رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
برداشتهایی از نهج البلاغه
خطبه سوم : قسمت اول
بخش اول
خطبه شقشقیه

سینه حضرت علی انباشته از حکمت و علم و معرفت بود.لذا به بهر بهانه ای مردم را از حقایق هستی آگاه می کرد.
حضرت در این خطبه می فرمایند که جامه و ردای حکومت اسلامی در اندازه خلیفه اول نبود.اما این جامه را با زور و سختی به تن کرد.
شتر ها وقتی دچار هیجان و شوری می شوند، از دهانشان چیزی شبیه بادکنک خارج می شود و صداهای خاصی می کنند.سپس بعد از آرام گرفتن ، این شی بادکنک مانند به درون دهان به آرامی بر می گردد.عرب به پوسته بادکنک مانند، شقشقه می گوید.
حضرت این خطبه را در اوج احساسات در خصوص خلفا ایراد نمودند.در جمعی که سرا پا گوش ودر حال هیجان بودند ایراد نمودند.لذا به آن خطبه شقشقیه گویند.در حین سخنرانی از بین حضار یک نفر نامه ای به حضرت علی می دهد.حضرت مطالعه می کنند و سپس به سخنان خود پایان می دهند.ابن عباس از حضرت می خواهد که به سخنان خود ادامه دهند.لذا حضرت می فرمایند که سخنانی در حالت هیجان در خصوص خلفا گفته شد و آنها همانند شقشقه شتران بود که در حالت شور و هیجان از خود تولید صدا می کنند.
حضرت می خواهند بگویند که شعله ای بود که اوج گرفت و سپس آرام گرفت.لذا انتظار نداشته باشید که ادامه دهم.حضرت این سخنان را در رابطه با سوالی که یک نفر پس از جنگ های نهروان و صفین و جمل در مسجد کوفه و یا در محل یا مناسبتی دیگر مطرح نمود، ایراد نمودند.
این فرد می گوید چرا اینقدر ردای حکومت را دیر به تن کردی.لذا حضرت حقایقی را در رابطه با خلفا بیان می کنند.حضرت می فرمایند که فرزند ابی قهافه ، اشاره به کنیه پدر ابوبکر دارد، جامه خلافت را به زور به تن کرد.یعنی شایسته خلافت بر مسلمین را نداشت.
سنگ های آسیاب که یکی در زیر ثابت و دیگری در روی آن که امکان چرخش توسط محوری که در مرکز سنگ دایره شکل قرار دارد، قرار دارد.لذا گندم ها براحتی آرد می گردند.اما اگر محور و چوبی که در وسط سنگ تعبیه شده است وجود نداشت، امکان آسیاب کردن و چرخش سنگ مقدور نبود.
حضرت می فرمایند، ابوبکر می دانست که نقش من در حکومت همانند محور و قطب سنگ آسیاب است و حکومت با حذف من امکان تداوم احسن ندارد. حضرت می گویند ابوبکر می دانست که نقش من همانند کوهی می ماند که آب از آن به دشت و صحرا سرازیر می شود و باعث سرسبزی زمین می گردد.
در اینجا منظور حضرت از سرازیر شدن آب،نشانه ای از علوم و معارف الهی است که در سینه حضرت جای داشت و با طرح آنها مردم را از معرفت الهی سیراب و باعث رشد و تعالی مردم فراهم سازد.
حضرت در ادامه خود را معرفی می کند، نه اینکه از خود تعریف کند.حضرت می فرمایند، ابوبکر بخوبی می دانست که من در قله اندیشه و معرفت قرار دارم.اینها شکوائیه نیست، بلکه حقایقی است تا در تاریخ ثبت و مردم از آنها آگاه و دچار انحراف نگردند.
حضرت می فرمایند، من بر روی حکومت پرده ای قرار دادم تا آنرا نبینم.این دلالت بر بی اعتنایی حضرت به حکومت دارد.

نماز با ولایت روشنایی است
وصال  کردگار و دلر با یی است
ولی را جانشین کرده خداوند
اطاعت از ولی کاری الهی است


خطبه سوم قسمت_ ۱
بخش دوم
ردای حکومت
حضرت در ادامه خطبه خود را معرفی می نماید.ایشان می فر مایند، من در قله اندیشه ها هستم و نکاتی را در خصوص خلفا می گویم تا که در تاریخ ثبت شود و دیگران دچار خطای مشابه نگردند.
حضرت می فرمایند، من روی از حکومت بر گرداندم و نسبت به کسب آن بی اعتنا شدم.
حضرت در رابطه با این سوال که چرا زودتر حکومت اسلامی را برپا نکردی، می فرمایند من در دو راهی قرار داشتم.یکی بدون داشتن یار قیام کر دن و علیه خلفا به جنگ بروم که نتیجه آن معلوم بود.
نقل است حضرت از کوچه ای گذر می کردند.حدود سی گوسفند در حال عبور بودند.ایشان می فرمایند اگر به همین تعداد یار ویاور داشتم، موضوع حکومت خلفا را حل می کردم.
حضرت می فرمایند، راه دوم صبوری کردن در دنیای تاریک مطلق بود.با فکر کردن به این نتیجه رسیدم که راه دوم که اختیار صبوری است، بهتر است.آنهم نه صبوری همراه با آرامش، بلکه صبر ی مانند فردی که در چشمانش خاشاک و در گلویش استخوان است.
حضرت علی می فرمایند، می دیدم که آنچه از طرف خدای متعال تعیین و توسط نبی اکرم ابلاغ گردید، توسط خلفا به ناحق غصب شده بود و به تاراج می رود.این تاراج ها زمینه چینی برای تاراج های زیادی شد.از جمله زمینه چینی برای به قتل رساندن امام حسین و یارانش در صحرای کربلا بود.
نقل است که فرزند خلیفه دوم نامه ای به یزید می نویسد و از ابنکه در کربلا آن اتفاق افتاد گله و اظهار ناراحتی می کند.یزید در پاسخ می گوید، یا کسب حکومت حق ما بوده است ، که ما در ابن راه پیروز شدیم.یا اینکه حکومت حق ما نبوده است، که پدر شما مقصر است و او باعث شد که حکومت به ما برسد.با این فرق که پدر شما حکومت علی را غصب نمود و ما حکومت فرزندش حسین را غصب نمودیم.

حکومت چون ردای پادشاه است
نمادی از جلال و عز و جاه است
سزاوار حکومت هست مولا
به اهلش گر رسد زیبا و ماه است


خطبه سوم: قسمت ۲
خطبه شقشقیه
بخش اول
حافظ عالم را به کاروانسرای دو در تشبیه می کند ،بطوریکه از یک در وارد و از در دبگر خارج می گردند.بعلاوه هر قافله که وارد کاروانسرا می گردد، باید دیر و یا زود آنجا را ترک نماید.
دنیا نیز همانند کاروان سرا می ماند.هر کسی که به دنیا آمد، باید روزی از دنیا برود.حضرت علی می فرمایند، پس از حدود دو سال و چند ماه از خلافت ابوبکر نگذشت که او دنیا را ترک نمود و خلافت را بعنوان یک هدیه به عمر داد.زیرا این عمر بود که زمینه خلافت ابوبکر را فراهم ساخت.لذا ابوبکر نیز زمینه خلافت جانشین خود را فراهم نمود.
پس از رحلت رسول اکرم، عده ای از بزرگان قبایل عرب دور هم جمع شدند تا جانشین پیمبر گرامی را معین کنند.عمر در این جمع اصرار بر خلافت ابوبکر نمود و با تحت فشار قرار دادن اعضا، ابوبکر را به خلافت مسلمین برگزیدند.
خلیفه اول عمر را پعنوان خلیفه دوم و جانشین خود معرفی نمود.حتی این بار با بزرگان قبایل شور و مشورت هم انجام نگرفت.آنها که می گفتند چرا پیامبر برای خود جانشین انتخاب می کند، خودشان همان کار را انجام دادند.
حضرت علی در ادامه خطبه به شرح حال خود در گذشته و حال می پردازد.زمانی شخص دوم در حکومت پیمبر اسلام بودم و همنشین رسول گرامی بودم.اما امروز تک و تنها و بی یار و یاور هستم.

