باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۷۱۱ تا ۱۷۱۵
تاریکی وروشنایی
ای دریغا نور ظلمتسوز من
ای دریغا صبح روز افروز من
ای دریغا مرغ خوشپرواز من
ز انتها پریده تا آغاز من
عاشق رنجست نادان تا ابد
خیز لا اقسم بخوان تا فی کبد
از کبد فارغ بدم با روی تو
وز زبد صافی بدم در جوی تو
مولانا صبح را ظلمت سوز می داند. با آمدن صبح ،چادر سیاه شب به آتش کشیده می شود.با آمدن صبح، مرغ دل مولانا به آتش کشیده می شود.مولانا می گوید،تاریکی شب با طوطی دل روشن می شد.با آمدن روز،تاریکی دل فرا می رسد . مشعل روز با آمدن صبح روشن می شود. اما مشعل شب ، با نور دل روشن می شود.
مولانا می گوید، انسانها بخاطر جهالت و نادانی و کم عقلی، خود را دررنج و عذاب قرار می دهد.گویا آنها عاشق رنج و زحمت هستند. انسان نادان همیشه خلاف مصلحت خویش قدم بر می دارد.در نتیجه موجباب رنج خود را فراهم می کند.شاید به خاطر این است که وقتی پا به این دنیا نهاد،آمدنش همراه با گریه و درد بوده است.خداوند در قرآن مجید در سوره بلد می فرمایند ،که ما انسانها را با رنج آفریده ایم.
مولانا می گوید، وقتی که در کنار روشنایی طوطی دل خود هستم،آسوده خاطر هستم و آرامش دارم.همانند آب خالص در جوی بدون زباله و خش و خاشاک در حرکت می باشم.
گر بخوانی حق ز اعماق وجود
استجابت می کند دریای جود
نور مطلق صاحب فیض و کمال
در قیام و در رکوع و در سجود
دکتر علی رجالی
@alirejali
- ۹۷/۰۶/۲۳