باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۴۶۸ تا ۱۴۷۳
شق القمر
اختیار و جبر در تو بد خیال
چون دریشان رفت شد نور جلال
نان چو در سفرهست باشد آن جماد
در تن مردم شود او روح شاد
در دل سفره نگردد مستحیل
مستحیلش جان کند از سلسبیل
قوت جانست این ای راستخوان
تا چه باشد قوت آن جان جان
گوشت پارهٔ آدمی با عقل و جان
میشکافد کوه را با بحر و کان
زور جان کوه کن شق حجر
زور جان جان در انشق القمر
مولانا در این ابیات تفاوت اولیای الهی با مردم عوام را بیان می کند.همین جبر و اختیار که از نظر ما خوب نیست.در نظر اولیای الهی نور رخشان می باشد.برای مثال همین نان که در سفره قرار دارد و از جمادات می باشد.با خوردن آن به انسان انرژی می دهد و باعث شادی رو ح و روان می گردد.در حقیقت یک چیز در دو محیط اثر بخشی متمایز دارند.در بدن انسان به جان تبدیل می شود در صورتیکه بیرون از بدن یک جسم جامد است.
همین نان در خارج از بدن امکان تبدیل به جان شدن ندارد.اما خداوند شرایطی را در بدن ایجاد کرده است که در درون بدن وقتی قرار می گیرد به جان تبدیل می شود.
مولانا می گوید در نظر افراد فهیم،خداوند قدرتی در انسان قرار داده که می تواند نان را به انرژی تبدیل کند و متعاقبا به انسان جان و قدرت دوباره دهد.اما قدرت جان اولیای الهی فوق جانها می باشد و بسیار زیاد است.
انسان در ظاهر از گوشت و استخوان تشکیل شده است.اما خداوند با عقلی که به انسان داده است می تواند کوه ها رابشکافد و به عمق دریاها برود و صدف بیرون آورد.
مولانا می گوید انسانها با جان خود کوهها را می شکافند.اما جان جانان می توانند ماه را بشکافند.
اهل دل آگاه بر غیب و شهود
چونکه دل لبریز از باران جود
اولیا جز حق نخواهند دیگری
ما چه می دانیم از بود و نبود
دکتر علی رجالی
@alirejali
- ۹۷/۰۵/۲۵