رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

 

   جایگاه کنسرت ها در نظام اسلامی

مو ضوع بر گزاری کنسرت ها مدتی است بحث محافل و تریبون هاست

در این یاد داشت به آن بطور اختصار می پردازیم.

۱آیا قانون مدونی که به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده شده باشد وجود دارد که ابعاد گو ناگون آنرابر رسی کرده باشد ?
۲به نظرمیرسددولتمردان با عنایت به تفکرات ومصوبات داخلی دولت یا وزارت مجوز ها ی بطور موردی  در خصوص بر گزاری های کنسرت ها می دهند.
 
۳آیا نماینده ولی فقیه از نظر شرعی می تواند نسبت به ابطال کنسرت ها دستور و اقدام کند?
۴آیا قوه قضاییه می تواند مجوز دولت را در صورت تشخیص لغو کند?
۵آیا نیروی انتظامی می توانداز بر گزاری مراسم کنسرت جلوگیری کندو نقش او چیست?
 
۶ آیامرد م بصورت ڴروهی یا فردی می توانند اجتما عات مصوب دولت را مانع اجرا یا بهم بزنند?
۷با عنایت به اینکه با تصویب یک  قانون هم نظر نما یندگان مردم و هم  بلا مانع بودن از نظر شرع توسط شورای نگهبان اعمال می شود تدوین یک قا نون جامع لازم است.
۸با تصویب یک قانون  جایگاه نهاد های فرهنگی و اجرایی مشخص می شود و لازم است چنانچه دولت یا وزیری اقدام به دستوری خارج از ضوابط قانونی کند امکان ابطال و استیضاح تو سط مجلس وجود دارد
۹متاسفانه بعضاشاهد هستیم به خاطر خلع قانونی یا عدم شفا فیت آن افرادی آگاهانه یا نا آگاهانه
اقدامی می کنند که مو جب تضعیف نظام و ارکان آن می گرددو  باعث چند دستگی در جا معه می شود. در صورتی که با یک لایحه یا قانون امکان حل آن وجود دارد و لزومی ندارد که وحدت و یک پار چه گی مردم مورد خدشه واقع شود.

۱۰صرف نظر از اینکه بر گزاری کنسرت ها چه سود و ضرری به جامعه وارد می کند ، سوالاتی قابل طرح است
الف ٱیا اهداف سیا سی،وجود داد که  به حفظ و توسعه بر گزاری کنسرت ها دامن می زنند.
ب آیا اهداف مالی وجود دارد که اصرار و حمایت و تبلیغ در بر گزاری آن می شود. 
ج آیا تضعیف اعتقادات و بنیه های فرهنگی تعقیب می شود.
د  ٲیا بیگانگان برای شکستن باورها یا سست نمودن مردم بر نامه ریزی  کرده و دامن می زنند.
 
۱۱به نظر می رسدبرگزاری کنسرت ها چنانچه بطو ر صحیح مدیریت شود می تواند قسمتی از وقت آزاد مردم برای تفریح پر کند.
۱۲نظام باید با توجه به احکام شرعی برنا مه های سالم  برای گذراندن اوقات فراقت اقشار مختلف جامعه داشته با شدند.
  
۱۳افراد با توجه به افکار و تمایلات شخصی اوقات فراقت خود را طی می کنند.مردم عادی
که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند دارای نیاز های گوناگون هستند که با شناخت آنها و یک بر نا مه ریزی امکان پر کردن اوقات فراقت هست.
 
۱۴ به نظر می رسد با اجرای صحیح احکام اسلام
بدون هیچگونه تحدید یا فشاری می توان به جامعه ایدآل رسید.
  
۱۵  برگزاری کنسرت ها شباهت به فیلم های سینمایی و تاتر دارد که معمو لا خا نواده ها شرکت می کنند.با مدیریت در محتوا و نظارت در حسن اجرا در مقایسه با پر کردن وقت های ٱزاد  با مواد مخدر و مشروبات الکلی  و قلیان ضرر بسیار کمتری دارد.
۱۶ چنانچه کنسرت ها با اشعار عرفا و رعایت ضوابط شرعی بر گزار گردد می تواند مفید باشد ولی متا  سفا نه بعضا حواشی  اصل  آنرا را خدشه وارد می کند.
۱۷ به نظر می رسد کسانی که به اجرای کنسرت ها اعتراض دارند.بخاطر حواشی و  تداوم و عدم کنترل و ادامه است.شهید مطهری می فر مایند شهوت ها از بین نمی رود بلکه نوع خواستن ٱن عوض می شود.
۱۸وقتی به کشور های غربی نگاه می کنیم  همه ٱزادی های فردی را به افراد می دهند .ٱیا ٱنها خوشبخت هستند و ٱرامش خاطر دارند.اگر کمی دقیق شویم با حذف معنویات شاید ٲسایش بدست بیاورند ولی قطعا ٱرامش ندارند.
۱۹ما باید تکلیف را با خودمان روشن کنیم.این همه امکانات و راههای پر کردن اوقات با کسب علم و  دانش و شبکه های مجازی .....وجود داردکه افراد با تملایات خود می توانند اوقات فراقت خود را پر کنند.
۱۹ علا مه حسن زاده آملی می فرمایند که برای مشغول کردن  ذهن مشغول نوشتن و تدوین کتاب هستم.
۲۰حال که عا مل  تمایل ا فراد به کار های نو ذهن انسان است لذا باید برای افراد گوناگون تفریحات سالم  و سر  گر می های مفید ایجاد نمود.
۲۱یک کار اساسی تشکیل خانواده و دارای فرزند شدن است که به وقت ازاد افراد جهت داده و انها را به تربیت فرزندان مشغول می شوند
۲۲دولت و والدین و جامعه باید بسیج شوند تا با همکاری یکدیگر نسبت به ایجاد کار و تهیه  مسکن و و متعاقب ان تشکیل خانواده همت گمارند

 

دکتر علی رجالی

 


تفکر خلاق چیست؟

تفکر خلاق در ساده‌ترین شکل خود یعنی فکر کردن خارج از شیوه‌های معمول استدلال کردن، بنابراین اصلا عجیب نیست اگر ببینیم از یک اتاق شلوغ و آشفته که هیچ چیز سر جای معمولش نیست، ایده‌های خلاقانه بیرون می‌آید.

پایگاه اطلاع‌رسانی بنیاد ملی نخبگان: من از زمان تولد شلخته بودم! هر کسی که من را بشناسد، به‌خوبی با این ویژگی‌ من آشناست و می‌داند که بی‌نظمی پای ثابت زندگی من است. من ساعت‌های زیادی از عمرم را صرف سر و کله زدن با همکارم سر تمیز کردن اتاق کردم چون ما دقیقا 180 درجه در زمینه تلقی که از نظم و انضباط داریم، با هم فرق می‌کنیم. همکارم از آن دسته آدم‌هایی است که ذاتا منظم هستند و آن‌قدر منضبط به نظر می‌رسند که می‌شود آن‌ها را با مهمانداران هواپیما اشتباه گرفت! تکیه‌کلام همکارم در تمام این سال‌ها این بود که «یک میز به‌ هم ریخته برابر با یک ذهن بی‌نظم است». هرگز حرفش را باور نکردم و با گفته مشهوری از انیشتین جوابش را می‌دادم که در این صورت «یک میز خالی نشان‌دهنده چیست؟

اما بزرگ‌ترین ضربه زمانی به من وارد شد که نگاهم به مصاحبه‌‌ای از دکتر رجینا لارک، رئیس کمیته آموزشی انجمن ملی سازمان‌دهندگان حرفه‌ای امریکا، افتاد که از رابطه قوی میان ذهن درهم‌برهم و میز شلوغ و آشفته می‌گفت. به گفته دکتر لارک، بی‌نظمی می‌تواند ژنتیکی باشد. این افراد شیوه‌ای غیرخطی برای فکر کردن و روحیه‌ای هنری دارند. آن‌ها آدم‌هایی اجتماعی هستند و ترجیح می‌دهند هر کاری بکنند جز منظم کردن و فایل‌بندی و... آن‌ها وقتی به خانه می‌رسند و می‌خواهند پروژه‌ای جدید را شروع کنند، یک ایده درخشان توی ذهنشان هست و این برایشان کافی است تا دوباره همه چیز را روی زمین بریزند و شروع به کار کنند.

نظم چیست؟

در «دانشنامه اسلامی» در توضیح واژه نظم آمده است: «نظم در لغت به معنای آراستن، برپا داشتن، ترتیب دادن کار و... و در اصطلاح نظامی به معنای پیروی کامل از دستورهای نظامی است. انضباط نیز به معنای نظم و انتظام، ترتیب و درستی، عدم هرج و مرج، سامان‌پذیری و آراستگی است.» بر این اساس، نظم از نظر اسلامی به سه دسته نظم در اوقات شبانه‌روز، نظم فکری و نظم در مصرف تقسیم‌بندی می‌شود. امروز هم وقتی حرف از نظم به میان می‌آید، سه شیوه مهم منظم بودن مورد توجه است: اول نظم دادن به محیط زندگی، دوم نظم دادن به افکار و ذهنیات و سوم نظم در برنامه‌ریزی یا به اصطلاح توانایی سازمان‌دهی که هر یک می‌تواند بر دیگری اثر داشته باشد

 

.

بی‌نظمی؛ نشانه نبوغ؟

دکتر کاتلین ووس، روان‌پزشک در دانشگاه مینه سوتا، برای بررسی تاثیر نظم و انضباط در زندگی تنها به میزهای شلوغ بسنده نکرده، بلکه سراغ ذهن‌های درهم نیز رفته است و با انجام یک‌سری مطالعه پژوهشی توانسته نوعی نبوغ و نخبگی در این بی‌نظمی‌ها پیدا کند و برای ادعایش شواهد علمی نیز دارد.

اما سوالی که این‌جا برای هر کسی پیش می‌آید، این است که تفکر خلاق چیست و اتاق به هم ریخته چه کمکی به شکل‌گیری آن می‌کند؟ تفکر خلاق در ساده‌ترین شکل خود یعنی فکر کردن خارج از شیوه‌های معمول استدلال کردن، بنابراین اصلا عجیب نیست اگر ببینیم از یک اتاق شلوغ و آشفته که هیچ چیز سر جای معمولش نیست، ایده‌های خلاقانه بیرون می‌آید؛ درست همان‌طور که اتاق کار انیشتین بود! البته مارک تواین نیز در بی‌نظمی دست‌کمی از انیشتین نداشت و در میان هم‌نسل‌های خود صاحب روشن‌ترین و خلاق‌ترین ذهن‌ها بود. حتی استیو جابز، نابغه عصر حاضر که آی‌فون را به دنیا معرفی کرد، یک بی‌نظم تمام‌عیار بود. حتی یک بار بی‌نظمی محیط کار دانشمند بزرگ، پیاژه، تعجب یک خبرنگار را برانگیخت اما پیاژه در جواب این سوال که «آقای دکتر در این اتاق نامنظم چطور چیزی را که می‌خواهید پیدا می‌کنید»، گفت: «دو گونه نظم وجود دارد: هندسی و طبیعی. اتاق من به صورت طبیعی منظم است و نه هندسی. بنابراین، من به‌راحتی هر چیزی را که بخواهم پیدا می‌کنم

 اما اگر شما اتاقی بی‌نظمی برای خودتان ساخته‌اید و هر بار که دنبالتان می‌گردند از زیر کوهی از لباس و کاغذ و جوراب شسته نشده پیدا می‌شوید، معنیش این است که نابغه هستید و باید هر لحظه منتظر کشف و اختراعاتتان باشیم؟ زهی خیال باطل! مطالعات روان‌شناسانه مختلف، از جمله مطالعات دکتر ووس، نشان‌دهنده رابطه علت و معلولی میان بی‌نظمی و نبوغ و خلاقیت نبوده است و این طور نیست که تصور کنیم اگر هر روز در یک اتاق شلوغ و درهم بیدار شویم، ایده‌های خلاقانه بیشتری به ذهنمان خطور می‌کند

 

 

.

آسانترین راه برای رسیدن به یقین قلبی


وقتی به خودم می‌نگرم، احساس می‌کنم با اینکه دلیل‌های عقلی و فلسفی و کلامی اثبات خداوند و صفات الهی را بلدم، اما یقینی که یک روستایی پاک و بی‌آلایش به خداوند دارد را ندارم. گاه که می‌اندیشم می‌بینم نمی‌توانم از ته دلم معتقد شوم خدایی هست، با اینکه می‌توانم دلیل وجود خدا را برای دیگران تدریس هم بکنم، واین خیلی تأسف‌بار است....


دلیل این مطلب روشن است. مسئله، همان فرق میان ذهن و قلب است، یقین ذهنی، مانند کسی که از دور دود را می‌بیند و به وجود آتش پی می‌برد، اما کسی هم از نزدیک آتش را می‌بیند و حتی مرتبه بالاتر هم وجود دارد، که همان سوختن در آتش و اتحاد با آن است.

آیا برای امثال من هم راهی برای رسیدن به یقین قلبی وجود دارد؟ قطعاً این راه برای همه وجود دارد. یکی از سنت‌های خداوند متعال، این است که اگر کسی به خدا توکل نماید، وی را به مقصودش می‌رساند. این مطلبی است که کمابیش همه ماها آن را تجربه کرده‌ایم. گاه که در بنبستها گیر می‌کنیم وخالصانه به آن حقیقت برتر توکل می‌کنیم، می‌بینیم کارها از آنجا که گمان نمی‌کردیم، اصلاح شد. اما مشکل این است که بارها قرآن کریم هم اشاره می‌فرماید که وقتی نجات می‌یابیم، دیگر سراغ خدا نمی‌رویم. با همین روش ساده می‌توان به وجود خداوند، یقین حاصل نمود. از همین الان، مشکلاتی که داری در نظر بیاور، و برای آن‌ها با خلوص نیت و حضور قلب، توکل بر خداوند نما  و بعد بنشین و هنرنمایی خداوند را ببین. باور کنید خدا به گونه‌ای خود را نشان می‌دهد که دیگر شکی باقی نمی‌ماند. و مخصوصاً کار را طوری حل می‌کند، که اصلاً فکرش را نمی‌کردیم که این راه هم وجود داشت. البته از قدیم‌الایام این بحث بوده که زانوی شتر ببند و سپس توکل نما. من هم قبول دارم،  اما تلاش در کنار توکل دو شرط دارد. 1. عدم تکیه بر تلاش 2.عدم تلاش غیرمتعارف.

 شرط اول این است که تلاش خود را  موثر ندانی، بلکه اعتماد بر خداوند نمایی.(بحث اعتمادبه‌نفس هم به این معنا درست است که اعتماد به داده‌های خداوند داشته باشیم که همان توانایی های وجودی ماست، نه اینکه به نفس خود تکیه کنیم و آن را مستقل انگاریم).به عبارت کوتاه‌تر تلاش ما شرط رسیدن به‌روزی‌های مادی ومعنوی خداوند است، نه ایجادکننده روزی‌ها.

شرط دوم این است که تلاش‌های غیرمتعارف؛ مانند رو زدن به این و آن یا فعالیت زیاد به گونه‌ای که وقتی برای عبادات و نماز جماعت و جمعه نماند وتفکر بیش از حد درباره اداره زندگی و امثال این‌ها را ترک نماییم. و به طور متعارف و منظم به فعالیت بپردازیم.

همانا آن اسلام است، و ایمان، یک درجه از آن بالاتر است و تقوی، یک درجه از ایمان بالاتر است و یقین، یک درجه از تقوی بالاتر است و کمتر از یقین، بین مردم پخش نشده است. گفتم یقین چیست ؟ فرمود: توکل بر خدا و تسلیم خدا شدن و رضا به قضای الهی و واگذاری امور به خداوند»

بعد از اینکه با توکل به وجود نیروی ماورائی و تأثیر آن پی بردیم، تازه بعد از این خدا را به عنوان موجودی که در زندگی ما حاضر است، می‌پذیریم. چون بین وجود و حضور، فرق وجود دارد. فلان سنگ، در فلان جنگل آفریقا وجود دارد، اما در زندگی من و در دل من حضوری ندارد.انسان در توجهات خود زندگی می‌کند. ممکن است کسی به وجود خدا از لحاظ عقلی یقین داشته باشد، اما خدا در زندگی وی حضور نداشته باشد. بنابراین آن روستایی با چند تا توکل بر خدا گفتن به تجربه حضور خدا در زندگی خود می‌رسد، اما من در اصطلاحات کلامی و فلسفی گیر کرده‌ام. ومشکل آنجا پیش می‌آید که حساب ماها از آن روستایی در محضر الهی سخت تر هم خواهد بود. به هر حال برای اثبات عرایض خود به حدیثی اشاره می کنیم.

«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنِ الْإِیمَانِ وَ الْإِسْلَامِ فَقَالَ قَالَ ابوجعفر ع إِنَّمَا هُوَ الْإِسْلَامُ وَ الْإِیمَانُ فَوْقَهُ‏ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَى فَوْقَ الْإِیمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ الْیَقِینُ فَوْقَ التَّقْوَى بِدَرَجَةٍ وَ لَمْ یُقْسَمْ بَیْنَ النَّاسِ شَیْ‏ءٌ أَقَلُّ مِنَ الْیَقِینِ قَالَ قُلْتُ فَأَیُّ شَیْ‏ءٍ الْیَقِینُ قَالَ التَّوَکُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِیمُ لِلَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِیضُ إِلَى اللَّه‏[الکافی، ج‏2، باب فضل الإیمان على الإسلام و الیقین على الإیمان ..... ص : 51]

از امام رضا ع درباره ایمان و اسلام سۆال کردم . حضرت فرمود: ابوجعفر(امام باقر علیه السلام ) فرمود: همانا آن اسلام است، و ایمان، یک درجه از آن بالاتر است وتقوی، یک درجه از ایمان بالاتر است و یقین، یک درجه از تقوی بالاتر است و کمتر از یقین،  بین مردم پخش نشده است. گفتم یقین چیست ؟ فرمود: توکل بر خدا و تسلیم خدا شدن و رضا به قضای الهی و واگذاری امور به خداوند». 

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


1.     منبع: سایت رهروان ولایت 

2.     تصمیم‌گیری تکانه‌ای:تکانه به زبان خیلی ساده یعنی هیجان‌های زودگذر و شدید که آدم را به کاری وامی‌دارد. در تصمیم‌گیری تکانه‌ای فرد سریع و بدون تفکر تصمیم می‌گیرد یعنی به طور کلی بی‌خیال سبک و سنگین کردن مسائل می‌شود و درواقع براساس تکانه‌های آنی و زودگذر تصمیم‌گیری می‌کند؛ تصمیم‌هایی که معمولاً خود افراد هم بعداً از کارشان تعجب می‌کنند: «خودمم هم نمی دونم چطوری شد این کار رو کردم.» این جمله را خیلی از این افراد می‌شنویم. این نوع تصمیم‌گیری یکی از خطرناک‌ترین سبک‌های تصمیم‌گیری است که ممکن است عواقب و پیامدهای ناخوشایندی برای فرد و اطرافیانش داشته باشد؛ مثل خیلی از کسانی که ناخواسته و براساس یک تصمیم آنی مرتکب جرمی شده‌اند

3.      

4.            تصمیم‌گیری مطیعانه: حرف گوش‌کن‌های بی‌چون و چرا معمولاً این مدلی تصمیم می‌گیرند، یعنی براساس انتظاراتی که دیگران از آنها دارند. این افراد خواسته‌ها و اهداف خودشان را نادیده می‌گیرند و به‌راحتی اجازه می‌دهند دیگران به جای آنها انتخاب کنند. جمله‌ی معروفی هم که از این افراد زیاد می‌شنویم «هر چی شما بگید.» است. این افراد از اعتماد به نفس کافی برای روبه‌رو شدن با مسائل و مسئولیت‌های زندگی برخوردار نیستند و معمولاً با سپردن حق انتخاب به دیگران به نوعی می‌خواهند از پیامدهای انتخاب‌شان شانه خالی کنند

5.               تصمیم‌گیری تقدیری: این مدل تصمیم‌گیری وقتی اتفاق می‌افتد که افراد مهارتی برای تصمیم‌گیری ندارند و اصلاً به فکرشان هم نمی‌رسد خودشان هم قدرتی برای تصمیم‌گیری دارند. همه‌چیز را به قضاوقدر نسبت می‌دهند و به قول خودشان شانسی انتخاب می‌کنند. در باور این افراد همه‌ی شکست‌ها و موفقیت‌های افراد وابسته به شانس و بخت و اقبال است.

6.           تصمیم‌گیری منطقی:

7.     ایـن نـوع تصمیم‌گیــری سالم‌ترین و بهترین نوع تصمیم‌گیری است چون فرد سعی می‌کند براساس فکر و منطق جلو برود و تلاش می‌کند همه‌ی اطلاعات موردنیاز را جمع‌آوری کند و بعد از سبک و سنگین کردن حسابی تصمیم بگیرد. در واقع همه‌ی جوانب را در نظر می‌گیرد و به پیامدهای احتمالی انتخابش خوب فکر می‌کند و یک تصمیم کاملاً آگاهانه می‌گیرد.

8.      

9.             تصمیم‌گیری اجتنابی:بعضی از آدم‌ها وقتی در شرایط تصمیم‌گیری‌ها و انتخاب‌های مهم زندگی قرار می‌گیرند سعی می‌کنند از این مسئله فرار کنند، این افراد خود را ضعیف‌تر از آن می‌بینند که بتوانند تصمیم‌گیری کنند و مدام امروز و فردا می‌کنند، یا خودشان را با گفتن این جمله که «بی خیال همه‌چیز درست می‌شه» به یک آرامش کاذب و زودگذر می‌رسانند

10.   

11.             تصمیم‌گیری اضطراری: بعضی از افراد در شرایطی که مجبورند تصمیم بگیرند و انتخاب کنند دچار اضطراب می‌شوند. تعارض بین این انتخاب‌ها و اضطراب آنقدر نفس‌گیر و غیرقابل تحمل می‌شود که فرد نمی تواند به‌درستی تصمیم بگیرد. این افراد در این شرایط بدون فکر کردن و بدون اینکه سعی کنند اطلاعاتی در مورد انتخاب‌شان به دست آورند، برای اینکه از این‌همه تنش و فشار رهایی یابند یکی از گزینه‌‌ها را بدون فکر کردن انتخاب می‌کنند. درواقع انتخاب او به منزله‌ی فرار و رهایی از تنش موجود است.

12.   

13.            تصمیم‌گیری احساسی:در این حالت هیجان‌ها و حالات درونی مان را جلو می‌اندازیم و براساس آنها تصمیم می‌گیریم؛ یعنی فکرمان را تعطیل می‌کنیم و به قول معروف به دل‌مان گوش می‌دهیم. در این مدل تصمیم‌گیری از آینده‌نگری و منطق خبری نیست و مبنای انتخاب احساسات درونی فرد است، مثل فردی که می‌گوید «به دلم افتاده این کار رو انجام بدم بهتره.» 

 

 

قانون زندگی

 

قانون یکم: به شما جسمی داده می‌شود. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید، باید بدانید که در طول زندگی در دنیای خاکی با شماست.

 

 

 

قانون دوم: در مدرسه‌ای غیر رسمی و تمام وقت نام‌نویسی کرده‌اید که "زندگی" نام دارد. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری دروس را دارید. چه این درس‌ها را دوست داشته باشید چه از آن بدتان بیاید، پس بهتر است به عنوان بخشی از برنامه آموزشی برایشان طرح‌ریزی کنید.

 

 

 

قانون سوم: اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. رشد فرآیند آزمایش است، یک سلسله دادرسی، خطا و پیروزی‌های گهگاهی، آزمایش‌های ناکام نیز به همان اندازه آزمایش‌های موفق بخشی از فرآیند رشد هستند.

 

 

قانون چهارم: درس آنقدر تکرار می‌شود تا آموخته شود. درس‌ها در اشکال مختلف آنقدر تکرار می‌شوند، تا آنها را بیاموزید. وقتی آموختید می‌توانید درس بعدی را شروع کنید، بنابراین بهتر است زودتر درس‌هایتان را بیاموزید.

 

 

 

قانون پنجم: آموختن پایان ندارد. هیچ بخشی از زندگی نیست که در آن درسی نباشد. اگر زنده هستید درس‌هایتان را نیز باید بیاموزید.

 

 

 

قانون ششم: قضاوت نکنید، غیبت نکنید، ادعا نکنید،سرزنش نکنید،تحقیرو مسخره نکنید، وگرنه سرتون میاد. خداوند شما را در همان شرایط قرار می‌دهد تا ببیند شما چکار می‌کنید.

 

 

 

قانون هفتم: دیگران فقط آینه شما هستند. نمی‌توانید از چیزی در دیگران خوشتان بیاید یا بدتان بیاید، مگر آنکه منعکس کننده چیزی باشد که درباره خودتان می‌پسندید یا از آن بدتان می‌آید.

 

 

 

قانون هشتم: انتخاب چگونه زندگی کردن با شماست. همه ابزار و منابع مورد نیاز را در اختیار دارید، این که با آنها چه می‌کنید، بستگی به خودتان دارد.

 

 

 

قانون نهم: جواب‌هایتان در وجود خودتان است. تنها کاری که باید بکنید این است که نگاه کنید، گوش بدهید و اعتماد کنید.

 

 

 

قانون دهم : خیرخواه همه باشید تا به شما نیز خیر برسد.

 


قوانین جهانی موفقیت و سعی

برایان تریسی یکی از بزرگترین روانشناسان معاصر جهان خلاصه ای از تجربیات و انباشته های علمی اش در رابطه با موفقیت را در ۱۹ اصل خلاصه کرده است. و آن را قوانین موفقیت نامیده است. او در این اصل ها بهترین و سریع ترین راه های رسیدن به موفقیت را خلاصه و مختصر و مفید در یک متن کوتاه خلاصه کرده است.

 

 

 

۱- قانون علت و معلول: هر چیزی به دلیلی رخ می دهد. برای هر علتی، معلولی هست و برای هر معلولی، علتی. چیزی به اسم شانس وجود ندارد.

 

۲- قانون ذهن: همه ی علت ها و معلول ها ذهنی اند. افکار شما تبدیل به واقعیت می شوند. افکار شما آفریننده اند. شما تبدیل به همان چیزی می شوید که درباره ی آن فکر می کنید. همیشه درباره ی چیزهایی فکر کنید که واقعا طالب آن هستید و از فکر کردن درباره چیزهایی که خواستار آن نیستید اجتناب کنید.

 

۳- قانون تمرکز: هر چیزی که ذهن خود را به آن مشغول سازید در زندگی واقعیت پیدا می کند.

 

۴- قانون انتخاب: زندگی شما نتیجه ی انتخاب های شما تا این لحظه است. چون همیشه در انتخاب افکار خود آزاد هستید. کنترل تمام زندگی تان و تمامی آنچه برایتان اتفاق می افتد در دست شماست.

 

۵- قانون تغییر: تغییر غیر قابل اجتناب است و چون با دانش روزافزون و تکنولوژی رو به پیشرفت هدایت می شود با سرعتی غیرقابل قیاس با گذشته در حال حرکت است. کار شما این است که استاد تغییر باشید نه قربانی آن.

 

۶- قانون مسئولیت: هرجا که هستید و هرچه که هستید به خاطر آن است که خودتان اینطور خواسته اید. مسئولیت کامل آنچه که هستید، آنچه که به دست آورده اید و آنچه خواهید شد بر عهده ی خود شماست.

 

۷- قانون تلاش: همه ی امیدها، رویاها، هدف ها و آرمان های شما در گرو سخت کوشی شماست. هرچه بیشتر تلاش کنید بخت و اقبال بهتری پیدا می کنید.

 

۸- قانون آمادگی: شانس در واقع تلاش، موقعیت و آمادگی است. عملکرد خوب نتیجه ی آمادگی کامل است که مراحل کسب آن از هفته ها، ماه ها و سال ها قبل آغاز می شود. در هر حوزه ای موفق ترین افراد، آنهایی هستند که همواره در مقایسه با افراد ناموفق وقت بیشتری را صرف کسب آمادگی برای انجام کارمی کنند.

 

۹- قانون تصمیم: مصمم بودن از ویژگی های اساسی افراد موفق است. در زندگی شما هر جهشی در جهت پیشرفت هنگامی حاصل می شود که در موردی تصمیم روشنی گرفته باشید.

 

۱۰- قانون استقامت: معیار ایمان به خود، توانایی استقامت در برابر سختی ها، شکست ها و ناامیدی هاست. استقامت ویژگی اساسی موفقیت است. اگر شما به اندازه کافی استقامت کنید طبیعتا سرانجام موفق می شوید.

 

۱۱- قانون وضوح هدف: هرچقدر با وضوح بیشتری بدانید که چه می خواهید و حاضرید چه اقداماتی برای دستیابی به آن انجام دهید احتمال موفق شدن و رسیدن به آنچه می خواهید بیشتر می شود.

 

۱۲- قانون رشد: اگر درحال رشد فکر نیستید پس دارید درجا می زنید. اگر روز به روز بهتر نمی شوید پس دارید بدتر می شوید. یادگیری دائم و رشد مداوم فکری را جزیی از برنامه روزانه زندگی خود قرار دهید.

 

۱۳- قانون خوشبختی: کیفیت زندگیتان را احساس شما در هر لحظه تعیین می کند و احساس شما را تفسیر شما از وقایع پیرامونتان تعیین می کند نه خود وقایع.

 

۱۴- قانون تجسم: دنیای پیرامون شما تصویری از دنیای درون شماست. هرچیزی را که به روشنی و با تمام وجود تجسم کنید نهایتا در زندگی شما به واقعیت می پیوندد.

 

۱۵- قانون وفور نعمت: ما در جهانی سرشار از نعمت زندگی می کنیم. جهانی که در آن گنجینه های عظیمی از ثروت برای تمام کسانی که طالب آن هستند وجود دارد. برای دستیابی به استقلال مالی و افزایش ثروت همین امروز تصمیم بگیرید و سپس همان کاری را انجام دهید که دیگران پیش از شما برای رسیدن به چنین هدفی انجام داده اند.

 

۱۶- قانون اشتیاق: برای موفقیت در هر چیزی مثلا (ثروتمند شدن) باید اشتیاق شدیدی برای این کار داشته باشید. اشتیاق اندک یا علاقه ای مختصر کافی نیست. شدت علاقه ی خود را می توانید با مشاهده فعالیت روزانه خود بسنجید. آیا این فعالیت با ثروتمند شدن هماهنگی دارد یا نه؟

 

۱۷- قانون شکست: آمادگی شما برای تحمل شکست تنها معیار واقعی شما برای ثروتمند شدن است. شکست پیش نیاز موفقیت های بزرگ است.

 

۱۸- قانون موفقیت: مشکلات مانع کار نیستند بلکه معلممان هستند. در درون هر مشکلی بذر سودی نهفته است برابر یا بیشتر از خود مشکل. در راه موفقیت مشکلات را تبدیل به پله های صعود کنید.

 

۱۹- قانون سخت کوشی: موفقیت ها و دستیابی به اهداف با سخت کوشی به دست می آید. هنگامی که شک دارید که موفق می شوید، سخت تر تلاش کنید و اگر به نتیجه نرسیدید باز هم بیشتر تلاش کنید.

 

نو یسنده : آیت الله مشکینی

بسم الله الرحمن الرحیم

روح انسان دارای حالات و ملکات مختلف است؛ حالات کنش هایی است که در عین سریع الحدوث بودن، سریع الزوال نیز هست، مثل سرور و خوش حالی و حزن و اندوه، که ممکن است شخصی چند دقیقه خوش حال باشد سپس محزون گردد، این از حالاتی است که سریع به وجود می آید و سریع هم از بین می رود. این حالات چندان زودگذرند که حتی اثری کوچک نیز در پرورش جان آدمی ندارند.

اما بعضی از اوصاف روحی که چه بسا به سختی در انسان به وجود می آید و زود هم از بین نمی رود، ملکات است؛ مثل ملکه عدالت که انسان باید سال ها با شیطان و نفس اماره بجنگد تا روح وی توان ایستادگی در برابر وسوسه ها داشته باشد و اسیر گناه و هوای نفس نشود. این قدرت خاص روحی است؛ وقتی به این حد رسید دارای ملکه عدالت که همان تقواست، می شود و این یکی از بهترین صفات انسان بوده و تحصیلی و تدریسی هم نیست، بلکه بر هرکسی که به حد تکلیف رسید و با واجبات الهی سروکار داشت، واجب است و ترک محرماتی است که خداوند بشر را ملزم به انجام یا ترک آن ها نموده است.

کمالات و ملکات روحی انسان، چه آن ها که به صورت ملکات فاضله نمود دارند و چه غیر آن، دوگونه است و حضرت در روایتی می فرماید: منه کسبی و منه موهبی. بخشی از ملکات موهوبی است و خدا می دهد و قهراً در طبیعت انسان نیز بروز می کند و بعضی را نیز باید زحمت بکشد و پیدا کند که عدالت قطعاً از آن ملکات کسبی است؛ اما یکی از ملکات فاضله ای که از کمالات نفسانی و روحی انسان به شمار می آید و ممکن است گاهی موهوبی و گاهی نیز کسبی باشد شجاعت است که فقها و علمای اخلاق آن را به دو صورت، روح انسان در مقابل حوادث دنیوی نیرومند گشته از هیچ چیزی نمی ترسد، و دیگری شجاعت در برابر هوای نفس می باشد که در این شکل، روح در برابر هوای نفس و شیاطین و حوادث معنوی پرقدرت بوده و در مقابل آن ها خضوع نمی کند. اشجع الناس من غلب هواه، شجاع کسی است که بر هوای نفسش غالب آید، برخی در مقابل حوادث شجاعت دارند و حاضرند خود را بدون واهمه به آب و آتش زده و با هر دشمنی مقابله کنند، اما در مقابل ثروت و شهوتی اندک، مغلوب شده و زمین می خورند.

انسان بایستی جامعیت خصلتی داشته باشد، نمونه بارز آن، حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام است که در مرحله شجاعت دنیوی اش تاریخ نشان نداد علی علیه السلام در مقابل دشمن قوی شکست بخورد و در عین حال، از این مرد بزرگ انجام کراهتی یا ترک مستحبی دیده نشد.

علی علیه السلام در زمینه های گوناگون شجاع بود و شما نیز سعی کنید در تمام زمینه ها شجاعت پیدا کنید و عمده تلاش شما بایستی در ارتقای شجاعت معنوی تان صورت گیرد، روش ایجاد این ملکه آن است که گاهی بنشینید به وسیله ادعیه و تفکر و حساب کشی روحتان را منقلب کنید و حساب کنید که چه کار کرده اید و بگویید: الهی و انت تعلم ضعفی عن قلیل من بلاءالدنیا و عقوباتها و ما یجری فیها من المکاره علی اهلها، خدایا تو می دانی این تن، توان ندارد؛ خدایا رحم کن ارحم ضعف بدنی و رقة جلدی و دقة عظمی. به ناتوانی تن و نازکی پوست و شکنندگی استخوانم رحم نما.

یکی دیگر از معانی شجاعت این است که انسان در مقابل هیچ ننگ و عیبی برای اسلام و مسلمین سر فرود نیاورد، جان بدهد، ولی ملتزم ننگ و عیب نشود.

به مرحوم شیخ فضل الله نوری گفتند: آقا حکم اعدامت صادر شده و فردا اعدامت می کنند، اجازه بدهید پرچمی، سر درب بزنیم که شما فعلاً به سفارت روس پناهنده شده ای، گفت: ابداً من سر دار می روم، اما وجهه علما را ننگین نمی کنم، وقتی آمدند او را برای اعدام ببرند با خود این بیت را خواند:

با مسجد و منبر نشود دعوی توحید منزلگه مردان موحد سر دار است

مرحوم صدوق رحمةالله علیه در کتاب اکمال الدین و اتمام النعمة از امام باقر علیه السلام روایتی را نقل کرده که خداوند در آن برای کسی که دارای روح نیرومند بوده و در مقابل حوادث شیطانی شجاع باشد. پنج قسم خورده و پنج وعده نیز داده است و فرموده: بجلالی و جمالی و بهائی و علائی و ارتفاعی، لا یوثر عبد هوای علی عواه الا جعلت غناه فی نفسه و همه فی آخرته و کففت عنه ضیعته و ضمنت السماوات والارض رزقه و کنت له و رای تجارة کل تاجر؛ قسم به جلالم و قسم به جمالم و درخشندگی و والایی و رفعتم، هیچ بنده ای خواسته مرا مقدم بر خواسته خود ننمود، مگر آن که غنای درونی بدو داده و همش را آخرتش قرار دهم و تنگدستی او را کفایت نموده و آسمان و زمین را به ضمانت روزی او گمارم و در ورای تجارت او با هر تاجری ناظر او خواهم بود. می دانید که خداوند سر تا پا جمال است و هرچه آفریده جمیل است و نیکو، الذی احس کل شیء خلقه، ما هستیم که زشتی ایجاد می کنیم، زشتی ها را او نیافریده، هرچه زشتی است عبارت از افعال مکلفین است. امام باقر علیه السلام می فرماید: خداوند این گونه سوگند می خورد که به جلال و جمالم و به نور خودم و علو مقام خودم و هم چنین عظمت و شأن خودم، هیچ بنده ای خواسته و محبت مرا به هوای خودش ترجیح نمی دهد، مگر این که پنج نعمت به او بدهم. اولین نعمتی که به او می دهم، جعلت غناه فی نفسه، روحش را بی نیاز می کنم، اصلاً در فکر این نیست که چیزی از امکانت دنیوی لازم دارد یا خیر، راحت است و خیلی غصه این مسایل را نمی خورد.

دومین چیزی که خداوند به او می دهد، همه فی آخرته، همت او برای آخرت است و این فقط منطبق به عالم روحانیت است، زیرا شما برای مال به حوزه نیامده اید و اگر شهریه ای هم می دهند برای این است که امرار معاش مختصری پیدا کرده و بتوانید به آن هدف اصلی رسیده و کمال پیدا کنید.

سومین وعده ای که خداوند به انسان شجاع داده است، کففت عنه ضیعته جلوی همه حوادث را می گیرد و هیچ کس نمی تواند او را از راه بیرون کند، بلکه قرص و محکم با روحی بزرگ توان ایستادگی در مقابل همه حوادث را دارد. وعده چهارمی که خدا به این گونه بندگان داده است می فرماید ضمنت السماوات والارض رزقه، به همه آسمان ها و زمین تحمیل می کنم، این بنده مرا نگه دار و روزیش بر عهده توست، آخرین وعده ای که در روایت امام باقر علیه السلام خداوند به انسان شجاع داده است، و کنت له من وراء تجارة کل تأجر، تاجران و کسبه های متدین را تشویق می کند که بندگان مرا اداره کنید، لذا حلال ترین مالی که بشر می تواند بخورد این شهریه هایی است که شما می گیرید، زیرا خداوند دنبال تجار و کسبه های متدین می افتد و آنان را به دفاتر مراجع هدایت می کند که از مال خالص بقیةالله عجل الله تعالی فرجه الشریف به مراجع بدهند تا شاگردان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بتوانند راحت زندگی کنند، نباید غصه بخورید که شهریه کم است، زیرا هر کدام از شما از شیخ انصاری و مقدس اردبیلی رحمةالله علیه بهتر زندگی می کنید، از طرفی هم خداوند تعهد دارد شما در فشار قرار بگیرید، تا شما را مؤمن خالص کند و باید نسبت به رزق مقدر الهی قانع باشید.

خدایا! نورعلم و ایمان و قرآن را به دل های ما بتابان.

والسلام علیکم ورحمةالله وبرکاته

راه درمان بی ادبی چیست؟

پرسش

آیا برای درمان بی ادبی و پر گویی که ناشی از کم عقلی و سبک مغزی است، راهی وجود دارد یا این که بهتر بگویم آیا راهی برای درمان کم عقلی و بی عقلی هست؟ اگر راهی وجود دارد یا منبع و کتابی در این مورد هست لطفاً برای من بفرستید.

پاسخ اجمالی

ادب نوعی رفتار خاصّ و سنجیده با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بی گانه) است که از تربیت شایسته نشأت می گیرد. عاقلانه زیستن و متانت در گفتار و وقار در رفتار، نشانه ادب است و بی خردی، گفتار زشت، بددهانی، تندخویی، زشت گویی، دشنام و توهین، سبکسری و خیره سری، لجاجت و عناد و ... نمونه هایی از بی ادبی است.

 

ادب، هنری آموختنی است که باید نکته های دقیق تربیتی را دریافت کرده و به آنها عمل کرد. آشنایی با دستورات اسلام و روش زندگی پیامبر گرامی اسلام (ص) و ائمه معصومین (ع) و الگو گیری از آنان بهترین و نزدیک ترین راه برای رسیدن به اخلاق و ادب نیکو است. همچنین رفتار نیک دیگران، بر انسان تأثیر مثبت و ناپسندی های اخلاقی مردم نیز تأثیر سوء می گذارد. انسان های فرزانه از رفتارهای ناپسند دیگران هم عبرت و درس می آموزند.

 

بهترین راه درمان بی ادبی توجه به بی ارزش بودن افراد بی ادب و ارزش مند بودن افراد مؤدب در تمام جوامع است.

 

در زمینه اخلاق و آداب اسلامی کتاب ها و منابع زیادی وجود دارد که در پاسخ تفصیلی به برخی از آنها اشاره می کنیم.

 

پاسخ تفصیلی

ادب، یک ارزش اخلاقی و اجتماعی است، هم برای فرزندان و هم برای اولیا و مربیان آنان ارزش آفرین است. ادب در هر کس و هر کجا باشد، هاله ای از محبت و مجذوبیت را بر گرد خود پدید می آورد و انسان با ادب را عزیز و دوست داشتنی می کند. آراستگی هر چیزی به چیزی است و شرافت نسب و اعتبار خانوادگی نیز به ادب است. امام علی(ع) فرمود: "با بی ادبی، هیچ شرافتی نیست".[1] "کسی که بی اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت می یابد. ادب، حتی نسب و تبار نامناسب را هم می پوشاند".[2]

 

وقتی سخن از "ادب" به میان می آید، نوعی رفتار خاصّ و سنجیده با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بی گانه) در نظر می آید. این رفتار که از تربیت شایسته نشأت می گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، درخواست، سؤال، جواب و ... مربوط می شود. هر کس حدّ و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، دارای ادب است.

 

بی ادبی، نوعی ورود به منطقه ممنوعه و پایمال کردن حدّ و حریم در برخوردها است. امام علی (ع) فرمود: "برترین ادب، آن است که انسان بر سر حدّ و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود".[3]

 

ادب، هنری آموختنی است. می توان گفت: ادب، تربیت شایسته است، خواه مربی، پدر و مادر باشد، یا استاد و یا حتی خود انسان. مهم این است که انسان نکته های دقیق تربیتی را دریافت کرده و به آنها عمل نماید. آنان که قله های بلند ادب را فتح کرده اند این راه مسیر را طی کرده اند.

 

امام صادق (ع) فرمود: "پدرم مرا به سه نکته ادب کرد ... فرمود: هر کس با رفیق بد همنشینی کند، سالم نمی ماند و هر کس که مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان می گردد و هر کس به جاهای بد، رفت و آمد کند، متهم می شود".[4]

 

در کلمات معصومین در مواردی به "خود را ادب کردن و مربی خود بودن" تأکید شده است. کسی به این موهبت دست می یابد که از فرزانگی و هوشیاری و عقلانیّتی تیز و بصیر برخوردار باشد. به فرموده حضرت امیر (ع): "در ادب کردن تو نسبت به خویشتن، همین تو را بس که آنچه را از دیگری ناپسند می بینی از آن پرهیز کنی".[5]

 

آنچه در این حدیث مطرح است، یک اصل کلی در آداب معاشرت با دیگران است. در حقیقت منظور امام این است که آنچه را در باره خود نمی پسندی، در باره دیگران هم روا ندانی و آنچه نسبت به خویش دوست می داری، برای دیگران هم بخواهی و آنچه را در کار دیگران زشت می شماری، برای خود نیز زشت بدانی. اگر از کارهای ناپسند دیگران انتقاد می کنی، همان کارها و صفات در تو نباشد.

 

یکی از راه های رسیدن به ادب و دوری از بی ادبی شناخت موارد و مصادیق ادب و بی ادبی است. گر چه هر یک از ادب و بی ادبی نشانه هایی دارد، اما شناخت دقیق و کامل ادب جز با توجه به نمودهای بی ادبی میسر نمی گردد. این نمودها و نشانه ها و علایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد. آن که زشت گفتار و بد زبان است، به تعبیر حضرت علی (ع) از ادب بی بهره است.[6] همچنین عاقلانه زیستن و متانت در گفتار و وقار در رفتار، نشانه ادب است.

 

درمقابل؛ بی خردی، گفتار زشت، بددهانی، تندخویی، زشت گویی، دشنام و توهین، سبک سری و خیره سری، لجاجت و عناد و ... بی ادبی است. اگر کنترل دوستی ها و معاشرت ها ادب است، بی ادبی یعنی رفت و آمد با افراد ناباب، بی دقتی در گزینش دوستان و بی تعهدی در مجالست ها و رفاقت ها. کسی که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت و تکریم یاد کند و مدام به استهزای دیگران و غیبت آنان مشغول است، آن که یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامی زشت تر پاسخ می دهد، آن که در مجالس و محافل و صف ها، رعایت حق دیگران و نظم و مقررات و سکوت و نوبت را نمی کند، آن که حاضر نیست به حرف دیگران گوش دهد، کسی که در گفت و گو و بحث، داد می زند، گلو پاره می کند و جانب انصاف و حق را مراعات نمی کند، آن که ... اینها همه نشانه هایی از فقدانِ ادب است.

 

از آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن ، خلال کردن، دهن درّه، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است. بی ادبی، بی اعتنایی به حقوق و شخصیت و حرمت انسان ها است. اگر کسی هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرز مشمئز کننده ای غذا بخورد، یا به جای تقدیم دو دستیِ نامه و وسیله و ابزار، آن را پرت کند یا حتی یک دستی بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سر و صدا کند، یا هنگام خلوت، سرزده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورود نگیرد، اینها نمونه هایی از مراعات نکردن ادب اجتماعی است.

 

جالب این است که اسلام برای همه این موارد، دستورالعمل دارد. «تربیت اسلامی» و اخلاق مکتبی، همه دستورها و «باید» و «نباید»هایش، «ادب آموزی» است. کسی که پای بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به وادی بی ادبی پای نهاده است.

 

یکی از راه های آشنایی با آداب اسلام و تربیت شدن به آن، آشنایی با سیره و روش زندگی پیامبراکرم (ص) و ائمه (ع) و توجه به نکاتی است که آنان رعایت می کردند.

 

رسول اکرم (ص) که اسوه ایمان و الگوی اخلاق و ادب و رفتار نیکو است، خود را ادب کرده پروردگار دانسته و می فرماید: "پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد"![7]

 

«سیره پیامبر»، یک کتابِ ادب آموزی است. رفتار پیامبر، نمونه عالی اخلاقی و معاشرت والا است. به چند نمونه از ادبِ برخورد پیامبر با دیگران اشاره می کنیم:

 

"رسول خدا با هر کس روبه رو می شد، سلام می داد، هم به کوچک، هم بزرگ.[8]

 

هیچ گاه پای خود را پیش کسی دراز نمی کرد. هنگام نگاه، به صورت کسی خیره نمی شد، با چشم و ابرو به کسی اشاره نمی کرد، هنگام نشستن، تکیه نمی داد.[9]

 

وقتی با مردم دست می داد و مصافحه می کرد، هیچ گاه دست خود را عقب نمی کشید، تا طرف مقابل دست خود را بکشد. هیچ خوراکی را مذمّت نمی کرد.[10] به هیچ کس دشنام و ناسزا نمی گفت و سخن ناراحت کننده ای بر زبان نمی آورد و بدی را با بدی پاسخ نمی گفت. زیر انداز خود را به عنوان اکرام، زیر پای کسی که خدمتش می رسید پهن می کرد.[11] از روز بعثت تا دم مرگ، هرگز در حال تکیه دادن غذا نخورد.[12]هدیه افراد را (هر چند اندک و ناچیز) قبول می کرد. بیشتر اوقات، رو به قبله می نشست[13]زانوهایش را پیش اشخاص، باز نمی کرد و بیرون نمی آورد. بر تندخویی غریبه ها در سؤال و درخواست و سخن صبر می کرد. هیچ کس را ملامت و سرزنش نمی کرد و در پی کشف اسرار دیگران نبود.[14]

 

خنده هایش تبسم بود و هرگز قهقهه سر نمی داد.[15] بسیار شرمگین و باحیا بود. سخن کسی را قطع نمی کرد. از جلوی خودش غذا می خورد. کار افراد را به هر شکلی راه می انداخت و ... بسیاری از فضایل برجسته دیگر که همه حاکی از روحی بلند و اخلاقی والا و ادبی متعالی بود.[16]

 

علاوه بر معصومین (ع) که بهترین الگو در اخلاق و ادب هستند، رفتار نیک دیگران، بر انسان تأثیر مثبت می گذارد. نشست و برخاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق و خوی و رفتارمان را به زینت «ادب»، می آراید. و ناپسندی های اخلاقی مردم نیز تأثیر سوء می گذارد. اما هنر انسان های فرزانه و هوشمند آن است که از رفتارهای ناپسند دیگران هم عبرت و درس می آموزند. این همان حکمتِ لقمانی است که "لقمان را گفتند: ادب از که می آموختی؟ گفت: از بی ادبان، که هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از انجام آن پرهیز کردم".[17] حضرت مسیح (ع) نیز همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه کسی تو را ادب آموخت؟ فرمود: کسی مرا ادب نکرد. من، زشتی جهل را دیدم و از آن پرهیز کردم.[18] امام علی (ع) نیز این روش، را مورد تأیید قرار داده و فرمود: "ر گاه در دیگری اخلاق ناپسندی را دیدی، بپرهیز که آن گونه رفتار در خودت نباشد".[19]

 

آری همچنان که باید کم حرفی را از افراد پرحرف و بیهوده گو الهام گرفت. بزرگواری و کرامت نفس را هم باید از زشتیِ کارِ تنگ نظران و خسیس طبعان فرا گرفت. اگر از زشتی های دیگران، آموختیم که به خوبی ها روی آوریم، «استاد اخلاقِ» ما در درون خودمان نهفته است.

 

برای آگاهی بیشتر از اخلاق و آداب اسلامی به کتاب های زیر مراجعه فرمایید:

 

1. معراج السعادة، ملا احمد نراقی.

 

2. قلب سلیم، شهید سید عبدالحسین دستغیب.

 

4. گناهان کبیره، شهید سید عبدالحسین دستغیب.

 

5. اخلاق الاهی، مجتبی تهرانی.

 

6. مراحل اخلاق در قرآن، عبدالله جوادی آملی.

 

7. نقطه های آغازین در اخلاق عملی، محمد رضا مهدوی کنی.

 

8. به سوی خود سازی، محمد تقی مصباح یزدی.

 

9. اخلاق و راه سعادت، بانو مجتهده امین.

 

10. گناه شناسی، محسن قرائتی، انتشارات پیام آزادی، تهران.

 

11. سایت حوزه نت، دانشنامه، اخلاق.

 

 

 

 

نظر اسلام در مسئله احسان و نیکی به مردم روشن‌تر از آن است که نیاز دلیل و برهان داشته باشد؛ زیرا با مراجعه به منابع دینی مشاهده می‌شود که در آیات قرآن و روایات وارده از سوی پیشوایان دین، فراوان به این موضوع سفارش شده است. این اهمیت تا جایی است که در منابع حدیثی سرفصل‌هایی با عنوان «استحباب نیکی به برادران» را به خود اختصاص داده که در ذیل آنها روایات زیادی در اهمیت و جایگاه احسان و نیکی، تجلیل از افراد نیکوکار، آثار و برکات کارهای نیک در حق دیگران و... جمع‌آوری شده است. علاوه بر اینها سیره و منش پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) سرشار از این کار پسندیده است.[1]در عین حال در این فرصت به عنوان نمونه تعدادی از آیات و روایات بیان خواهد شد.

قرآن کریم در مورد جایگاه نیکی نزد خداوند می‌فرماید: «وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین»؛[2] و نیکى کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست مى‏دارد.

همچنین در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ»؛[3] اگر نیکى کنید، به خودتان نیکى مى‏کنید؛ یعنی نیکی و احسانی که انسان به برادران دینی و هم‌نوعان خود می‌کند، در حقیقت بازگشتش به خود انسان است؛ زیرا فرد نیکوکار با احسان و نیکوکاری، شخصیت خود را کامل می‌گرداند و در تحقق تکامل وجودی خویش می‌کوشد. اگر انجام اعمال پسندیده و نیک، انسان را از خسران رهایی می‌بخشد و مصداق انسان پیروز و سعادت‌مند می‌شود، به این معنا است که انسان در یک فرآیندی خود را از نقص به کمال می‌رساند.

احسان و نیکی به مردم از جمله ابزاری است که نزدیکی به خدا را سرعت می‌‌بخشد، مانع نزول بلا و موجب برطرف ‌شدن سختی‌‌ها و مشکلات می‌‌شود، و از همه مهم‌‌تر محبوبیت در پیشگاه خداوند متعال را که منشأ رحمت‌‌های بی‌کران او است به ارمغان می‌‌آورد.

روایات در این موضوع گسترده‌تر از آن است که بتوان آنها را در این مقال برشمرد؛ از این‌رو برخی از آنها به عنوان نمونه ذکر می‌شود.

1. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏ الْبِرُّ مَا طَابَتْ بِهِ النَّفْسُ وَ اطْمَأَنَّ إِلَیْهِ الْقَلْبُ»؛[4] رسول خدا(ص) فرمود نیکی آن است که موجب رضایت نفس انسان و اطمینان قلبش شود.

2. «سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) یَقُولُ خِیَارُکُمْ سُمَحَاؤُکُمْ وَ شِرَارُکُمْ بُخَلَاؤُکُمْ وَ مِنْ خَالِصِ الْإِیمَانِ الْبِرُّ بِالْإِخْوَانِ وَ السَّعْیُ فِی حَوَائِجِهِمْ وَ إِنَّ الْبَارَّ بِالْإِخْوَانِ لَیُحِبُّهُ الرَّحْمَنُ وَ فِی ذَلِکَ مَرْغَمَةٌ لِلشَّیْطَانِ وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النِّیرَانِ وَ دُخُولُ الْجِنَان‏»؛[5] راوی می‌گوید شنیدم که امام صادق(ع) می‌فرمود بهترین افراد شما افراد با گذشت‏اند و بدترین شما بخیلان شما هستند. از ایمان خالص نیکى در حق برادران و کوشش در انجام احتیاجات آنان است؛ چرا که نیکی به برادران محبوبیت خداوند را موجب می‌شود که نتیجه این کار دورى شیطان و برکنار شدن از آتش و وارد شدن به بهشت است.‏

3. «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) خِیَارُکُمْ سُمَحَاؤُکُمْ وَ شِرَارُکُمْ بُخَلَاؤُکُمْ وَ مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ الْبِرُّ بِالْإِخْوَانِ وَ السَّعْیُ فِی حَوَائِجِهِمْ وَ فِی ذَلِکَ مَرْغَمَةٌ لِلشَّیْطَان وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النِّیرَانِ «وَ دُخُولُ الْجِنَان‏»؛‏[6] امام صادق(ع) فرمود: بهترین افراد شما افراد با گذشت‏اند و بدترین شما بخیلان شما هستند و از کارهاى شایسته، نیکى در حق برادران و کوشش در انجام احتیاجات آنان است که نتیجه این کار دورى شیطان و برکنار شدن از آتش و وارد شدن به بهشت است‏.

4. «اِنَّ خَواتیمَ أعمالِکُم قَضاءُ حَوائجِ إخوانِکُم والإحسانِ إلیهِمْ ما قَدَرْتُم و الاّ لَمْ یُقْبَلْ مِنْکُم عَمَلٌ»؛[7] امام کاظم(ع) فرمود همانا مُهر قبولی اعمال شما، برآوردن نیازهای برادرانتان و نیکی کردن به آنان در حد توانتان است و گرنه هیچ عملی از شما پذیرفته نمی‌شود.

5. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: الْبِرُّ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ یَعْمُرَانِ الدِّیَارَ وَ یَزِیدَانِ فِی الْأَعْمَارِ»؛[8] نیکوکارى و خوش اخلاقى، خانه‌ها را آباد و عمرها را طولانى مى‌کند.

گفتنی است؛ با توجه به تأکید ویژه اسلام به مسئله احسان و نیکی، روشن است که نیکی هر انسانی نسبت به برادران دینی خود، به تناسب موقعیت، درآمد و جایگاه اجتماعی فرد باز می‌گردد و هر کسی در هر موقعیت و جایگاهی که قرار دارد می‌تواند به دیگران احسان کند، حتی افرادی که از حداقل‌های زندگی برخوردارند و توان کمک مالی به دیگران را ندارند، می‌توانند با اخلاق و رفتار نیکو، نسبت به این مهم اقدام نمایند.

برای آگاهی بیشتر، ر. ک: منابع حدیثی، «بَابُ اسْتِحْبَابِ الْبِرِّ بِالْإِخْوَانِ»

 

 

 

[1]. برای آگاهی بیشتر در این باره، ر. ک: سیرۀ اخلاقی امام سجاد، ۲۳۰۳؛ رفتار امام علی(ع) با دشمنان، ۴۲۳۴۳؛ رفتار ائمه اطهار (ع) با شاگردان و افراد ناشناس، ۱۸۳۶۳؛ اهل بیت (ع) شأن نزول آیه "و یطعمون الطعام..."، ۱۸۴۳۹.

 

[2]. بقره، 195.

 

[3]. اسراء، 7.

 

[4]. ابن اشعث، محمد بن محمد، الجعفریات (الأشعثیات)، ص 148، تهران، مکتبة النینوى الحدیثة، چاپ اول، بی‌تا.

 

[5]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏4، ص 41، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

 

[6]. ابن بابویه، محمد بن على، خصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج ‏1، ص 96، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش.

 

[7]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‏72، ص 379، بیروت، مؤسسة الطبع و النشر، چاپ اول، 1410ق.

 

[8]. کافی، ج ‏2، ص 100.

 

 

  • ۹۵/۰۶/۲۰
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی