رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

شرح غزل سوم حافظ


باسمه تعالی

برداشتهایی از اشعار حافظ

غزل ۳_بیت اول

کسب معرفت


اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را


منظور حافظ از ترک روی، یعنی زیبا روی است.در اینجا منظور از ترک شیرازی،مردم خوش چهره شیراز است.البته زیبا روی دو نوع ظاهری و باطنی داریم.

علامه طبا طبایی می گویند که حافظ اهل سیر و سلوک بوده و اشعار او در حالات عرفانی سروده شده است. با عنایت به حالات روحانی حافظ، منظورش از زیبا روی ،زیبایی باطنی است.لذا منظور از ترک شیرازی،کسی است که دارای روی زیبای درونی است.مشابه مولانا که از شمس تبریزی بعنوان الگوی خود یاد می کند.

سمرقند و بخارا در زمان خود از شهر های آباد با زیبا رویان زیادی بود.حافظ می گوید اگر پیر فرزانه علم و معرفت به من عطا کند و مرا به حضور بپذیرد،آنگاه از سمرقند و بخارا با آن همه زیبا رویان ،منظور دنیا و آخرت است، چشم پوشی می کنم.بعبارت دیگر کسب فیض الهی را در قبال کسب دنیا و آخرت می دهم ،اگر گوشه چشمی به من کند.حتی اگر یک خال سیاه هندوان باشد.

گاهی در مثل هم می گوییم که دنیا راحتی

با یک تار موی معشوق عوض نمی کنم. این نشانه شدت علاقه به فرد است.در اینجا حافظ می گوید سمرقند و بخارا را با کوچکترین عضو محبوب همچون یک خال سیاه عوض نمی کنم.


نردبان معرفت،طی کردنش، هموار نیست

در نگاه عارفان،عشقی بجز دلدار نیست

همدم و محبوب تو، در انتظار روی توست 

در دیار عاشقان،دیوانگی هم عارنیست


غزل ۳ _ بیت دوم

توشه آخرت


بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت

کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را


منظور حافظ از ساقی در اینجا، پیر فرزانه است. می گوید باقی مانده می خود را،یعنی معرفت پایدار را در همین دنیا به من عطا کن.زیرا در بهشت پیدا نمی شود. باید توشه آخرت را از دنیا برد.

حافظ می گوید که معرفت ماندگار را در همین دنیا در کنار آب رکن آباد و گلستان گلگشت در کنار مصلی به من بده.در گلگشت شیراز مقبره حافظ قرار دارد که آب این بوستان از قنات های رکن آباد تامین می شد. . 

دنیا محل کسب معرفت است و در آخرت دنیایی وجود ندارد.همانند کسانی که برای تفریح به بیرون از شهر می روند و در آنجا باغ و گل و سبزه است و باید نیازهای خود را از شهر با خود ببرند.زیرا در دشت و صحرا مواد مورد نیاز یافت نمی شود.در آنجا آب و هوای مطبوع و دلپذر وجود دارد.


بهترین توشه در این کون و مکان

رزق و روزی حلال است در جهان

گر بخواهی رشد و جنات برین

کسب آن کن،تا شود روحت روان


غزل ۳_ بیت سوم

بی بند و باری


فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب

چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را


منظور از لولیان، رقاصه ها و آواز خوان های دوره گرد در کوچه و بازار و دربار شاهان گذشته است که بعضا از هند به ایران مهاجرت کرده بودند.منظور از ترکان در اینجا غلامان می باشد.

همچنین منظور از خوان یغما سفره همگانی بود که بزرگان مغول در مناسبت جشن خاص هر سال پهن می کردند.

این سفره چند روز پهن و اقشار مختلف جامعه به هر اندازه که می خواستند می خوردند و یا با خود می بردند.وظیفه میزبان پهن کردن سفره و استفاده از آن با مهمانان با تمام تجهیزات بود.

در زمان حافظ بی بند و باری که توسط رقاصه ها بوجود آمده بود شهر را به آشوب کشیده بود و با غمازی های خود صبر و تحمل مردم را از بین برده بودند.همانند غلامان و فقیران که وقتی سفره مخصوص مغولان پهن می شد ، سفره را با ظرف غدا به تاراج می بردند.اینان دین و ایمان مردم را با رفتار و گفتار و اعمال تحت تاثیر قرار داده بودند و آنرا نشانه گرفته بودند.


عقل و ادب و حیا، کجا رفت

شور و شعف و صفا، کجا رفت

اخلاق نکو همره دین کو

مهر و شفق و عطا، کجا رفت


غزل ۳ _بیت چهارم

زیبایی


ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است

به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را


هر قدر فرد عاشق،محبوب خود را بیشتر دوست داشته باشد ،در نظر او بیشتر جلوه می کند.حافظ می گوید یار و معشوق من آنقدر بزرگ است که به عشق من هیچ نیازی ندارد.آنهم از من ناقص ،که بطور طبیعی دارای عشق تام نیستم.البته هر چه عشق من به او بیشتر باشد،یار بیشتر خود را به من نشان می دهد.همانند نگاه از یک روزنه،که هرقدرروزنه در فضا باز می گردد ،مثل قیف،افق دید بیشتر می شود.

یار ما آنقدر زیباست که نیازی به لوازم آرایش همچون مواد آرایشی ندارد.این لوازم برای افراد نازیباست که می خواهند خود را زیبا در برابر معشوق خود نشان دهند


زیبا یی ما به صورت و چشم که نیست

 جراحی عضو در پی رسم که نیست

 زیبایی ما به پاکی روح و دل است

پر کردن ذهن ، از  شک و  خشم که نیست


غزل ۳_ بیت پنجم

عشق ظاهری و باطنی


من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم

که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را


منظور از بیرون رفتن پرده عصمت،رسوا شدن است.رابطه حسن و عشق دو طرفه است.هر قدر حسن فرد زیاد باشد، عشق به او نیز زیاد می گردد.متقابلا هر قدر عشق و علاقه به فردی زیاد باشد،در نظر او بسیار زیبا جلوه می کند.

عشق ها بر دو نوع هستند.عشق های ظاهری روز به روز انسان را آلوده می کند ولی عشق های درونی موجب رشد و تعالی انسان می گردد.

همینطور حسن ها بر دو نوع است.یکی ظاهری و دیگری باطنی است.حسن های ظاهری در زیبایی فرد منعکس می گردد و با گذشت زمان از زیبایی کاسته می شود.اما زیبایی درونی انسان را مجهز به اخلاق پسندیده می کند.

حافظ می گوید با توجه به اینکه حسن و زیبایی یوسف روز به روز در حال افزایش بود فهمیدم که بالاخره روزی زلیخا رسوا می شود و تاب و تحمل خود را از دست می دهد. زلیخا آنقدر عاشق یوسف شده بود که بجز یوسف به چیز دگری فکر نمی کرد.در نهایت این عشق ظاهری باعث رسوایی او شد.


 از بهر نجات، و شر شیطان

تقوا و عمل به شرع و قرآن

منجی بشر ز جهل و غفلت

ایمان و تمسک است به یزدان


غزل ۳ _بیت ششم

رابطه عاشق و معشوق


اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم

جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را


منظور از لعل سنگ گرانبهایی است که دارای رنگ های گوناگون است.در اینجا منظور رنگ قرمز می باشد.منظور از شکر خا،گفتن سخنان شیرین است.

حافظ در این بیت می گوید که رابطه من با معشوقم خدا بخاطر تنبیهم، همانند بهم خوردن رابطه دو نفر در اثر دشنام و یا یک سخن زشت و بیهوده از بین نمی رود.

اگر جوابی از طرف لب لعل گون و شیرین

خدای متعال بخاطر عملکرد من داده می شود،زیبنده و سزاوار آن هستم.قطعا هر پاسخ خدای متعال چه به ظاهر خوب و چه به ظاهر بد، در نهایت به نفع من است.


بدان دنیا چو بحری پر ز طوفان

تلاطم دارد و آسیب و خسران

به مقصد می رساند کشتی عشق

اگر داری تو صبر و عقل و ایمان



غزل ۳_ابیات هفتم و هشتم

اسرار هستی


نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند

جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را


منظور از جانا,یعنی عزیزم ، و منظور از حدیث سخن می باشد.مطرب به کسی گفته می شود که با ساز و آواز خود دیگران را شاد می کند.همچنین منظور از حکمت علم و فلسفه است.

حافظ به جوانان سعادتمند می گوید ، بیا عزیزم و پند این پیر فرزانه را گوش کن.همواره سخنی گو که موجب شادی روح و روان تو گردد.بعلاوه دنبال معرفتی باش که تو را سر مست کند.علوم فلسفه و حکمت به تو آن شادی و مستی را نمی دهد.

دنبال این نباش که با علم و فلسفه اسرار هستی را کشف کنی.تا کنون کسی نتوانسته و تو هم نمی توانی.بوسیله عقل و فلسفه نمی توان به اسرار ماواالطبیعه پی برد.اسرار هستی تنها با همنشینی با اولیای الهی مقدور است.لذا سخن از پیر دانا و اهل معرفت گو تا بتوانی از اسرار روزگار آگاه گردی.


عشق یعنی گنج اسرار نهان

عقل حیران گشته از ادراک آن

عشق باشد مظهر نور خدا

آدمی عاجز به وصف است و بیان


دکتر علی رجالی

@aĺirejali


باسمه تعالی

برداشتهایی از اشعار حافظ

غزل ۳_ بیت نهم

پاداش


غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ

که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را


منظور از غزل معمولا اشعار عاشقانه است که ابیات آن ضمن استقلال از سایر ابیات ، در مجموع یک هدفی را دنبال می کنند.بعلاوه تعداد ابیات بین پنج تا چهارده می باشد.مصرع اول و دوم با مصرع دوم سایر ابیات هم وزن می باشند.


به مروارید های بزرگ در و به مروارید های کوچک مرجان گفته می شود.سوراخ کردن و چیدن بطور منظم در کنار هم بطوریکه یک گردنبند گردد ،کار سختی بوده است.منظور از ثریا،مجموعه ای از ستارگان است که در کنار هم قرار دارند و معمولا به شکل گردنبند دیده می شوند.

حافظ معمولا به کسی گفته می شود که قرآن را از حفط می خواند.در عصر حافظ ، حافظ قران زیاد بوده اند.همچنین حافظ را به کسی که آواز و صدای خوشی داشته است، می گفتند.که ظاهرا از آن بی بهره نبوده است.ضمنا تخلص او حافظ نیز می باشد،که معمولا در بیت خاطر برای حفظ اثر می آید.

حافظ گفتن غزل را به سوراخ کردن در تشبیه می کند و آنرا سخت می داند.زیرا تو از عشق سخن گفتی و چیدن کنار هم با نظم خاص کار مشکلی است.لذا بیا و با آواز خوش خود آنرا بخوان و همه را به وجد آور.البته ستایش کردن غزل توسط حافظ،به خاطر خود ستایی نیست.زیرا او اشعار خود را موهبت های الهی می داند و ابراز و تحسین مواهب الهی از نطر قرآن پسندیده است.

از آنجاییکه شعرا اشعار خود را می خواندند و هدیه می گرفتند.حافظ هم می گوید از آنجاییکه غزل من عاشقانه است،لذا پاداش من هم باید آسمانی باشد.بنابراین آنرا با صدای خوش می خوانم تا گردنبد ثریا را هدیه بگیرم.


بهترین پاداش و نیکی در خفاست

چونکه بی منت بود ،کاری رواست

دور بودن از ریا ، دان احسن است

اجر و پاداشش از آن کبریاست


دکتر علی رجالی

@alirejali

  • ۹۷/۰۱/۱۳
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی