است که به نَفَس الرحمن تعبیر می‌شود. ۳ـ نشأه و خلسه‌ای که مانند برق در روح مرید می‌درخشد و این پس از ریاضت وارده خواهد بود.

دم غنیمت شمردن: وقت و اقتضای رفتاری آن را پاس داشتن.

دنیا: ماسوی الله، به اعبتار بازداشتن سالک از الله.

دوش: صفت کبریایی حضرت حق.

دهان: ۱ـ صفت متکلمی حضرت حق. ۲ـ اشارات و انتباهات الهی.

دیر: عالم انسانی.

دیر مغان: مجلس عارفان و اولیا.

دیوانه: مغلوب عشق حق.

ذ

ذکر قلبی: ذکری که زبان در آن خاموش و قلب گویا است.

ذوق: اولین مرتبة کشف (و پس از آن شُرب و سپس رَی [سیرابی] است.)

ر

رخ: ۱ـ تجلّی ذات الهی به صفات جمالی ۲ـ نقطة وحدت ظهور و بطون.

رسم: عادت که شامل عبادت بدون نیت خالص و ظواهر شریعت هم می‌شود.

رطل: جام محبّت الهی.

رقص: حرکت و سیر سالک که بر اثر شادی و فرح روح انجام می‌شود.

رند: انسان کاملی که همه تعینات را از خود زدوده است و این زیرکی واقعی است.

رنگ: رسوم و تعلّقات بشری.

ز

زلف: ۱ـ تجلی ذات الهی به صفات جلالیه ۲ـ مطلق ماسوی الله و ممکنات.

زنّار: کمر خدمت و طاعت محبوب بستن.

زنخدان: لطف قهرآمیز محبوب.

زندان: دنیا.

زنده: ۱ـ تارک علایق دنیوی که دارای مرگ اختیاری است. ۲ـ زنده به عشق الهی.

س

ساعد: صفت قوّت.

ساغر: ۱- دل عارف ۲- سکر و شوق

ساقی: ۱- خداوند فیاض مطلق ۲- ذات الهی به اعتبار حبّ ظهور و اظهار ۳- پیر و مرشد کامل ۴- چشم و گوش آدمی که اکثر اسباب مستی از این دو راه به او می‌رسد.

سالک: مسافر الی الله مادامی که بنی مبدأ و منتهای مسیر است.

سبو: ۱- جام می وحدت که از منبع فیض مطلق به هر کس سهمی داده‌اند. ۲- تعین اعتباری ویژة هر انسان.

سجّاده: هرچه روی دل بر آن باشد.

سجود: فنای فی الله.

سراپرده: جهان عِلوی و عالم بالا.

سراپرده راز: ۱ـ دل مؤمن ۲ـ مقام لاهوت.

سرّ: اـ مرتبه‌ای از مراتب بالای درونی آدمی که محل مشاهده است. ۲ـ آن‌چه در سلوک بر سالک اظهارش را نشاید؛ از حالات و مقامات و افکار و اوراد.

سرّ تجلیات: اشتمال هر تجلّی بر همه تجلیات و شهود همه چیز در هر چیز.

سرّ حال: آنچه از مراد خداوند در هر حال شناخته شود.

سرّ قدَر: آن چه برای هر موجودی از ازل تا ابد در علم حق مقدّر شده است.

سروش: هاتف غیبی.

سکر: ترک قیود ظاهری و باطنی و توجه به حقّ.

سکون: آرامش در کنف عنایت حق بر اثر توکّل.

سلطان ازل: خداوند.

سوخته: واصل به مقام عبودیت.

سیاه کاران: از راه بازماندگان در سیر الی الله.

سیاهی: ذات حق.

سیه روئی: امکان ممکنات

سیب زنخ: مشاهده ناشی از مَطالع جمال.

سیمرغ: انسان کامل.

سینه: صفت علم.

ش

شادی: بسط بعد از قبض.

شام: کثرات و تعینات که حاجب وحدتند.

شاهد: ۱ـ حق به اعتبار ظهور و حضور ۲ـ آن چه در قلب سالک است و اوهمیشه به یاد آن است.

شب: عالم غیب و جبروت. (تاریکی شب: ظلمت ممکنات از جهت آنکه ظل‌اند.)

شب قدر: ۱ـ آغازین وقت وصال سالک به محبوب ۲ـ بقای بالله.

شب هجر: فراق و جدایی از محبوب که سخت و تاریک می‌نماید.

شراب: ۱ـ غلبة عشق که سُکر آورد. ۲ـ تجلیات انوار حق.

شرابخانه: ۱ـ باطن عارف کامل ۲ـ عالم ملکوت.

شراب ازل: تجلیات قِدَم.

شراب الست: تجلیات قِدَم.

شراب انس: الطاف الهی.

شراب پخته: ۱ـ عیش صرفِ مجرد از اعتبار عبودیّت. ۲ـ عالم ملکوت.

شراب توحید: فنای ذاتی که سالک را از همة شواغل می‌رهاند.

شراب خام: عیش ممزوج مقارن عبودیت.

شراب لایزالی: تجلیات قِدَم.

شراب معرفت: معرفت ناشی از غلبه عشق.

شُرب: شیرینی طاعت و لذّت کرامت و راحتی انس به حق.

شرح صدر: سینه عارف که محل تابش انوار معرفت الهی است.

شرک: دیدن غیر خدا و توجه به آن.

شمع: نور الهی در دل سالک.

شوخی: ۱ـ جذبة الهی ۲ـ توجه بسیار به اظهار صُور افعال.

شور: حالتی از بی‌خودی که در پی شنیدن سخن حق یا کلامی عبرت آمیز به سالک دست می‌دهد.

شوریده: حیران و سرگردان از کثرت جذبه‌های الهی.

شوق: میل به رسیدن به محبوب پس از شناخت و ارتباط اجمالی و پیش از وصال.

شهود: رؤیت حق به وسیلة حق که برای سالک در مقام فنا دست می‌دهد.

شهید: مندکّ در پرتو تجلیات معشوق.

شیخ: ۱ـ انسان کامل ۲ـ انسان کامل در علوم شریعت، طریقت و حقیقت.

شیدایی: شدت غلیان عشق و عاشقی.

شیوه: جذبه‌های گه‌گاهی.

ص

صاحب دل: آنان که اهل تصفیة دل‌اند.

صاعقه: لهیب محبّت که در یک آن محبّ را بسوزد.

صبا: نسیم‌های رحمانی که از مشرق روحانیّات می‌وزد و بر انجام کارهای خیر برمی‌انگیزد.

صبح: نور وحدت.

صبوحی: ۱ـ بادة خُمار شکن ۲ـ هم‌سخنی با حق.

صحرا: عالم روحانی.

صُراحی: مقام انس

صمت: ۱ـ سکوت از سر مراقبت دل ۲ـ سرّ نگهداری.

صنم: بت.

صومعه: مقام توجه دل و قطع علاقه از ماسوی الله.

صید: مقام جذبه.

ط

طاق ابرو: اهمال سالک که به وسیلة آن از درجة خود سقوط می‌کند.

طامات: ۱ـ خودنمایی و خودفروشی ۲ـ برخی سخنان نپخته که در اوائل سلوک بر زبان سالک رود.

طَرَب: انس با حق.

طرد: محروم ماندن از ادراک روحانیات به واسطة تخلفات سالک.

طرّه: تجلی جمالی حضرت حق.

طریقت: سیر خاصّ سالکان الی الله که لبّ شریعت است و به حقیقت می‌انجامد.

طلسم: کنه ذات حق.

طمس: فنای صفاتی.

طواف: مقام تحیّر.

ظ

ظلّ: نفس رحمانی و فیض گستردة خداوند که به تعینات اعیان امکانی ظهور پیدا می‌کند.

ظلّ الله: انسان کامل.

ظلمت آباد: عالم دنیا و طبیعت.

ظهور: تجلّی حضرت حق.

ع

عارض: تجلّی جمالی.

عارف: انسان کاملی که از وجود مجازی خود فانی گشته و اسرار حقیقت را دریافته است.

عالم جان: مرتبة الوهیت که مقام اسمای الهی است.

عبدالله: کسی که خدا با همة اسمایش بر او تجلّی کرده است.

عرش: محل استقرار اسمای مقیّد الهی.

عزلت: خلوت گزیدن به منظور تحصیل جمعیّت خاطر.

عزم: تصمیم قاطع بر سپردن راه و همة همّت را بر آن گذاشتن.

عشق: محبت شدید به حضرت حق که قلب را در نهایت می‌سوزاند.

عشرت: لذّت انس و سرور با حضرت حق.

عکس روی: مظاهر تجلیات الهی.

علف: آنچه که نفس را در آن حظّی است.

عنقاء: ۱ـ مقام غیب الغیوبی ذات حضرت حق ۲ـ انسان کامل.

عهد امانت: عهد و پیمان الهی.

عید: ۱ـ تجلّی جمالی وارد بر قلب، گرچه به روش جلالی باشد. ۲ـ زمان تجلّی.

عیش: لذت انس با حضرت حق که همراه با شعور و آگاهی در حین لذّت است.

عیش نقد: وقت.

غ

غارت: جذبة الهی که بدون سلوک بر دل وارد شود.

غفلت: دوری سالک از ذکر به غفلت دل از حقیقت که مایة ابطال وقت به بطالت است.

غافل: محجوب از حقایق که در جهل مرکّب به سر می‌برد.

غربت: مقید ماندن نفس عارف در جهان مادّی در حالی که مجانستی با آن ندارد.

غرباء: عارفان.

غزال رعنا: محبوب لم یزلی.

غمخوار: صفت رحیمی حق در مورد سالکان که ویژة آنان است.

غم‌گزار: مقام مستعدّی سالک.

غمزه: ۱ـ نگه داشتن محبوب است سالک را در دو حالت خوف و رجا با رساندن راحت پس از محنت و چشاندن محنت پس از راحت ۲ـ فیوضات و جذبه‌های قلبی.

غمگسار: صفت رحمانی حضرت حق که شمول دارد.

غیرت: طلبِ نبودن غیر در میان سالک و خداوند.

ف

فترت: سستی و خاموشی آتش سوزان شوق آغازین سلوک.

فتنه: گرفتار و اسیر معشوق شدن.

فراق: غیبت و جدایی از وحدت.

فرح: لذت قلبی ناشی از نزدیکی به محبوب.

فریب: استدراج سالک از طرف محبوب که به جهت امتحان انجام شود.

فغان: اظهار احوال درونی.

فقر: ناداری مطلق در برابر حضرت حق.

فقیری: عدم اختیار.

فنا: اندکاک جهت بشری سالک در جهت ربوبی محبوب. فنا در برابر بقا است.

فیض: واردة قلبی از طریق الهام که بر اثر رنج سلوک، کسب می‌شود.

ق

قامت: ۱ـ سزاواری پرستش که ویژة خداوند است. ۲ـ حضرت الوهیت که برزخ وجوب و امکان است.

قبض: گرفتگی نفس سالک در پی لغزش او یا بدون آن. [۲۶]

قبله: محبوب حقیقی که ذات واحد الله است و به او باید توجّه کرد.

قد: قامت

قدح: استعداد هر ذرّه، به قدر خویش، برای شراب محبّت فطری حق و فیض او.

قفس: تن آدمی و نفس امّاره.

قلّاش: کسی که از دنیا دل بریده و از هیچ چیز و هیچ کس جز محبوب باکی ندارد.

قلندر: کسی که از غیر محبوب بریده و لذا به آداب و رسوم اعتباری اعتنایی ندارد. (قلندر و قلاش هم معنایند یا معنایی نزدیک به هم دارند)

قمار: سرباختن در راه محبوب.

قمارخانه: محل اجتماع عاشقانی که در راه محبوب ترک سر کرده‌اند.

قیامت صغرا: موت ارادی.


 صغرا: موت ارادی.

ک

کاهلی: کند بودن سیر الی الله.

کدورات: تعلّقات دنیوی.

کرشمه: تجلّی جلالی.

کشف: ظهور آن چه پنهان است، در قلب، یعنی رفع حجاب و اطلاع بر ماوراء حجاب.

کشف صوری: کشف همراه صورت.

کشف معنوی: کشف بدون صورت.

کعبه: ۱ـ توجه دل به سوی خدای محبوب ۲ـ مقام وصل.

کفر: تاریکی عالم کثرت و تفرقه.

کلیسا: عالم معنی و شهود.

کمان ابرو: سقوط سالک از مقامش به جهت تقصیر؛ و بازگشتش به مقامش به حکم جذبه و عنایت.

کنشت: عالم معنی و شهود.

کنعان: عالم ملکوت.

کنیسه: عالم معنی و شهود.

کوه طور: مقام فنا.

کوه قاف: مقام یکرنگی.

کوه هستی: خودبینی و انانیت.

کوی خرابات: مقام فنا و وحدت و بی‌خودی.

کوی میکده: کوی خرابات.

کوی مغان: کوی خرابات.

گ

گبر: عارف موّحد که یکرنگ است.

گرگ: نفس امّاره.

گلزار: مقام گشادن دل سالک در معارف.

گنج: مقام عبودیت.

گیسو: راه طلب به عالم هویت.

گلخن: ۱ـ تن که زندان نفس است ۲ـ دنیا و ابتلائاتش.

گم شدن: مقام فنا و بیخودی.

گوهر: ۱ـ جان آدمی ۲ـ حقیقت انسان کامل.

ل

لاله: ۱ـ نتیجة معارف که مشاهده می‌شود. ۲ـ چهرة گلگون محبوب که عاشق را داغدار می‌کند.

لاشیء: لقب دنیا.

لب: ۱ـ روان بخشی و جان فزایی ۲ـ افاضه وجود به نَفَس رحمانی.

لعل: دل درویشان.

لوائح: انواری که در اوائل سیر، سالک مشاهده می‌نماید. قریب المعنی با طوالع و لوامع.

لیلة القدر: شب قدر.

م

ماه صیام: مرحلة ریاضت.

مجاهدت: ریاضت.

مجذوب: کسی را که خداوند به کمند جذبه برباید و بدون رنج و کوشش به مقامات برساند.

مجذوب مطلق: فانی باقی در فنا که به مرحلة بقا بار نیابد. اینان دیوانگان حق نام دارند.

محاسبه: حسابرسی سالک از خویش که از رعایت آداب سلوک غفلت نکرده باشد.

محبوب: حضرت حق.

مُحرم: اهل سلوک.

مخموری: بی‌خودی.

مُدام: شراب وحدت که عارف هماره از آن سرمست است.

مدّعی: مخالفان طریق سلوک و عرفان.

مراد: عارف کاملی که شایستة دستگیری سالکان است.

مراقبه: کشیک نفس کشیدن تا از توجه دائم به مقصود باز نماند.

مرد مطلق: عارف کامل.

مرشد: عارف کامل که راهنمای راه است.

مرید: طالب کمال که معمولاً با ارادت به شیخی ره می‌سپارد.

مژه: ۱ـ حجاب سالک در ولایت به جهت کوتاهی در اعمال ۲ـ تیر غمزة معشوق به سینة عاشق.

مسافر: سالک الی الله.

مست: سالک عاشق که از بادة هستی، از خود بی‌خود شده است.

مست خراب: مستغرق در سُکر و مستی.

مستوری: کنه هویّت الهی که از ادراک همه پوشیده است.

مستی: بی‌خودی سالک از خود بر اثر باده‌خواری.

مشرق: جان.

مشارطه: عهد صبحگاهی سالک با نفس خود که از حدود تجاوز نکند.

مِصطبه: خرابات.

مطرب: پیر کامل و مرشد مکمِّل.

مطالعه: توفیقات حق برای عارفان.

مطلوب: حضرت حق.

معتکف: قطع علاقه‌های دنیوی و برگزیدن و دل دادن به راه حقیقت.

معشوق: خداوند از آن جهت که شایستة دوستی فقط اوست.

مغرب: جسم.

مغنّی: رساننده فیض.

مقام: مرتبه‌ای سلوکی که ملکة سالک شود.

مقام بی‌نشانی: مرتبة ذات الهی.

مکاشفه: کشف.

مکر: اظهار کرامات، بدون امر واردی.

ملاحت: بی‌نهایتی کمال الهی.

ملامتی: سالکانی که در عین مواظبت بر آداب باطنی سلوک، به گونه‌ای در میان مردم رفتار می‌کنند، که مورد سرزنش قرار می‌گیرند.

منزل جان: مقام الهی و مرتبة فنای در معشوق.

موت: نابود کردن صفات ناپسند، به ریشه کن کردن هوای نفس.

موت ابیض: (مرگ سفید) گرسنگی.

موت احمر: (مرگ سرخ) مخالفت با هوای نفس.

موت اختیاری: ۱ـ خلع نفس از بدن به صورت موقّت ۲ـ قلع و قمع هوای نفس.

موت اخضر: (مرگ سبز) بی‌اعتنایی به پوشاک و اکتفا به لباس پست.

موت اسود: (مرگ سیاه) تحمّل بر آزار خلق در راه محبوب که مایة فنای در محبوب است.

موج: تجلیات وجود مطلق.

موج الست: نَفَس رحمانی.

موی: (زلف) ظهور حضرت حق در ماسوا که ربوبیت اوست.

موی میان: نظر سالک به قطع حجب از خود و غیر خود.

مهربان: صفت ربوبیت.

مُهره گلگون: تجلیات در غیر مادّه.

میان: وجود سالک، آنگاه که حجابی نمانده باشد.

میان باریک: حجاب وجود سالک.

می: ۱ـ جوشش عشق ۲ـ مراقبه. [۲۷]

میخانه: ۱ـ باطن عارف کامل که منبع ذوق و شوق و معارف است. ۲ـ عالم لاهوت.

میکده: ۱ـ میخانه ۲ـ جای مناجات بنده با حق به طریق محبّت ۳ـ مجلس انس دوستان ۴ـ خرابات ۵ـ خانقاه.

میر مجلس: ۱ـ ساقی میخانه ۲ـ رند خرابات.

می مغانه: تجلیات ربانی و انفاس قدسی مرشد کامل.

مینا: دل عارف.

ن

ناز: ۱ـ تقویت معشوق عاشق را در عشق ۲ـ فریب دادن معشوق، عاشق را.

نام: شهرت طلبی و هوس نیکنامی که بر رند عاشق حرام است.

نای: پیغام محبوب.

نرگس: چشم.

نسیم: ۱ـ یادآوری جهت عنایت حضرت حق ۲ـ تجلی جمال الهی ۳ـ نفس رحمانی.

نَفَس: خنک شدن قلب به لطائف غیبی که ویژه صاحبان نَفَس است.

نقاب: حجاب میان محبّ و محبوب.

نقطه: وحدت حقیقی.

نَوال و نَواله: خلعت‌های الهی که به مقرّبان می‌رسد.

نیم مستی: آگاهی از استغراق خود و نظر داشتن بر آن.

و

وادی یمن: ۱ـ طریق تصفیة دل که موجب قبول تجلی الهی است. ۲ـ وحدت مطلق.

وارد: خواطر قلبی که بدون اختیار بر دل فرود می‌آید.

واصلان: سالکان رسیده به مقام فنا.

واقفان: متوقفان در راه که ارتقا نیابند.

وجد: حالت طرب ناشی از واردات قلبی سالک.

ورد: اذکار لفظی سالک.

وصل: اتّصال سرّ سالک به حق که در پی آن به جز حق نبیند.

وصال: وصل.

وطن: ۱ـ مقام قرب حق ۲ـ استقرار عبد در حال و مقامی خاص.

وفا: انجام اعمال و آداب سلوک، که تعهد کرده بدان ها پای‌بند باشد.

وقت: حال واردة بر سالک که اقتضای رفتاری خاص دارد از آن جهت که اقتضای این رفتار را دارد. حال باید غنیمت دانسته شود.

وقفه: توقّف بین دو مقام به خاطر ادا نشدن حقوق مقام پیشین و عدم لیاقت ورود به مقام پسین.

ولایت: قیام عبد به حق در مقام فنا از نفس.

وهم: عالم امکان.

ویرانه: عالم مادّه و مادیات.

هاتف: دعوت کنندة به سوی حقیقت که در دل سالک تجلّی می‌کند.

هجر: دوری از محبوب که بر عاشق بسی تلخ است.

هجران: هجر.

هشیاری: بیرون شدن از مستی غلبة عشق که مایة بی‌خودی بوده است.

همت: تصمیم قاطع بر پیمودن مسیر قرب الهی.

هُو: غیب مطلق.

هیبت: اثر مشاهدة جلال در دل عارف.

ی

یار: حضرت محبوب.

یقظه: بیداری از غفلت از راه قرب.

یوسف قدسی: روح شریف انسانی که گرفتار ظلمتکدة تن است.

منبع کتاب سیر و سلوک

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

برداشتهایی از آیات قرآت

ارتباط با خدا

نماز وسیله ای برای ارتباط انسان با خداست. کسانی که این ارتباط را قطع نکرده اند ، خداوند نیز در شرایط سخت به کمک آنها آمده است. در جنگ احد، گروهی به خاطر وسوسه منافقین، روحیه خود را باخته و قصد ترک جنگ را داشتند. اما بخاطر داشتن ارتباط با خدا، خداوند روحیه آنها را تقویت نمود.اما منافقین جبهه جنگ را ترک نمودند.
      رابطه انسان با خدا ، همانند رابطه میوه با درخت می ماند.چنانچه در شرایط گوناگون، چون کمی آب ، باد و طوفان و عدم مراقبت ،اتصال خود با درخت را حفظ کند. در اینصورت با گذشت زمان، میوه سیر تکاملی خود را طی کرده و قابل خوردن می شود.
      انسان به خاطر داشتن اختیار و هوای نفس ، بطور مرتب دچار لغزش های گوناگون قرار می گیرد.لذا تاکید شده که روزانه ارتباط خود را از طریق نماز و ذکر و دعا ، با خدای خود حفظ کند و با توکل به خدای متعال و طلب یاری از او ، خود را از گرداب دنیا نجات دهد.
   توکل به خدا ، به معنی این نیست که انسان بدون تلاش و کو شش از خدا طلب کمک کند، بلکه خدا با دادن عقل و فکر و دست و پا بطور غیر مستقیم به ما می گوید که دست و پا بزن و عقل خود را با توجه به استعدادهایی که در تو قرار دارد بکار ببر و سپس توکل بر خدا کن.  حرکت انسان لازم است ولی کافی نیست. با تلاش و تکیه بر خدا ، نه خودت ، ان شا الله به هدف و مقصود خود می رسی.

جز توکل بر خدا سرمایه ای در کار نیست
هر که را باشد توکل، کار او دشوار نیست
با امید حق  تعالی کی بشر تنها  شود
در گلستان طبیعت ،هر گلی بی خار نیست

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مخبتین

واژه "مخبتین" به معنی متواضعان، از "خَبت" است به معنی زمین هموار، و به گفته برخی زمین هموار و وسیں سپس اخبات به معنی نرمی و تواضع بکار رفته است.  


تواضع

خبت عبارت است از : تواضع، طمأنینه و خشوع هم گفته می شود. کلمه اخبات یک معنای خاصی است که اگر سه معنای تواضع، طمأنینه و خشوع را با هم جمع کنیم، معنای اخبات است. لازمه اش اینست که ابتدا این سه کلمه را معنا کنیم و بعد ببینیم جمع اینها که اخبات می شود به چه معناست.

*تواضع در مقابل تکبر است. در تکبر یک حالت سرپیچی نهفته شده است. اما در تواضع یک حالت اطاعت و مطیع بودن نهفته شده است. امام صادق فرمودند کسی که در مقابل خدا تواضع بکند و تکبر نکند خدا او را بالا می برد. هر مخالفتی که از روی علم و عمد صورت بگیرد تکبر در برابر خدا است. 

*طمأنینه به معنای سکون و آرامش است و در مقابل آن عدم ثبات و عدم استقرار قرار دارد. کسی که ثبات ندارد و هر روز رنگی است. یه وقت شاد است و زمانی عصبانی و زمانی خندان و ... اما افرادی می بینیم که سجیه اخلاقی ثابت دارند.

مثلا رسول الله دارای سجایای اخلاقی بودند که ایشان را به این نام می شناختند. مثلا محمد امین. الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ‌ اللَّـهِ أَلَا بِذِکْرِ‌ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (سوره رعد آیه 28) کسانی که ایمان آوردند و به یک سکون و استقرار در ذکر خدا رسیده اند. یعنی در اعمال عبادی شان و در دینشان به ثبات رسیده اند. مثلا شخص گاهی نماز می خواند و گاهی نمی خواند. گاهی اول وقت می خواند و گاهی آخر وقت می خواند. اینها طمأنینه ندارند. اما کسانی که ثابت اند و مگر اینکه چیز نادری پیش بیاید و اضطرارا به تاخیر بیفتد. این طمأنینه است. 

*خضوع معنایش متقارب با خشوع است اما تنها فرقی که دارد می فرمایند خضوع مربوط به اعضا و جوارح است، اما همین خضوع وقتی در قلب قرار گرفت خشوع می شود.

إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُ‌ونَ أَجْرَ‌هُم بِغَیْرِ‌ حِسَابٍ هر عبادتی را که در نظر بگیرید برایش یک حسابی است، مگر صبر که فرموده مرز حساب ندارد. اما صبر چیست که اینقدر با ارزش است

مخبتین چه کسانی هستند؟

 اما اینکه "مخبتین" چه کسانی هستند و چه ویژگی هایی دارند، خداوند در آیه 35 سوره مبارکه حج، بعد از بشارت دادن به "مخبتین" در آیه 34 همین سوره ، چهار صفت برای ایشان برمی شمرد و چنین می فرماید:

« ...وَ بَشرِ الْمُخْبِتِینَ‏ * الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلُوبُهُمْ وَ الصابرِینَ عَلى مَا أَصابهُمْ وَ الْمُقِیمِى الصلَوةِ وَ ممَّا رَزَقْنَهُمْ یُنفِقُونَ‏»

"و بشارت ده به متواضعان، همانها که وقتى نام خدا برده مى‏شود دلهایشان مملو از خوف پروردگار مى‏گردد و آنها که در برابر مصائبى که به آنان مى‏رسد شکیبا و استوارند و آنها که نماز را بر پا مى‏دارند و از آنچه روزیشان داده‏ایم انفاق مى‏کنند".

اگر کسی مخبت شد این چهار صفت از علائم اوست :

1.إِذَا ذُکِرَ‌ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ ، وقتی نام خدا برده می شود و می شنوند، (این آیه در سوره انفال هم آمده است.) علامه طباطبایی در تفسیر سوره انفال می فرمایند که خدا از صفات اهل ایمان 5 صفت را انتخاب کرده است. اولین صفتی که خدا بیان کرده است. نور ایمان کم کم بر دل انسان می تابد. این نور ایمان کم کم بیشتر و محکم تر می شود و روز به روز کامل تر می شود و وقتی یک مرتبه ای از ایمان می رسد و وقتی نام خدا برده می شود حالت خاصی بر دلش قالب می شود که همراه با خشیت است.

صبر یک منش اجتماعی

2.مرحوم علامه می فرمایند وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ یعنی حالتی که همراه با درک این عظمت است. اول ایمان در دل بیاید و ایمان محکم شود و به مرحله ای برسیم که با شنیدن اسم حق این حالت در دلمان مستولی پیدا بکند. اگر دیدیم نام خدا برده می شود، می شنویم و فرقی نمی کنیم معلوم می شود ایمان هنوز در دل ما مستقر نشده است. ایمان مرتبه ای از آثار است که انسان به وجلت می رسد.

3.وَالصَّابِرِ‌ینَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ. صبر صفتی است که جامع اکثر فضائل اخلاقی است. مرحوم علامه می فرمایند این صفات به ترتیب است. کسانی که مخبت اند، بعد از اینکه دل هایشان دچار وجلت می شود، صبر کنندگانند بر آنچه بهشان می رسد.

خداوند راجع به صابرین تعاریف خاصی دارد : أُولَـئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّ‌بِّهِمْ وَرَ‌حْمَةٌ وَأُولَـئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (سوره بقره آیه 157) صلوات خدا بر صابرین است.

خدا نسبت به رسول اکرم می فرماید إِنَّ اللَّـهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا (سوره احزاب آیه 56) خدا بر رسول اکرم صلوات می فرستد و بعد نسبت به صابرین هم صلوات فرستاده. پس کسی که می خواهد مشمول صلوات خدا بشود یک درجه خاص می خواهد گویا در این صفت شبیه رسول اکرم قرار گرفته است که خدا بر او صلوات بفرستد.

صلوات

إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُ‌ونَ أَجْرَ‌هُم بِغَیْرِ‌ حِسَابٍ (سوره زمر آیه 10)هر عبادتی را که در نظر بگیرید برایش یک حسابی است، مگر صبر که فرموده مرز حساب ندارد. اما صبر چیست که اینقدر با ارزش است.

می فرمایند در وجود انسان دو انگیزه قرار داده شده است. یکی فطرت الهی است و یک بعد هم بخاطر اینکه خداوند برای انسان سلوک اختیاری فرموده آن انگیزه هوس و مادیات و شهوات است. بین این دو انگیزه همیشه جنگ است. و این جنگ است که فاتحین خودش را برایشان مقام فوق تجرد می دهد. آنها را به مقام قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَ (سوره نجم آیه 9) که مقام رسول الله است. محل این جنگ دل انسان است. چون این دو انگیزه هر دو مجردند و در قلب ما قرار دارند. این دو انگیزه هر کدام یاورانی هم دارند. در گروه اول که آن انگیزه الهی است، یاورانش ملائه الله است و در گروه دوم شیاطین اند. حال معنای صبر اینست : ثبات انگیزه دین در مقابل انگیزه هوس. که آنوقت خدا می گوید بر آنها صلوات است. اگر انسان در برابر انگیزه دین استقامت ورزید و تسلیم انگیزه هوس نشد مشمول صابرین است.

آیه می فرماید : عظمت حادثه هر قدر زیاد و ناراحتى آن هر قدر سنگین باشد در برابر آن زانو نمى‏زنند ، خونسردى خود را از دست نمى‏دهند ، از میدان فرار نمى‏کنند ، مایوس نمى‏شوند ، لب به کفران نمى‏گشایند و خلاصه ایستادگى مى‏کنند و پیش مى‏روند و پیروز مى‏شوند.

سوم و چهارم اینکه آنها نماز را بر پا مى‏دارند و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند ( و المقیمى الصلوة و مما رزقناهم ینفقون ) .

طمأنینه به معنای سکون و آرامش است و در مقابل آن عدم ثبات و عدم استقرار قرار دارد. کسی که ثبات ندارد و هر روز رنگی است. یه وقت شاد است و زمانی عصبانی و زمانی خندان و ... اما افرادی می بینیم که سجیه اخلاقی ثابت دارند

از یکسو ارتباطشان با خالق جهان محکم است و از سوى دیگر پیوندشان با خلق خدا مستحکم.

 

کدام خشوع و فروتنی مذموم است؟

انسان لبّى دارد و قشرى؛ قشر او همین ظاهر، و لُبّ او باطن وى مى‌باشد. آنچه بسیار مذموم است وقتی است که قشر ما راجح و خاشع و ...

من مواعظ النبی (صلى الله علیه وآله وسلّم):إیّاکم و تخشّع النّفاق و هو أن یُرى الجسد خاشعاً و القلب لیس بخاشں (المصباح للکفعمی‏، ابراهیم بن على عاملى کفعمى‏، ص 63)

مراد از خشوع در این حدیث، خشوع در مقابل خداوند است. در حال نماز و دعا و ذکر، اگر انسان طورى باشد که وقتى کسى به او نگاه مى‌کند خشوع را در او احساس کرده و توّهم کند که داراى قلب خاضعى است، اما در باطن هیچ خبرى نباشد، خشوع منافقانه است.

 

ویژگی‌های لبّ راجح چیست؟

از دعائى که در صحیفه ثانیه سجادیه به این مضمون نقل شده که «اللهم ارزقنی عقلاً کاملاً و... و لبّاً راجحاً»؛ (بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 84، ص 325 ) استفاده مى‌شود که انسان لبّى دارد و قشرى، قشر او همین ظاهر، و لُبّ او باطن وى مى‌باشد و اگر قشر ما راجح و خاشع و ذاکر باشد و لُبّ ما غافل و غرق در مادیات باشد، بسیار مذموم است.

 

فرآوری: زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان  

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

جاذبه دنیا

 باسمه تعالی

برداشتهایی از آیات قرآن

جاذبه دنیا

دنیابرای انسان در ابتدا جاذبه هایی دارد ولی در نهایت باعث زحمت انسان می گردد.اما همینکه آنها را بدست آورد ،پس از مدتی عادی و جاذبه ندارد.همانند کودکی که برای اولین بار به بازار اسباب بازی فروشی می رود.جاذبه ها و علاقه و کنجکاوی کودک ، باعث می شود که به تدریج از پدر جدا وبه دیدن مغازه اسباب بازی ها برود.در پایان متوجه می شود که پدر خود را گم کرده، با گریه و فریاد پدر خود را جهت کمک می خواهد.پدر از صدای بچه ، به کمک بچه می رود و احتمالا او را تنبیه و تذکذات لازم را به او می دهد.
   انسان ها نیز تا زمانی که در پناه خدای متعال هستند و از دستورات الهی پیروی می کنند، هر گز دچار گمراهی نمی شوند.همینکه از هوای نفس پیروی کردند، راه خود را گم می کنند ودر نهایت دچار گناه و معصیت می گردند.اما خداوند راه توبه را برای انسانهایی که به اشتباه راهی رفته اند باز گذاشته تا به راه خدا برگشت نمایند.لذا با صدا کردن خدا وبا ذکر و دعا ، امکان بازگشت به سوی خدا وجوددارد.خدا هم آغوش خود را باز و آنها را پذیرا می گردد.

ای اهل گناه و معصیت توبه کنید
ای اهل ثنا و معرفت ناله کنید
ای اهل سلوک و منزلت دریابید
ای اهل دعا و مغفرت لاوه کنید

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی