باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۷۰۳ تا ۱۷۱۰
نقش مثبت و منفی زبان
ای زبان هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش درین خرمن زنی
در نهان جان از تو افغان میکند
گرچه هر چه گوییش آن میکند
ای زبان هم گنج بیپایان توی
ای زبان هم رنج بیدرمان توی
هم صفیر و خدعهٔ مرغان توی
هم انیس وحشت هجران توی
چند امانم میدهی ای بی امان
ای تو زه کرده به کین من کمان
نک بپرانیدهای مرغ مرا
در چراگاه ستم کم کن چرا
یا جواب من بگو یا داد ده
یا مرا ز اسباب شادی یاد ده
مولانا می گوید که زبان هم می تواند نقش آتش را داشته باشد و هم نقش خرمن را بازی کند.زیرا اگر حرف تو با ارزش باشد، با سخنانت خرمنی از حسنات ایجاد می شود.اما اگر سخنان بیهوده بزنی، آنگاه آتشی ایجاد می کنی که خرمن حسنات را به آتش می کشد و آنها را خاکستر می کنی.ای زبان از بس که اذیت می کنی،جان من از دست تو به فغان و ستوه آمده است.همین جانی که سرا پا گوش و تسلیم تو می باشد.
مولانا می گوید که زبان می تواند با سخنانی گهر بار چون گنجی باشد و هم می تواند با سخنان بیهوده موجب رنج و عذاب شود و دلهایی را بشکند بطوریکه دیگر قابل جبران و تر میم نباشد.
مولانا می گوید همانطوریکه صیادان با تقلید صدای پرندگان، آنها را بسوی خود می کشانند و به دام می اندازند.توی زبان نیز گاهی با مکر و حیله هایی که بکار می بری، دیگران را بدام می اندازی و اذیت می کنی.گاهی هم با سخنان خوش خود، موجب شادی روح و روان دیگران را فراهم می کنی.بعبارت دیگر، ای زبان تو با سخنانت هم می توانی موجبات رهایی و هم موجبات اسارت و ناراحتی دیگران شوی.
مولانا می گوید، ای زبانی که در امان نیستی.کی به من امان و فرصت می دهی که بتوانم در آرامش باشم.ای وجودی که آماده زیان زدن به من هستی و چون تیری در کمان هستی که آماده پرتاب می باشد.ای زبان تو روح و روان مرا کشته ای.بیا و دست از این کارها بردار.
مولانا می گوید، ای زبان بیا و راه و علاج اینکه از دست تو چگونه در رنج و بلا نباشم را به من یاد بده.من چه کنم تا دست از سر من برداری و مرا رها کنی و از اسارت بیرون آیم.بیا و اسباب شادی روح و روان را برایم فراهم کن.تو که می توانی خوب هم سخن بگویی.بیا و رازهای شادی را به من بیاموز.
این زبان دارد عملکردی دو جور
گاه می گردد چو آتش در تنور
آن بسوزاند هر احسانی و جود
گاه گردد مشعلی از عشق و نور
دکتر علی رجالی
@alirejali
- ۹۷/۰۶/۲۲