خلافت بی علی، تخت و کلاهی است
که پایانش سقوط است و تباهی است
دوام هر حکومت ، علم و تقواست
بدون نور حق، چاه و سیاهی است


خطبه سوم: قسمت ۲
خطبه شقشقیه
بخش دوم
حضرت علی می فرمایند،خلیفه اول چندین بار اقرار نمود که ای مردم بیعت خودتان را از من پس بگیرید و حضرت علی اولاتر از همه است و او سزاوار حکومت بر مسلمین است.اما در اواخر عمر خود، نظرش عوض شد و عمر را بعنوان جانشین خود معرفی نمود.
حضرت خلافت را به یک شتر شیر ده با دو بچه تشبیه می کند که در ابتدا یکی از بچه شتر ها نیمی از آن را خورد و نصف دیگر را بچه شتر دیگر آنرا می خورد. حضرت می فرمایند، آنان در تقسیم کردن این شیر شیر بین خود اصرار داشتند.
از ابن ابی الحدیده نقل است که عمر بد زبان و بد اخلاق بود.چنانچه از قرآن از عمر کسی سوال می کرد و او نمیدانست،او را شلاق می زدند که شما عمدا سوال می کنید.زیرا می دانید که خلیفه به قرآن آشنا نیست.در مقابل حضرت علی می گفت هر چه می خواهید سوال کنید قبل از اینکه دنیا را ترک نمایم.
حضرت می فرمایند، وقتی عمر سخن می گفت سخنان او گزنده و نیش دار بود.او به شدت روح افراد را جریحه دار می کرد.همچنین او رفتاری خشن آلود داشت و امکان برقراری ارتباط ملایم با او نبود.لغزش های فراوانی داشت.
علامه امینی در الغدیرحدود صد تا از لغزش های عمر را جمع آوری کرده است.مثلا زن دیوانه را که دچار خطا شده بود ،دستور سنگ سار شدن می داد.همچنین زن خطا کار را با فرزند در رحمش دستور سنگ سار شدن می داد، که حصرت به او اعتراض می کردند.در مورد اول، حکم برای فرد دیوانه قابل اجرا نیست و در مورد دوم فرزند فرد خطا کار که تقضیری ندارد و امثال اینها فراوان بود.
خلیفه دوم می گفت اگر زنی مهریه سنگین داشت، باید انرا به بیت المال عودت دهد.در صورتی که قرآن می گوید ،حتی اگر مهریه به اندازه سکه های درون یک پوست گاو باشد، شوهر مکلف به پرداخت به زن است.

خلافت بی علی، تخت و کلاهی است
که پایانش سقوط است و تباهی است
دوام هر حکومت ، علم و تقواست
بدون نور حق، چاه و سیاهی است


خطبه سوم : قسمت دوم
بخش سوم
خطبه شقشقیه
نقل است که خلیفه دوم عمر از کوچه ای عبور می کرد، صدای زن و مردی را شنید که با هم نزاع می کنند.احتمال داد که آنها عمل ناشایستی انجام می دهند.لذا از پشت بام وارد خانه آنها شد.او گفت که در محضر خدا معصیت می کنید و فکر می کنید کسی شما را نمی بیند.سپس صاحب خانه به او گفت فرص کنید من یک گناه مرتکب شدم، شما سه گناه انجام دادید. مگر قرآن نخوانده اید، که می گوید از درب منزل وارد شوید و ابتدا سلام بگوئید و در امور مردم تجسس نکنید.شما سه خلاف قرآنی را مرتکب شده اید.حضرت می فرمایند، آنقدر لغزش های عمرزیاد بود که مجبور می شد که مرتب عذر خواهی کند.
گاهی برای کنترل شتر، داخل بینی او را سوراخ و چوبی از درون آن رد می کردند.سپس طنابی به دو سر چوب می بستند و مهار آن در دست راکب بود و بوسیله آن شتر را از سر کشی مهار می کردند.
حضرت می فرمایند، همنشینی با انسان سرکش، سوار شدن بر شتری است که بینی او را سوراخ کر ده باشند.اگر بخواهی او را به کنترل در آوری، باید مهار بینی او را بکشی.در اینصورت کینه شتری حیوان ظاهر و تا تو را به زمین نزند و انتقام نگیر د آرام نمی گیرد.چنانچه بی اعتنا باشی، شتر چموش است و به بی راه می رود و تا خود و دیگران رد به هلاکت نرساند، آرام نمی گیرد.لذا همکاری با چنین خلیفه ای همانند سوار شدن بر یک چنین شتر چموش می باشد.
حضرت می فرمایند، مردم به خاطر رفتار خلیفه دوم دچار سر در گمی شده بودند.مردم سرکش شده بودند و ثبات رای نداشتند.بعلاوه مردم بجای اینکه مستقیم حرکت کنند و در طول بروند ، در عرض به طرف چپ و راست می رفتند.لذا هیچ قدمی برای رسیدن به هدف بر نمی داشتند.لذا حصرت می فرمایند، در این شرایط غیر از صبوری ،هیچ گزینه ای دیگر نداشتم.حصرت حدود ده سال و چند ماه این شرایط را تحمل کردند.

من ندانم که چه خوب است و چه زشت
من ندانم که ملک وصف مرا نیک نوشت
نشناسم خود و خود خواهم وجویای خدا
کس نداند که جهنم چه بود یا که بهشت


خطبه سوم : قسمت ۴
بخش اول
خطبه شقشقیه
اگر به نحوه ای تکامل یک درخت توجه کنیم که مراحل گوناگونی از رشد را طی می کند تا اینکه بالاخره خشک می گردد.ابتدا یک ساقه و ریشه کوتاه دارد.بتدریج تنومند می شود و به موازات ریشه های بیشتری برای اینکه بتواند درخت را تغدیه کامل کند بوجود می آید.
مثال دیگر، سیر تکاملی انسان است.در ابتدا یک نطفه بوده، سپس به یک جنین تبدیل می شود،آنگاه به دنیا می آید و ابتدا یک نوزاد و بعد طفل می شود، سپس نوجوان و بعد جوان و سپس میان سال ونهایتا پیر می گردد و این دنیا را ترک می کند.مشابه یک فواره آب که تا ارتفاعی پرش می کند و سپس به داخل حوض سقوط می کند.
عالم و آدم نیز یک سیر صعودی و نهایتا یک فرودی را بهمراه دارند.ما این فرود را مرگ و یا نابودی می نامیم و آن صعود را وجود و هستی می نامیم.تمام موجودات عالم این طی تکاملی و صعود و فرود را باید طی کنند.
حضرت علی در خصوص خلفا، همین تعابیر را در این خطبه بکار می برند.بدین مضمون که خلفا راهی را که تا مرگ فرا رسد را طی نمودند.با این تمایز که ابوبکر با مرگ طبیعی و عمر کشته شد.
ابن عسیر در کتاب خود نحوه رفتن عمر از این دنیا را شرح می دهد.ابولولو غلام مغیره بود.روزی در بازار از اربابش به عمر گله می کند.سپس عمر می گوید با توجه به توانائی هایی که داری باید مبالغ درخواستی ارباب خود را پرداخت کنید.عمر از او می خواهد که آسیاب بادی برای خرد کردن گندم برای او بساز د.ابولولو گفت آسیابی بسازم که زبان زد عام و خاص باشد.عمر گفت که او مرا تهدید به مرگ کرد.تا اینکه روزی ابولولو خنجر بدست وارد مسجد شد و صبحگاه با ضربات خنجر عمر را نیمه جان کرد.سپس عمر بعد مدتی از این دنیا رفت.

اگر خواهی جمال دلربا را
اطاعت کن ولی و مصطفی را
تفکر پیشه کن با زهد و تقوا
اگر عاشق شوی بینی خدا را

خطبه سوم : قسمت چهارم
بخش دوم
خطبه شقشقیه
خلیفه دوم شش نفر را تعیین نمود و گفت پس از من این شورا در خصوص جانشین من تصمیم بگیرند.در این شورا امیر المومنین نیز یکی از آنان بود.با عنایت به اینکه حضرت علی وقتی که می تواند جانشین پیامبر اسلام باشد، قطعا می تواند پس از عمر ، بر مسلمین حکومت کند.بعلاوه حضرت این عضویت را پذیرفت، اگر چه می دانست انتخاب افراد به گونه ای می باشد که حضرت علی انتخاب نگردد.
حضرت علی علت اینکه چرا عضویت در شورا را پذیرفت را به عبد الله ابن عباس می گوید.عمر از قول پیمبر به غلط ،در زمان انتخاب ابوبکر گفته بود که نبوت و خلافت در یک خاندان جمع نمی شود.من برای رد سخن عمر و اینکه او مرا سزاوار و اهل خلافت می داند ، در صورتیکه زمان خلیفه اول چنین اعتقادی نداشت، عضویت آنرا بپذیرفتم ، اگر چه می دانم که من انتخاب نمی شوم.تا بدینوسیله اثبات شود که حدیثی که عمر نقل کرده بود، صحیح نبوده است.
عمر قوانینی برای شورای متشکل از حضرت علی، عثمان، طلحه، زبیز،عبدالرحمن عف و سعد ابن ابی وقاس وضع کرده بود.انتخابی هوشمندانه که قطعا نتیجه آن جلسه امیر المومنین نبود و قطعا عثمان پیراهن خلافت را به تن می کرد.
ابن ابی الحدید می گوید،عمر ابو طلحه انصاری را پس از انتخاب اعضای شورا خواست و گفت پس از مرگ من این شش نفر را در محلی جمع می کنی و آنها را توسط پنجاه نفر شمشیربه دست محاصره می کنی.اگر در طی حداکثر سه روز آنها به نتیجه نرسیدند، سر هر شس نفر را بزن و بگذار مردم خود تصمیم برای بر گزیدن خلیفه جدید کنند.اما اگر نتیجه رای گیری یک به پنج و یادو به چهار شد،سر یک نفر مخالف و یا دو نفر مخالف را بزن.اما اگر نتیجه سه با سه شد،رای آن سه نفری ملاک است که عبد الرحمن عف در آن وجود دارد برحق و باید از بین آن سه نفر خلیفه مشخص گردد.دقیقا مخالف نطر پیمبر که میزان حق را علی می دانست.عمر می گوید، اگر هر سه نفر تمکین نکردند، سر هر سه نفر را بزن.

شیعه خطش، خط شاه کربلاست
جوهرش خون و قلم تیغ ولاست
مکتبش عشق حسین سر جداست
سجده گاهش خاک پاک نینواست


باسمه تعالی

برداشت هایی از نهج البلاغه

خطبه سوم : قسمت چهارم

بخش سوم

خطبه شقشقیه

حضرت علی در ادامه خطبه می فرمایند از ترکیب و ضوابط شورا به خدای متعال پناه می برم. شورائی که یکی از اعضایش عثمان است و تشنه خلافت می باشد ، دیگری داماد عثمان عبد الرحمن عف می باشد.نفر سوم سعد ابن ابی وقاس،پدر عمر سعد،قاتل امام حسین است.نفر چهارم طلحه می باشد که کینه فراوان حضرت را به دل دارد.

در زمان رای گیری، طلحه گفت که من به نفع عثمان کنار می روم.زبیر هم به نفع امیر المومنین کنار رفت.ابی وقاس هم به نفع عبدالرحمن عف کناره گیری کرد.عبدالرحمن رو به حضرت علی کرد و گفت در صورتی با تو بیعت می کنم که رفتار و ملاک قضاوت تو کتاب قرآن، سنت پیمبر و سیره دو خلیفه گذشته باشد.حضرت در پاسخ گفتند که من بر اساس کتاب خدا،سنت پیغمبر و اجتهاد خودم حکومت داری می کنم.عبد الرحمن همین سوال را از عثمان کرد و او شرایط را پذیرفت.

عبدالرحمن دو مرتبه دیگر سوال و شروط خود را را به حضرت مطرح نمود و در هر دوبار پاسخ اول حضرت را شنید.سپس دست بیعت به عثمان داد و او را امیر المومنین خطاب نمود.

حضرت علی در پایان رای گیری فرمودند، این اولین باری نیست که به ما پشت می کنید.خداوند به ما صبری زیبا و جمیل داده است و از خدای متعال یاری و مدد می طلبم.حضرت رو به عبدالرحمن کردند و گفتند خلافت را به کسی دادی، که بعد از مردن او حکومت به تو برسد.اما خداوند هر روزی در کاری است و اشاره به زن عطر فروشی کردند که افراد قبل از رفتن به جنگ عطر او را می خریدند تا بتوانند به خاطر آن تعداد بیشتری از افراد دشمن را به هلاکت برسانند.اتفاقا بین عثمان و عبدالرحمن اختلاف نظر پیش آمد و خونریزی شدید و زیادی شد.سپس عبدالرحمن در پاسخ به سخنان حضرت گفت یا علی پیش پای ما کشتن خود را قرار مده.بعد حضرت جلسه را ترک نمودند.


سیر حق دارد سروری جان فزا

جملگی عشق است و نور است و صفا

هر که باشددر صراط مستقیم

می چشد می را ز دست دلر با


خطبه سوم : قسمت ۴
بخش چهارم
خطبه شقشقیه
حضرت علی می فرمایند، خلیفه دوم من را همانند یکی از دیگر اعضا می دانست.پناه به خدا می برم از چنین شورائی.حضرت می فرمایند که همه آگاه بودند که من از نظر فضیلت برتر همه هستم.اما متاسفانه شرایطی ایجاد شده که منی که در دامن پیامبر بزرگ شده ام با کسی که پدرش قاتل امام حسین است در یک ردیف قرار داده می شود.
آنها می خواستند که من با انتخاب عثمان مخالفت کنم و مرا به هلاکت برسانند.لذا من نیز همانند کبوترانی که دسته جمعی پرواز می کنند و دسته جمعی می نشینند با اعضای شورا همراهی کردم تا اسلام واقعی و تشیع باقی بماند.
حضرت علی در وصف خلیفه سوم می گوید، که او همواره یا پای سفره بود و یا در دستشویی.لذا او را فردی شکم پرست معرفی می کنند که به خلافت مسلمین رسید.
کلید دار کعبه دو فرزند داشت، یکی هاشم و دیگری امیه.فرزندان و نسل بنی هاشم افرادی چون امیر المومنین بودند.اما نسل بنی امیه افردای چون معاویه بودند.این دو نسل همواره دارای خصلت های متمایز و متضاد و درگیر بودند.با به قدرت رسیدن عثمان، فرزندان بنی امیه قدرت گرفتند و عثمان در دوران حکومتش قدرت زیادی به معاویه داد.نسلی که تا دیروز خانه نشین و گوشه گیر بودند،امروز با ریخت و پاش هائی که عثمان از بیت المال می کرد ،جایگاه بالائی پیدا نمودند.

خدعه و مکر نمودند پس از مرگ نبی 
تا حکومت برسد بر دگران جز به علی
گاه گویند جوان است و گهی حیله کنند
لیک غافل که خدا حامی حق است و ولی


خطبه سوم : قسمت ۴
بخش پنجم
خطبه شقشقیه
حضرت علی در ادامه می فرمایند، عثمان با این ریخت و پاش ها و انتصابات و قدرت دادن به فرزندان بنی امیه نتوانست در تداوم حکومت موفق باشد.عملکرد و رفتار او موجبات سقوط او را فراهم آورد. شکم پرستی عثمان ، بالاخره او را از صورت به زمین انداخت.
شرح کامل ماجرا را ابن ابی الحدید در جلد دوم کتاب شرح نهج البلاغه خود از قول تاریخ نویس معتبر بنام طبری توضیح داده است.در دوران حکومت عثمان افراد متقی همچون مالک، ابوذر،عمار را کنار گذاشته شدند و یا تبعید نموند و بیت المال مورد تعرض زیاد قرار گرفت.افرادی شرابخوار همچون ولید را بکار گماشتند.در این موقع بود که مردم به تنگ آمدند و شورش کردند و خانه عثمان را محاصره کردند و خواستند که از حکومت کناره گیری کند.
در این زمان بود که عثمان از حضرت علی کمک خواست که مردم را به آرامش دعوت کند.عثمان از حضرت خواست که با مردم صحبت کند و او قول داد که از سخنان حضرت پیروی کند.‌اگر چه حضرت چندین بار به او در خصوص حکومت تذکر داده بودند و او قبول می کرد ولی در عمل اعتنایی نمی کرد.
امام به اتفاق سی نفر از یاران خود به نزد مردم که علیه خلیفه سورش کرده بودند رفت.امام با جمعی از سران شورش که از مصر آمده بودند صحبت نمودند و آنها قبول کردند که برگردند و عثمان نیز قول داد که به شکایات مردم رسیدگی کند.
عثمان وقتی به خانه برگشت، دید که مروان به اتفاق گروهی از خاندان بنی امیه آنجا نشسته اند.مروان گفت سخن بگویم و یا ساکت باشم.همسر عثمان گفت ساکت باش.شما ها قاتل عثمان هستید و فرزندان او را یتیم خواهید کرد.مروان به عثمان گفت آنچه تو در مسجد گفتی به صلاح خلافت نمی باشد.
حضرت علی که مطلع از حضور مروان در منزل عثمان گردید، به طرف منزل عثمان رفتند و به عثمان گفتند که خاندان بنی امیه نمی گذارند که به قول خود عمل کنی و چند روز مرا نخواهی دید.در این ایام سران مصریانی که به طرف مصر می رفتند از نیمه راه باز گشتند و نامه غلام عثمان به والی مصر در رابطه با مجازات شورشیان را تحویل حضرت دادند.
عده ای گفتند این کار مروان است که این نامه را تهیه و مهر عثمان را پای آن زده و به غلام عثمان داده که به والی و عرماندار مصر جهت اجرا آنرا ببرد.حضرت موضوع را با عثمان در میان گذاشتند.عثمان گفت که من از این نامه بی خبرم.
عده ای دیگر گفتند مگر امکان دارد که فردی چون مروان اقدام به چنین عملی بدون نظر عثمان کند و عثمان خبر نداشته باشد.عثمان گفت من خبر ندارم که مروان چنین کاری را انجام داده است.مصریان گفتند از دو حال خارج نیست.اگر واقعا از این نامه خبر نداری،این کار نشان می دهد که لیاقت حکومت داری بر مسلمین را نداری.چنانچه خودت اقدام به این کار کرده ای، باز این خلاف تعهدی است که دادی و کار درستی نیست.در هر صورت لایق خلافت بر مسلمین را نداری.

مکن تکیه بر مال و زور و نفر
اگر می توانی از آن کن حذر
شوی خوار گر تکیه بر آن کنی
بود سخت این امتحان بر بشر


   
خطبه سوم : قسمت چهارم
بخش ششم
خطبه شقشقیه
عثمان گفت من این لباس خلافت از طرف خدا به من رسیده است و آن را از تن بیرون نمی آورم ولی توبه می کنم.مصریان گفتند یا تو را به قتل می رسانیم و یا خودت از خلافت صرف نظر کن.
عثمان باز از حضرت کمک خواست و گفت سه روز به من فرصت دهید تا به مشکلات مردم رسیدگی کنم.عثمان در این سه روز مشغول تدارکات جنگ و منتظر آمدن نیروهای کمکی از اطراف مدینه بود تا قیام مردم را سرکوب کند.مردم که از این موضوع آگاهی پیدا کردند، حلقه محاصره را تنگ تر کردند.حتی برای تسلیم شدن عثمان، آب را هم بروی او قطع کردند.عثمان پیکی را نزد حضرت علی فرستاد تا برای او آب بیاورند.حضرت نیز پذیرفتند و توسط فرزندان خود آب را به او رساندند.
در این بین درگیری بین مردم و هوادارن عثمان در خانه او در گرفت و چندین نفر از طرفین کشته شدند.عده ای وارد اطاق عثمان شدند و تقاضای تسلیم شدن او را کردند و او نپذ یرفت و نهایتا کشته شد.بدن عثمان سه روز به زمین افتاده بود و کسی دفن نمی کرد.باز حضرت وساطت کردند، که بدن عثمان به خاک سپرده شود.باز عده ای ممانعت می کردند که بالای سر او نماز خوانده شود ، که با وساطت حضرت نماز میت برای او خوانده شد.
بدن عثمان در گورستانی در خارج از بقیع دفن شد. معاویه در زمان حکومت خود دستور داد که به خاطر اینکه اهانتی به عثمان نشده باشد، این گورستان را نیز جزئی از بقیه محسوب منظور کنند و قبرستان بقیع را توسعه دادند.

فرصت طلبان ذلیل و خوارند و حقیر
قدرت طلبان حریص و مستند و اسیر
دوری ز هوای نفس و دوری ز گناه
منجر به هدایت است و یاری و نصیر







خطبه سوم : قسمت ۵
بخش اول
خطبه شقشقیه
بیعت و تبریک
حکومت عثمان با کشته شدن او ، بعد از حدود دوازده سال به پایان رسید.در حقیقت دوران خلافت او چون فصل پائیز بود.با ایجاد حکومت اسلامی توسط حضرت علی، فصل بهارفرا رسید.مولانا می گوید:

بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد
صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد
خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد
صفا آمد صفا آمد که سنگ و ریگ روشن شد
شفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمد
حبیب آمد حبیب آمد به دلداری مشتاقان
طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد
سماع آمد سماع آمد سماع بی‌صداع آمد
وصال آمد وصال آمد وصال پایدار آمد
ربیع آمد ربیع آمد ربیع بس بدیع آمد
شقایق‌ها و ریحان‌ها و لاله خوش عذار آمد
کسی آمد کسی آمد که ناکس زو کسی گردد
مهی آمد مهی آمد که دفع هر غبار آمد
دلی آمد دلی آمد که دل‌ها را بخنداند
میی آمد میی آمد که دفع هر خمار آمد
کفی آمد کفی آمد که دریا در از او یابد
شهی آمد شهی آمد که جان هر دیار آمد
کجا آمد کجا آمد کز این جا خود نرفتست او
ولیکن چشم گه آگاه و گه بی‌اعتبار آمد
ببندم چشم و گویم شد گشایم گویم او آمد
و او در خواب و بیداری قرین و یار غار آمد
کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آید
رها کن حرف بشمرده که حرف بی‌شمار آمد
حضرت علی در ابتدای خطبه فرمودند، دو را بیشتر برایم نبود.اگر قیام می کردم، یار و همراه و یاوری نداشتم و لذا نتیجه مشخص بود.تنها برایم صبر و بردباری باقی می ماند ،که آن را پیشه نمودم.
حضرت در خطبه۲۲۹ نهج البلاغه می فرمایند، بسیاری از مردم با شادمانی با من بیعت کردند.حتی کودکان نیز خندان و خوشحال شده بودند.بزرگسالان و پیران با حالت لرزان برای بیعت و تبریک پیش من می آمدند.حتی بیماران سوار بر دوش دیگران می آمدند تا بیعت کنند.بطور کلی زن و مرد، پیر و جوان،سالم و بیمار همگی برای بیعت آمدند.حافظ می گوید:

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
بارم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بی‌حد و شمار آخر شد

با آمدن علی چه غوغایی شد
از فرط خوشی چه شور یکتایی شد
هر پیر و جوان به شوق بیعت رفتند
دعوت همه گیر و یک صدایی شد



خطبه سوم : قسمت ۵
بخش دوم
شقشقیه
حضرت علی می فرمایند، اگر چه عده ای به ظاهر با انبوه مردم با اینجانب بیعت کردند، اما به خاطر ریخت و پاش های بی جای خلیفه سوم، عده ای را پر توقع کرده بود.با حکومت امیر المومنین , منافع عده ای از حکومت قطع شد و مخالفت آنها به تدریج شکل گرفت.مولانا می گوید:

این جهان و اهل او بی‌حاصل‌اند
هر دو اندر بی‌وفایی یکدل‌اند
زادهٔ دنیا چو دنیا بی‌وفاست
گرچه رو آرد به تو آن رو قفاست
اهل آن عالم چو آن عالم ز بر
تا ابد در عهد و پیمان مستمر
ابن ابی الحدید در کتاب شرح نهج البلاغه خود می گوید که پیامبر گرامی یک روز سخنی به امیر المومنین گفتند که می توان آنرا از معجزات پیغمبر بر شمرد.حضرت محمد می گویند، تو بعد ازمر گ من با سه دسته از جماعات می جنگی.ناکثین و قاسطین و مارقین.
قاسطین ظالمینی هستند که به ظاهر و در ابتدا با تو بیعت می کنند ولی بیعت خود را پس از مدتی می شکنند.عده ای از دین خدا خارج می شوند که به آنها مارقین گفته می شود.ناکثین نیز گروهی پیمان شکن هستند.
حضرت علی در این خطبه اشاره به این حقایق می کنند.ایشان می فر مایند، عده ای با شروع به کار اینجانب، اقدام به پیمان شکنی نمودند و بیعت خود را شکستند.از جمله طلحه و زبیر.هنوز سه ماه از حکومت امیر المومنین نگذشته بود که اقدام به مخالفت با حضرت نمودند.اینان بعد از اینکه فهمیدند که حضرت با توجه به مصالح مسلمین و شناختی که از آنها دارند، افرادی را منتصب در پست های حکومتی می کنند و دیگر ریخت و پاش های دوران خلیفه سوم تمام شده است.لذا به حضرت گفتند که ما برای اجرای حج عمره عازم مکه هستیم.حضرت به آنها گفتند که به خدا قسم، شما برای فتنه و پیمان شکنی عازم مکه هستید.
طلحه و زبیر عازم مکه می گردند و در مکه با عایشه، سومین همسر پیمبر گرامی و فرزند ابوبکر، صحبت می کنند.عایشه به خاطر قتل عثمان و بیعت مردم با حضرت علی ناراحت بود.تاریخ یعقوبی می گوید به بهانه خون خواهی از مرگ عثمان، عایشه را متقاعد می کنند که لشکری را به بصره بفرستند و با متقاعد کردن مردم بصره به حضرت علی به جنگ بپردازند.
تاریخ یعقوبی می نویسد، شبانه لشکری عازم بصره شد.در بین راه برای آب دادن حیوانات در محلی توقف کردند که سگهای آنجا پارس می کردند.این نشانه ای از محلی بود که پیمبر به عایشه گفته بودند.لذا عایشه تصمیم می گیرد که برگردد.اما چهل نفر نزد او می آیند و می گویند اینجا محلی نیست که پیمبر اسلام به آن اشاره داشتند.

ناکثین و قاسطین و مارقین
جملگی هستند افرادی  لعین
عهد با آنها ندارد ارزشی
بشکنند در  لحظه های واپسین


دکتر علی رجالی
@alirejali

  • ۹۷/۰۸/۱۵
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی